شمارهٔ ۳۵
بی توام کار بر نمیآید
بر من این غم بسر نمیآید
ترسم از تن بدر شود جانم
کز درم دوست در نمیآید
دل چو دلدار دورگشت از من
نیک و بد زو خبر نمیآید
هر شبی تا بروزم از غم تو
مژه بر یکدگر نمیآید
میکنم جهد تا بپوشم حال
دیده با اشک بر نمیآید
بننالم ز هیچ بد روزی
کم ازان بد بتر نمیآید؟
روز بگذشت و هم نیامدیار
تو چه گوئی مگر نمیآید
این همه یارب سحرگاهی
خود یکی کارگر نمیآید
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بی توام کار بر نمیآید
بر من این غم بسر نمیآید
هوش مصنوعی: بدون تو، کارهایم پیش نمیرود و این اندوهی که دارم، به هیچ وجه تحمل نمیشود.
ترسم از تن بدر شود جانم
کز درم دوست در نمیآید
هوش مصنوعی: من نگرانم که جانم از بدنم جدا شود و دوستم حتی از در نیز به سراغم نیاید.
دل چو دلدار دورگشت از من
نیک و بد زو خبر نمیآید
هوش مصنوعی: دل من که به دور از محبوبش افتاده، دیگر نه نیکی او را میبیند و نه از بدیهایش خبری دارد.
هر شبی تا بروزم از غم تو
مژه بر یکدگر نمیآید
هوش مصنوعی: هر شب تا صبح به خاطر غم تو خوابم نمیآید و نمیتوانم چشمانم را روی هم بگذارم.
میکنم جهد تا بپوشم حال
دیده با اشک بر نمیآید
هوش مصنوعی: سعی میکنم حالتی که دارم را پنهان کنم، اما اشکهایم نمیگذارند که این کار را انجام دهم.
بننالم ز هیچ بد روزی
کم ازان بد بتر نمیآید؟
هوش مصنوعی: از بدیهای روزگار شکایت کنم، چه چیزی بدتر از این شرایط نمیتواند وجود داشته باشد؟
روز بگذشت و هم نیامدیار
تو چه گوئی مگر نمیآید
هوش مصنوعی: روز گذشت و تو نیامدی. چطور میتوانم دربارهات صحبت کنم؟ مگر قرار بر این است که نیایی؟
این همه یارب سحرگاهی
خود یکی کارگر نمیآید
هوش مصنوعی: این همه دعا و درخواست در سحرگاه، اما هیچ کس برای کمک نمیآید.