گنجور

شمارهٔ ۶۳

یاری که رخش ماه و قدش سرو روان بود
دادیم بدو جان و دل و مصلحت آن بود
چون دیدمش از دور بدانشکل و بدان قد
گفتم که جفاکار بود راست چنان بود
فی الجمله مرا زیروزبر کرد که در عشق
من سست عنان بودم و او سخت کمان بود
گر هیچ ننالم زغمش گوید خاموش
انصاف بده خامش ازین بیش توان بود
در من نگرد ناگه یعنی که ندانم
گوید چه رسید او را بیچاره جوان بود
زودا که بانگشت بهم باز نمایند
کاین گور فلانست که دربند فلان بود

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یاری که رخش ماه و قدش سرو روان بود
دادیم بدو جان و دل و مصلحت آن بود
هوش مصنوعی: یار ما چهره‌ای زیبا و قدی آرایش‌شده داشت. ما جان و دل خود را برای او فدای کردیم و این کار در واقع به نفع ما بود.
چون دیدمش از دور بدانشکل و بدان قد
گفتم که جفاکار بود راست چنان بود
هوش مصنوعی: وقتی او را از دور دیدم با آن ظاهر و قد، به خودم گفتم که او ظالم و بی‌رحم است و در واقع همین‌طور بود.
فی الجمله مرا زیروزبر کرد که در عشق
من سست عنان بودم و او سخت کمان بود
هوش مصنوعی: به طور کلی، او من را به شدت تحت تأثیر قرار داد و نشان داد که در عشق به راحتی از خودم می‌گذرم، در حالی که او ثابت و پرقدرت مثل کمانی است که کشیده شده.
گر هیچ ننالم زغمش گوید خاموش
انصاف بده خامش ازین بیش توان بود
هوش مصنوعی: اگر از غم او هیچ ناله‌ای هم نکنم، او می‌گوید ساکت باش. انصافاً بگو، آیا از این بیشتر تحمل می‌توان داشت؟
در من نگرد ناگه یعنی که ندانم
گوید چه رسید او را بیچاره جوان بود
هوش مصنوعی: به ناگاه در من ننگر، زیرا که نمی‌دانم او چه می‌گوید. جوان بیچاره‌ای در این میان گرفتار شده است.
زودا که بانگشت بهم باز نمایند
کاین گور فلانست که دربند فلان بود
هوش مصنوعی: زود است که با اشاره‌ی انگشت، به ما نشان دهند که اینجا قبر فلانی است که گرفتار فلان چیز بوده است.