شمارهٔ ۱۲
این دل که به بند زلف دربستهست
بس جان که به تیغ خشم خود خستهست
بستهست نقاب مشگ بر رویت
زان ماه طلسم خویش بشکستهست
دل با غم تو در آمدهست از پای
بگذر ز سرش که این نه آن دستست
شاید که دلم ز خرمی بگسست
تا او به چه زَهره در تو پیوستهست
چشم ار ز لب تو دوش مِیْ خوردهست
انکار مکن هنوز هم مستست
فی الجمله رخ تو آفتی صعبست
هرکس که ندید روی تو رَستهست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این دل که به بند زلف دربستهست
بس جان که به تیغ خشم خود خستهست
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و قدرت شخصی اشاره دارد که در سایه زلفهای خود، دلها را به تسخیر درمیآورد. همچنین، به این نکته اشاره میکند که انسانها تحت تاثیر خشم و غضب او قرار میگیرند و ممکن است آسیب ببینند. در واقع، این بیت تصویری از لطافت و در عین حال، خطرناک بودن عشق و علاقه است.
بستهست نقاب مشگ بر رویت
زان ماه طلسم خویش بشکستهست
هوش مصنوعی: نقاب مشکی که بر چهرهات است، از زیباییات کسر نمیکند، زیرا آن ماهی که در وجود توست، جادو و افسون خود را شکسته است.
دل با غم تو در آمدهست از پای
بگذر ز سرش که این نه آن دستست
هوش مصنوعی: دل من از غم تو پر شده است، پس به آرامی از بالای آن بگذر که این دیگر آن دستی نیست که قبلاً بود.
شاید که دلم ز خرمی بگسست
تا او به چه زَهره در تو پیوستهست
هوش مصنوعی: شاید قلبم از خوشحالی شکسته شده باشد، زیرا او به تو پیوسته و در تو تجلی پیدا کرده است.
چشم ار ز لب تو دوش مِیْ خوردهست
انکار مکن هنوز هم مستست
هوش مصنوعی: چشم من بر روی لبهای تو بود و نمیتوانی منکر آن شوی، زیرا هنوز هم تحت تاثیر آن هستم.
فی الجمله رخ تو آفتی صعبست
هرکس که ندید روی تو رَستهست
هوش مصنوعی: به طور کلی، زیبایی و جذابیت چهره تو به قدری خاص و دشوار است که هر کسی که نتوانسته آن را ببیند، در واقع از خوشبختی و بهرهمندی بیبهره مانده است.