گنجور

شمارهٔ ۲۲

امروز بتم بطبع خود نیست
با ما سخنش بنیک و بد نیست
دلبر ز برم براند و آن کیست
کانداخته چنین لگد نیست
یکبوسه ازو بخواستم گفت
بس دل که درو بسی خرد نیست
کوچک دهنش بدید نتوان
چون بوسه دهم برانکه خود نیست
هرگز ندهد نشان ز شادی
هرکو بغم تو نامزد نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

امروز بتم بطبع خود نیست
با ما سخنش بنیک و بد نیست
هوش مصنوعی: امروز بت من مطابق با طبیعت خودش نیست و سخنانش نه خوب است و نه بد.
دلبر ز برم براند و آن کیست
کانداخته چنین لگد نیست
هوش مصنوعی: عشق و محبوب من به راحتی از کنار من می‌گذرد و هرگز چنین بی‌اعتنایی را از هیچ‌کس دیگری ندیده‌ام.
یکبوسه ازو بخواستم گفت
بس دل که درو بسی خرد نیست
هوش مصنوعی: از او یک بوسه خواستم، اما او گفت: نگو، چون دل من آنقدر شکسته و خرد شده که جای این کار نیست.
کوچک دهنش بدید نتوان
چون بوسه دهم برانکه خود نیست
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که هرچقدر هم که کوچک یا کم‌سروصدا باشد، نمی‌توان به او بوسه‌ای داد، چون او خودش وجود ندارد یا حضوری ندارد.
هرگز ندهد نشان ز شادی
هرکو بغم تو نامزد نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس که به خاطر غم تو دلی شاد ندارد، شایسته‌ی دوستی و آشنایی با تو نیست.