گنجور

شمارهٔ ۴۱

ترسم که وعده های تو عمرم سرآورد
آوخ که عشوه تو ز پایم درآورد
ما رخت عشق خود زبر آسمان بریم
گرمان همای وصل تو زیر پرآورد
از عشق تو بشکرم کز روی حسن عهد
هر لحظه ام بتازه غمی دیگر آورد
جانم فدای باد که او هر سحرگهی
از راه دل بجان خبر دلبر آورد
گویند وصل دوست بجانی توان خرید
سهلست اینقدر اگر او سر درآورد
ای بس گهر که ریزد چشمم بدست اشک
برپای دوست و خون زدلم سر برآورد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترسم که وعده های تو عمرم سرآورد
آوخ که عشوه تو ز پایم درآورد
هوش مصنوعی: می‌ترسم که وعده‌هایی که به من داده‌ای، عمرم را به پایان برساند. آه اینکه لطف و زیبایی تو باعث شده من از خود بیخود شوم.
ما رخت عشق خود زبر آسمان بریم
گرمان همای وصل تو زیر پرآورد
هوش مصنوعی: ما عشق خود را از آسمان می‌چینیم، هرچند که خوشبختی وصال تو در زیر بال ما قرار دارد.
از عشق تو بشکرم کز روی حسن عهد
هر لحظه ام بتازه غمی دیگر آورد
هوش مصنوعی: از محبت تو سپاسگزارم که به خاطر زیبایی‌ات، هر لحظه غمی جدید برایم به ارمغان می‌آوری.
جانم فدای باد که او هر سحرگهی
از راه دل بجان خبر دلبر آورد
هوش مصنوعی: جانم فدای نسیم صبحگاهی که هر روز از راه دل، پیامی در مورد عشق محبوبم می‌آورد.
گویند وصل دوست بجانی توان خرید
سهلست اینقدر اگر او سر درآورد
هوش مصنوعی: می‌گویند که برای رسیدن به وصال محبوب باید جان را فدای او کرد. اما این کار آسان نیست، فقط اگر او خود به ما نزدیک شود.
ای بس گهر که ریزد چشمم بدست اشک
برپای دوست و خون زدلم سر برآورد
هوش مصنوعی: بسیاری از جواهرات در چشمانم با اشک برای دوست ریخته می‌شود و خون دل من نیز بر سرم می‌جوشد.