گنجور

شمارهٔ ۶۷

دل را همه آن ز دست برخیزد
کانگه که ز پا نشست برخیزد
از هجر تو دل درآمدست از پای
تا خود بکدام دست برخیزد
کس با تو شبی ز پای ننشیند
تا از سر هر چه هست برخیزد
هر روز بقصد جان صد عاشق
آن سنبل گل پرست برخیزد
با آن لب چون میت عجب نبود
چشم تو که نیم مست برخیزد
وصل تو گشاده روی بنشیند
چون دید که دل ببست برخیزد
پنجاه دل افکند بیک ساعت
تیری که ترا ز شست برخیزد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل را همه آن ز دست برخیزد
کانگه که ز پا نشست برخیزد
هوش مصنوعی: دل هرگاه که از پا افتاده باشد، می‌تواند دوباره برخواست و جان تازه‌ای بگیرد.
از هجر تو دل درآمدست از پای
تا خود بکدام دست برخیزد
هوش مصنوعی: دل از دوری تو به شدت ناآرام شده است و از تمامی قدرتش خارج شده، نمی‌داند برای رهایی چه کار کند.
کس با تو شبی ز پای ننشیند
تا از سر هر چه هست برخیزد
هوش مصنوعی: هیچ کس در کنار تو نمی‌نشیند تا از همه چیزهایی که در سر دارد، دست بردارد و رهایی یابد.
هر روز بقصد جان صد عاشق
آن سنبل گل پرست برخیزد
هوش مصنوعی: هر روز به خاطر جان خود، صد عاشق به عشق آن سنبل گل از خواب بیدار می‌شوند.
با آن لب چون میت عجب نبود
چشم تو که نیم مست برخیزد
هوش مصنوعی: لب‌های تو همچون میت دارند جاذبه‌ای خاص، و عجیب نیست اگر چشمانت در حالی که کمی مستی دارند، به خوبی بیدار شوند.
وصل تو گشاده روی بنشیند
چون دید که دل ببست برخیزد
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب تو با روی باز و دلپذیر نزد تو می‌نشیند، اگر ببیند که دل تو به او تعلق یافته، از جای خود برمی‌خیزد.
پنجاه دل افکند بیک ساعت
تیری که ترا ز شست برخیزد
هوش مصنوعی: در یک لحظه، چندین دل به خاطر تو تحت تأثیر قرار می‌گیرند؛ درست مانند تیری که از کمان رها می‌شود و تو را از دست می‌دهد.