گنجور

شمارهٔ ۴۰

یار گرد وفا نمیگردد
باوفا آشنا نمیگردد
در دلش جز ستم نمیآید
در سرش جز جفا نمیگردد
دل بیکبارگی زما برداشت
جز بر ناسزا نمیگردد
از کسی حال ما نمیپرسد
خود کسی گردما نمیگردد
خود نگوید که آنفلان عاشق
آخر اینجا چرا نمیگردد
هیچ شب نیست کز فراق رخش
ز اشک من آسیا نمیگردد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار گرد وفا نمیگردد
باوفا آشنا نمیگردد
هوش مصنوعی: دوست که به صداقت و وفا شناخته می‌شود، با کسی که به او نزدیک است و به او اعتماد کرده، وفادار نمی‌ماند و به او وابستگی واقعی پیدا نمی‌کند.
در دلش جز ستم نمیآید
در سرش جز جفا نمیگردد
هوش مصنوعی: او در دلش تنها ظلم و ستم دارد و در اندیشه‌اش فقط بدی و بی‌رحمی می‌چرخد.
دل بیکبارگی زما برداشت
جز بر ناسزا نمیگردد
هوش مصنوعی: دل ناگهان از ما دور می‌شود و فقط به ناسزا گویی و انتقاد می‌پردازد.
از کسی حال ما نمیپرسد
خود کسی گردما نمیگردد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس حال ما را نمی‌پرسد و خود شخص هم در اندیشه حال ما نیست.
خود نگوید که آنفلان عاشق
آخر اینجا چرا نمیگردد
هوش مصنوعی: آن شخص به خود نمی‌گوید که اگر عاشق است، چرا هنوز در اینجا قدم نمی‌زند و نمی‌آید.
هیچ شب نیست کز فراق رخش
ز اشک من آسیا نمیگردد
هوش مصنوعی: هیچ شبی نیست که به خاطر دوری چهره‌ات، اشک‌هایم مانند آسیاب نمی‌چرخند.