گنجور

شمارهٔ ۳۸

چرخ از من قرار من بستد
تا ز دستم نگار من بستد
ماه مشگین عذار من بربود
سروچابک سوار من بستد
خود دلی داشتم من از همه چیز
عشق بی اختیار من بستد
گله کردست ابر از چشمم
که بیک بار کار من بستد
هجر میکرد قصد جانم و چرخ
یار او گشت و یار من بستد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چرخ از من قرار من بستد
تا ز دستم نگار من بستد
هوش مصنوعی: زندگی از من آرامش را گرفت تا اینکه معشوقه‌ام نیز از دستم رفت.
ماه مشگین عذار من بربود
سروچابک سوار من بستد
هوش مصنوعی: ماه تیره و زیبا که بر چهره‌ام می‌درخشد، توسط سوار چابک و قدبلندی به سرقت رفت.
خود دلی داشتم من از همه چیز
عشق بی اختیار من بستد
هوش مصنوعی: من دلی داشتم که بی‌اختیار از همه چیز عشق را از من گرفت.
گله کردست ابر از چشمم
که بیک بار کار من بستد
هوش مصنوعی: ابر از چشمم شکایت کرده که یکباره همه چیز را از من گرفت.
هجر میکرد قصد جانم و چرخ
یار او گشت و یار من بستد
هوش مصنوعی: دوری و جدایی به شدت بر جانم تأثیر گذاشت و در این میان، چرخ روزگار به نفع یار او چرخید و یار من را از من گرفت.