گنجور

شمارهٔ ۳۶

ترا تا زین جفا دل برنگردد
مرا این درد دل کمتر نگردد
بمن برنگذرد یکشب ز هجرت
کز اشک من جهانی تر نگردد
مگر هجران تو سوگند خوردست
که تا خونم نریزد بر نگردد
مرا گفتی که آیم نزدت امشب
بصد سوگندم این باور نگردد
کسی در کوی تو هرگز نهد پای
که چون پرگار گرد سر نگردد؟
کسی دل در سرزلف تو بندد
که همچون زلف تو کافر نگردد؟
چو سایه عشق تو عالم بگیرد
اگر خورشید حسنت در نگردد
مرا زر در جهان این روی زردست
وزین زر کار من چون زر نگردد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا تا زین جفا دل برنگردد
مرا این درد دل کمتر نگردد
هوش مصنوعی: هر وقت تو به من بی‌محلی کنی و با من بد رفتاری کنی، دل من آرام نخواهد گرفت؛ این ناراحتی من کم نمی‌شود.
بمن برنگذرد یکشب ز هجرت
کز اشک من جهانی تر نگردد
هوش مصنوعی: هرگز یک شب هم یاد هجرت از من دور نخواهد شد، زیرا اشک‌های من باعث می‌شود که جهانی از غم و اندوه شکل بگیرد.
مگر هجران تو سوگند خوردست
که تا خونم نریزد بر نگردد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که جدایی تو به گونه‌ای است که تا زمانی که این درد و اندوه من به اوج نرسد، بازنمی‌گردی.
مرا گفتی که آیم نزدت امشب
بصد سوگندم این باور نگردد
هوش مصنوعی: تو به من گفتی امشب پیشت بیایم، ولی به صد قسم می‌گویم که این دروغ است و به حقیقت نخواهد پیوست.
کسی در کوی تو هرگز نهد پای
که چون پرگار گرد سر نگردد؟
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در خیابان تو قدم نمی‌گذارد، چرا که مانند پرگار، هر کس که بیاید فقط دور تو می‌چرخد و راهی برای ورود به عمق وجودت ندارد.
کسی دل در سرزلف تو بندد
که همچون زلف تو کافر نگردد؟
هوش مصنوعی: کسی دل به موها و شکل تو بسپارد که مانند زلف تو به وسوسه نیفتد و از راه ایمان خارج نشود؟
چو سایه عشق تو عالم بگیرد
اگر خورشید حسنت در نگردد
هوش مصنوعی: اگر عشق تو بر عالم سایه بیفکند، دیگر زیبایی‌های دنیا به چشم نخواهد آمد.
مرا زر در جهان این روی زردست
وزین زر کار من چون زر نگردد
هوش مصنوعی: من در این دنیا با چهره‌ای زرد، هرچقدر هم که پول داشته باشم، کارهایم مانند طلا نخواهد شد.