گنجور

شمارهٔ ۱۲۱

بی عارض گلرنگ تو ما خسته خاریم
نا خورده می وصل تو در رنج خماریم
زان زلف پژولیده و ناخفته دو چشمت
چون چشم تو و زلف تو بیخواب و قراریم
گفتی ببر از جانت اگر جوئی وصلم
تو بر سر آن باش که ما بر سر کاریم
ورخوی تو ما را نکند شاد چه باشد
هم با غم تو نیک و بد این غم بگساریم
وین باقی عمر ار نشود وصل میسر
هم با غم هجران تو خوش خوش بسر آریم
این سر که تو داری سر ما هیچ نداری
زین دست که مائیم کجا پای تو داریم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی عارض گلرنگ تو ما خسته خاریم
نا خورده می وصل تو در رنج خماریم
هوش مصنوعی: بدون زیبایی و رنگی که تو داری، ما مانند خاری خسته و بی‌رمق هستیم. در حالتی از درد و افسردگی به سر می‌بریم که به وصال تو نرسیده‌ایم.
زان زلف پژولیده و ناخفته دو چشمت
چون چشم تو و زلف تو بیخواب و قراریم
هوش مصنوعی: چشم‌های تو مانند زلف‌های آشفته‌ات، ما را بی‌خواب و آرام کرده است.
گفتی ببر از جانت اگر جوئی وصلم
تو بر سر آن باش که ما بر سر کاریم
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به وصال من برسی، باید بدان که ما همیشه در حال کار و تلاش هستیم. پس اگر علاقه‌مندی، باید با تمام وجودت به این مسیر ادامه بدهی.
ورخوی تو ما را نکند شاد چه باشد
هم با غم تو نیک و بد این غم بگساریم
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ی تو ما را شاد نکند، چه ارزشی دارد که با غم تو، خوب و بد را از هم جدا کنیم. این غم را فراموش می‌کنیم.
وین باقی عمر ار نشود وصل میسر
هم با غم هجران تو خوش خوش بسر آریم
هوش مصنوعی: اگر در باقی عمرم نتوانم به وصالت برسم، باز هم با یاد تو و غم جدایی‌ات، خوش خواهیم گذراند.
این سر که تو داری سر ما هیچ نداری
زین دست که مائیم کجا پای تو داریم
هوش مصنوعی: این سرت هیچ ارزشی نسبت به ما ندارد، چون ما با وجود اینکه در حاشیه هستیم، نمی‌توانیم به پای تو برسیم.