گنجور

شمارهٔ ۱۱۸

طره بخت را بشانه زنم
گر دمی با تو دوستگانه زنم
آنچه من دیده ام ز دست تو دوست
شاید ار خیمه بر کرانه زنم
تا کی این آستین فشاندن تو
چند من سر بر آستانه زنم
گر حکایت کنم ز آتش دل
همچو شمع از زبان زبانه زنم
هر زمان گوئیم من آن توام
دم بدم من خود این ترانه زنم
دهن تو که می بنتوان دید
بوسه بر وی بچه بهانه زنم
دلم ار نیز نام عشق برد
بسرت کش بتازیانه زنم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طره بخت را بشانه زنم
گر دمی با تو دوستگانه زنم
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای با تو دوستانه صحبت کنم، مانند کسی هستم که موهای شانس را شانه می‌زند.
آنچه من دیده ام ز دست تو دوست
شاید ار خیمه بر کرانه زنم
هوش مصنوعی: چیزی که من از تو، ای دوست، دیده‌ام، ممکن است اگر خیمه‌ای در کنار بزنم، به آن اشاره کند.
تا کی این آستین فشاندن تو
چند من سر بر آستانه زنم
هوش مصنوعی: تا کی باید تو دست به کار شوی و من مدام در درگاه تو سر به زمین بگذارم و درخواست کنم؟
گر حکایت کنم ز آتش دل
همچو شمع از زبان زبانه زنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از آتش دل خود بگویم، مانند شمعی خواهم بود که شعله‌اش به زبان می‌آید.
هر زمان گوئیم من آن توام
دم بدم من خود این ترانه زنم
هوش مصنوعی: هر بار که می‌گویم من متعلق به تو هستم، در هر لحظه، خودم این آهنگ را می‌سرایم.
دهن تو که می بنتوان دید
بوسه بر وی بچه بهانه زنم
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم دهن تو را ببینم، اما بهانه‌ای برای بوسیدن آن پیدا می‌کنم.
دلم ار نیز نام عشق برد
بسرت کش بتازیانه زنم
هوش مصنوعی: اگر دلم هم نام عشق تو را بر زبان بیاورد، به خاطرش مانند تازیانه‌ای بر سرت می‌زنم.