شمارهٔ ۱۳
عشق تو همچون قضا فرمانرواست
وصل تو همچون قدر مشکل گشاست
لعل میگونت بسرخی میزند
سرخیش زانست کاندر خون ماست
عشق تو زرد کرد رنگ روی من
این نه عشقست ای پسر این کیمیاست
گفتی از تو جان و ازمن یک نظر
اینچنین اسراف کردن هم خطاست
محنت من دایم از دل خاستست
خشم تو باری ندانم کز چه خاست
گفتی ای بدعهد برگشتی ز ما
هم مرا بدعهد خوان فرمان تراست
رخ مگردان چون مرا بینی زدور
بی سبب اعراض نوعی از جفاست
چند گوئی صبر باید کرد چند؟
من ندانم صبر زندانت کجاست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق تو همچون قضا فرمانرواست
وصل تو همچون قدر مشکل گشاست
هوش مصنوعی: عشق تو مانند سرنوشت سلطهگر است و وصال تو مانند تقدیر، دشواریها را آسان میکند.
لعل میگونت بسرخی میزند
سرخیش زانست کاندر خون ماست
هوش مصنوعی: رنگ سرخ لعل تو به خاطر رنگ خون ماست که در آن نهفته است.
عشق تو زرد کرد رنگ روی من
این نه عشقست ای پسر این کیمیاست
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده رنگ صورتم زرد شود. اما این را بدان که این عشق واقعی نیست، بلکه به یک جادو و کیمیای خاص شباهت دارد.
گفتی از تو جان و ازمن یک نظر
اینچنین اسراف کردن هم خطاست
هوش مصنوعی: تو گفتی که از من جان میخواهی و من فقط یک نگاه میخواهم؛ اما اینگونه خود را و عشق را بیهوده مصرف کردن اشتباه است.
محنت من دایم از دل خاستست
خشم تو باری ندانم کز چه خاست
هوش مصنوعی: درد و رنج من همیشه از دل من ناشی میشود، اما نمیدانم خشم تو از کجا آغاز شده است.
گفتی ای بدعهد برگشتی ز ما
هم مرا بدعهد خوان فرمان تراست
هوش مصنوعی: تو گفتی که به ما خیانت کردی و حالا برمیگردی، اما من هم به تو خیانت کردم و این همواره به خواست تو بوده است.
رخ مگردان چون مرا بینی زدور
بی سبب اعراض نوعی از جفاست
هوش مصنوعی: اگر چهرهات را به سوی من نگردانی، وقتی که از دور مرا میبینی، بیدلیل بیتوجهی کردن از نوعی بیوفایی است.
چند گوئی صبر باید کرد چند؟
من ندانم صبر زندانت کجاست
هوش مصنوعی: چند بار باید بگویم باید صبر کنیم؟ من نمیدانم صبر تو در کجا قرار دارد.