گنجور

شمارهٔ ۳۹

دلم از دیده برون می‌آید
چه دهم شرح که چون می‌آید
حل شده دل ز ره دیده برفت
زان سرشکم همه خون می‌آید
دل اگر خود همه از سنگ بود
به کف عشق زبون می‌آید
یارب آن مَه به چه ماند یارب
که هم از حلقه کنون می‌آید
چشم خیره شود از طلعت او
کز در حجره درون می‌آید
ای که در رنگ و طراوت رخ تو
از گل و لاله فزون می‌آید
خیز و از پرده برون آی تو نیز
که گل از پرده برون می‌آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.