گنجور

شمارهٔ ۲۱

جانا غم فراق تو ما را چنان بسوخت
کزشرم آن مرا قلم اندربنان بسوخت
اشکی چو برق جست ز چشم چوابرمن
در رخت من فتاد و همه سوزیان بسوخت
زنهار هان وهان حذری کن زآه من
کز آه بنده دوش مه آسمان بسوخت
گفتند شمع و مه که چو روی تو روشنیم
این را سیاه شدرخ و آنرا زبان بسوخت
باسوز دل زهجر تونالم همی چنان
کز ناله ام چونال زبان در دهان بسوخت
در هجر تو امید ز پیری کرا بود
چون ماه چارده زغم تو جوان بسوخت
از مشک برقعی کن و از شب نقاب بند
کز آفتاب چهره خوبت جهان بسوخت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا غم فراق تو ما را چنان بسوخت
کزشرم آن مرا قلم اندربنان بسوخت
هوش مصنوعی: عزیزم، غم دوری تو چنان ما را سوزاند که حتی از شرم، نتوانستم نام تو را بر کاغذ بیاورم.
اشکی چو برق جست ز چشم چوابرمن
در رخت من فتاد و همه سوزیان بسوخت
هوش مصنوعی: اشکی مانند برق از چشمانم بیرون پرید و بر رخت تو افتاد و تمام سوزش و دردهای من را سوزاند.
زنهار هان وهان حذری کن زآه من
کز آه بنده دوش مه آسمان بسوخت
هوش مصنوعی: بر حذر باش و مواظب باش که از آه و ناله من دوری کنی، زیرا این ناله باعث شد که شب گذشته ماه آسمان بسوزد.
گفتند شمع و مه که چو روی تو روشنیم
این را سیاه شدرخ و آنرا زبان بسوخت
هوش مصنوعی: شمع و ماه گفتند که ما به خاطر زیبایی و نور تو درخشانیم؛ یکی درخشش خود را به خاطر تو می‌داند و دیگری به خاطر زیبایی‌ات دچار سوختگی و دلتنگی شده است.
باسوز دل زهجر تونالم همی چنان
کز ناله ام چونال زبان در دهان بسوخت
هوش مصنوعی: با دلی پر از آتش ناشی از دوری تو، به گونه‌ای ناله می‌زنم که صدای من انگار مثل زبانه‌ی شعله‌ای در دهانم سوخته است.
در هجر تو امید ز پیری کرا بود
چون ماه چارده زغم تو جوان بسوخت
هوش مصنوعی: در جدایی تو، امید در پیری چه معنایی دارد؟ چون ماه کامل در اثر غم تو جوانی‌اش را از دست داده است.
از مشک برقعی کن و از شب نقاب بند
کز آفتاب چهره خوبت جهان بسوخت
هوش مصنوعی: از مشک و عطر خوشبو بپوش و از شب پرده‌ای بر چهره‌ات بزن؛ زیرا زیبایی صورتت آن‌قدر درخشان است که جهان را می‌سوزاند.