شمارهٔ ۴۷
عشق تو تا دست سوی جان نبرد
با دل من دست به پیمان نبرد
تا دل من دل ز جهان برنداشت
نام چو تو دلبر جانان نبرد
دیده همی گرید و گو خون گری
چند بدو گفتم و فرمان نبرد
صبر که میگفت ترا من بَسَم
این همه میگفت و به پایان نبرد
دل که همی راه سلامت سپرد
عاقبت از عشق تو هم جان نبرد
با دل خود چاره چه سازم که کس
از دل خود قصه به سلطان نبرد
هم به فدای تو کنم زود جان
گرچه کسی زیره به کرمان نبرد
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق تو تا دست سوی جان نبرد
با دل من دست به پیمان نبرد
هوش مصنوعی: عشق تو زمانی به جانم راه پیدا میکند که دل من با آن هماهنگ شود و با عشق تو تعهدی ایجاد کند.
تا دل من دل ز جهان برنداشت
نام چو تو دلبر جانان نبرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل من از دنیا جدا نشود، نامی چون تو، محبوب و عزیز، نمیتواند جان مرا بگیرد.
دیده همی گرید و گو خون گری
چند بدو گفتم و فرمان نبرد
هوش مصنوعی: چشمهایم مدام اشک میریزند و میگویند چرا اینقدر میگرید؟ به او گفتم اما او به صحبتهایم گوش نداد.
صبر که میگفت ترا من بَسَم
این همه میگفت و به پایان نبرد
هوش مصنوعی: تحمل و صبر که میگفت تو را میسازم، این همه از آن حرفها را زد و به انتها نرسید.
دل که همی راه سلامت سپرد
عاقبت از عشق تو هم جان نبرد
هوش مصنوعی: دل که در مسیر سلامت و آرامش گام برداشت، در نهایت از عشق تو جانش را فدای آن کرد.
با دل خود چاره چه سازم که کس
از دل خود قصه به سلطان نبرد
هوش مصنوعی: با دل خود چه کنم وقتی که هیچکس داستان دل خود را به فرمانروا نمیگوید؟
هم به فدای تو کنم زود جان
گرچه کسی زیره به کرمان نبرد
هوش مصنوعی: اگرچه کسی زیره را به کرمان نمیبرد، اما من جانم را به خاطر تو به سرعت فدای تو میکنم.