گنجور

شمارهٔ ۱۱

بر من ز عشق دوست بنوعی قیامتست
جانم ز عشق در همه عالم علامتست
از روزگار خویش مرا صد شکایتست
وز دوستان خویش مرا صد ملامتست
گردل قبول نیست که کردم فدای تو
جان در میان نهاده بوجه غرامتست
آن خط مشک رنگ تو یارب چه شاهدست
وان قد همچو سرو تو الحق قیامتست
چندین هزاردست برو برگرفته سرو
حقا که از خجالت آن سرو قامتست
با آنکه نیست با غم تو رنگ عافیت
گرهیچ بوی وصل بود هم سلامتست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر من ز عشق دوست بنوعی قیامتست
جانم ز عشق در همه عالم علامتست
هوش مصنوعی: عشق به دوست برای من مانند یک قیامت است و روح من در این عشق، نشانه‌ای از وجودش در تمام جهان است.
از روزگار خویش مرا صد شکایتست
وز دوستان خویش مرا صد ملامتست
هوش مصنوعی: من از زمانه‌ام شکایت‌های زیادی دارم و از دوستانم نیز سرزنش‌های فراوانی می‌خورم.
گردل قبول نیست که کردم فدای تو
جان در میان نهاده بوجه غرامتست
هوش مصنوعی: دل من نمی‌پذیرد که جانم را فدای تو کرده‌ام، زیرا در واقع، جانم را به عنوان بهایی برای تو گذاشته‌ام.
آن خط مشک رنگ تو یارب چه شاهدست
وان قد همچو سرو تو الحق قیامتست
هوش مصنوعی: آن خط مشکی که روی صورت تو است، چقدر زیباست و آن قامت بلند تو واقعاً مانند قیامت می‌ماند.
چندین هزاردست برو برگرفته سرو
حقا که از خجالت آن سرو قامتست
هوش مصنوعی: بسیاری از دستان به سمت او دراز شده‌اند، اما او به قدری زیبا و باوقار است که حتی این همه توجه را به راحتی نمی‌پذیرد و ممکن است از شرم و احساس فروتنی، این احساس را نشان ندهد.
با آنکه نیست با غم تو رنگ عافیت
گرهیچ بوی وصل بود هم سلامتست
هوش مصنوعی: هرچند غم تو مرا بیمار کرده است و هیچ نشانه‌ای از خوشی و آرامش در زندگی‌ام نیست، اما با این حال، عشق و وصالت به من حس سلامت و زندگی می‌دهد.