گنجور

شمارهٔ ۲۰

دل درد تو در میان جان بستست
جان در طلب تو بر میان بستست
عشق تو ز دست در دلم آتش
زان چشم من آب در جهان بستست
صد چشمه خون گشاده ام بر رخ
بر من در وصل همچنان بستست
تا دست قمر بگرد گلزارت
از مشگ کمر بر ارغوان بستست
دست فلک از کلف نقاب شرم
بر چهره ماه آسمان بستست
ایدوست بترس ازین دم سردم
کاین دولت حسن تو دران بستست
سرسبزی شاخ و سرخی رویش
دریک دم سرد مهرگان بستست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل درد تو در میان جان بستست
جان در طلب تو بر میان بستست
هوش مصنوعی: دل به خاطر درد تو در حال رنج و عذاب است و جانم در تلاش برای رسیدن به تو به شدت درگیر است.
عشق تو ز دست در دلم آتش
زان چشم من آب در جهان بستست
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که دل من آتش بگیرد و زلال چشمانم باعث شده که دنیا را غرق در آب کنم.
صد چشمه خون گشاده ام بر رخ
بر من در وصل همچنان بستست
هوش مصنوعی: من بر چهره‌ام صد چشمه خون جاری کرده‌ام، اما در وصال تو همچنان در عذاب و محرومیت به سر می‌برم.
تا دست قمر بگرد گلزارت
از مشگ کمر بر ارغوان بستست
هوش مصنوعی: این جمله به تصویرسازی زیبایی از طبیعت و عشق می‌پردازد. در آن، قمر (ماه) به عنوان نمادی از زیبایی و جذابیت توصیف شده که در باغ گل‌ها در حال گردش است. او با موهایی شبیه به مشکی و دلیلی بر جذابیت خود، کمر خود را به رنگ ارغوانی می‌بندد. این تصویر، نشان‌دهنده زیبایی زنانه و عشق است که در دل طبیعت و زیبایی گل‌ها تجلی می‌یابد.
دست فلک از کلف نقاب شرم
بر چهره ماه آسمان بستست
هوش مصنوعی: دست سرنوشت با قدرت و شدت، حجاب شرم را بر روی چهره زیبای ماه در آسمان قرار داده است.
ایدوست بترس ازین دم سردم
کاین دولت حسن تو دران بستست
هوش مصنوعی: ای دوست، از این لحظه‌ی سرد من بترس، زیرا این زیبایی تو در این لحظه نهفته است.
سرسبزی شاخ و سرخی رویش
دریک دم سرد مهرگان بستست
هوش مصنوعی: در یک لحظه، زیبایی شاخ و رنگ سرخ چهره‌اش در فصل سرد مهرگان به پایان می‌رسد.