گنجور

شمارهٔ ۴۶

هیچ کس را هوش عشق تو درسر نشود
کش غم هجر تو با مرگ برابر نشود
نتوان کشت مرا گر طمع وصل کنم
هیچ عاشق بچنین جرمی کافی نشود
جان زمن خواهی ودانی که محابانکنم
بوسه خواهم و دانم که میسر نشود
از دل و دوست بدردم من و میباید ساخت
که کسی از دل و از دوست بداور نشود
صفت درد دل من زسر زلف بپرس
گر ترا از من دلسوخته باور نشود
عاشق روی تو شد دل چه ملامت کنمش
بچنان رخ که تو داری چکندگر نشود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هیچ کس را هوش عشق تو درسر نشود
کش غم هجر تو با مرگ برابر نشود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس توانایی درک عمق عشق تو را ندارد و غم دوری تو به اندازه‌ای بزرگ است که با مرگ قابل مقایسه نمی‌شود.
نتوان کشت مرا گر طمع وصل کنم
هیچ عاشق بچنین جرمی کافی نشود
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به وصال تو امیدوار شوم، نمی‌توانم خود را فریب دهم، چون هیچ عاشقی به خاطر چنین گناهی نمی‌تواند مجازات شود.
جان زمن خواهی ودانی که محابانکنم
بوسه خواهم و دانم که میسر نشود
هوش مصنوعی: اگر تو از من بخواهی، می‌فهمی که با احتیاط عمل می‌کنم. می‌خواهم تو را ببوسم، اما می‌دانم که این کار ممکن نیست.
از دل و دوست بدردم من و میباید ساخت
که کسی از دل و از دوست بداور نشود
هوش مصنوعی: از عمق وجودم و به خاطر دوستی، من دچار درد هستم و باید راهی پیدا کنم که کسی نتواند از دل و دوستش رنجیده شود.
صفت درد دل من زسر زلف بپرس
گر ترا از من دلسوخته باور نشود
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از درد دل من باخبر شوی، بهتر است از رشته موهایش بپرسی؛ زیرا اگر خودم بگویم، شاید نتوانی به احساسات عمیق من پی ببری.
عاشق روی تو شد دل چه ملامت کنمش
بچنان رخ که تو داری چکندگر نشود
هوش مصنوعی: دل عاشق، به خاطر زیبایی چهره‌ات، قابل ملامت نیست. چه اشکالی دارد که کسی عاشق چنین چهره‌ای شود؟ اگر حتی دل به آن ندهد، باز هم نمی‌توان او را سرزنش کرد.

حاشیه ها

1403/02/17 00:05
علی احمدی

به چند ویرایش نیازمند است:

بیت اول: هیچ کس را هوس عشق تو ....

بیت دوم: .... به چنین جرمی کافر نشود

بیت سوم: بوسه می‌خواهم و دانم ....

بیت چهارم: .... از دوست به داور نشود

بیت ششم: به چنان رخ که تو داری چه کند گر نشود