شمارهٔ ۲۳
عشق را با دل من صد رازست
در غم بر دل مسکین بازست
چرخ در کشتن من میکوشد
یار با چرخ درین انبازست
ناز برد از حد و با روی چنین
ناز در گنجد و جای نازست
عشقت ای دوست اگر نه اجلست
گرد جانم ز چه در پروازست
شب زلف تو چه روز افزونست
چشم آهوت چه روبه بازست
صبح و مشگست برخسار و بزلف
لاجرم پرده درو غمازست
گر دلم گرد تو گردد چه عجب
کت سر زلف کمند اندازست
یکدم از من نشود هجر تو دور
یارب این هجر تو چون دمسازست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق را با دل من صد رازست
در غم بر دل مسکین بازست
هوش مصنوعی: عشق برای دل من حاوی هزاران راز است و در غم، بر دل بیچاره من آشکار میشود.
چرخ در کشتن من میکوشد
یار با چرخ درین انبازست
هوش مصنوعی: چرخ (زمان یا سرنوشت) در تلاش است که مرا از بین ببرد، در حالی که دوست من هم با همین چرخ در این کار شریک است.
ناز برد از حد و با روی چنین
ناز در گنجد و جای نازست
هوش مصنوعی: زیبایی و ناز او به حدی رسیده که در چهرهاش به خوبی نمایان است و این زیبایی به گونهای است که برای خود جا و منزلت خاصی دارد.
عشقت ای دوست اگر نه اجلست
گرد جانم ز چه در پروازست
هوش مصنوعی: عشق تو ای دوست، اگر هدف مرگ نیست، پس چرا جانم در حال پرواز و حرکت است؟
شب زلف تو چه روز افزونست
چشم آهوت چه روبه بازست
هوش مصنوعی: شب زلف تو چقدر زیبا و دلرباست و چشمان تو چه جذاب و دلنشین هستند.
صبح و مشگست برخسار و بزلف
لاجرم پرده درو غمازست
هوش مصنوعی: صبح با عطر مشک و زیباییهایش بر چهره و موهای شیرین او نشسته است، و به همین دلیل این جلوهها نشاندهندهی حال و احساسات او هستند.
گر دلم گرد تو گردد چه عجب
کت سر زلف کمند اندازست
هوش مصنوعی: اگر دل من به دور تو بچرخد، چه جای شگفتی است وقتی که خودت با گیسوی خود دام میگستری.
یکدم از من نشود هجر تو دور
یارب این هجر تو چون دمسازست
هوش مصنوعی: یک لحظه هم نمیتوانم از دوری تو فاصله بگیرم، ای کاش این جداییات به اندازهی دوستیام با تو نزدیک باشد.