گنجور

شمارهٔ ۱۱۷

این خبر داری که من آن نیستم
با تو بر آن شرط و پیمان نیستم
ناز در باقی کن اکنون کان گذشت
ور چنان دانی تو چونان نیستم
من همی دانم که دیگر گونه‌ای
تا بدین حد نیز نادان نیستم
گفتی از عشقم پشیمانی، بلی
در پیشمانی پشیمان نیستم
دل بدادم جان همی خواهی کنون؟
بنده ام لیکن بفرمان نیستم
خواستم کردن نثار پای تو
لیکن اکنون بر سر آن نیستم
تیز کردی بر دلم دندان برو
من حریفی آبدندان نیستم
چند گوئی رو دگر یاری بگیر
گر نگیرم پس مسلمان نیستم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این خبر داری که من آن نیستم
با تو بر آن شرط و پیمان نیستم
هوش مصنوعی: این خبر را داری که من آن شخصی نیستم که با تو توافق و عهدی داشته باشم.
ناز در باقی کن اکنون کان گذشت
ور چنان دانی تو چونان نیستم
هوش مصنوعی: اکنون که وقتش گذشت، دیگر ناز و ادا نکن. اگر می‌دانی که من اینگونه نیستم، بهتر است.
من همی دانم که دیگر گونه‌ای
تا بدین حد نیز نادان نیستم
هوش مصنوعی: من می‌دانم که به هیچ وجه تا این حد نادان نیستم که نتوانم چیزهایی را که باید بدانم، درک کنم.
گفتی از عشقم پشیمانی، بلی
در پیشمانی پشیمان نیستم
هوش مصنوعی: گفتی که از عشق من ناامیدی، اما من در ناامیدی‌ام پشیمان نیستم.
دل بدادم جان همی خواهی کنون؟
بنده ام لیکن بفرمان نیستم
هوش مصنوعی: من به تو عشق ورزیده‌ام و حالا آیا تو می‌خواهی جان مرا بگیری؟ من بنده‌ی تو هستم اما همیشه تابع فرمان تو نیستم.
خواستم کردن نثار پای تو
لیکن اکنون بر سر آن نیستم
هوش مصنوعی: خواستار بودم که عشق و محبت خود را برای تو هدیه کنم، اما اکنون دیگر به این فکر نیستم.
تیز کردی بر دلم دندان برو
من حریفی آبدندان نیستم
هوش مصنوعی: به من آسیب نرسان، زیرا من چنین قدرتی ندارم که با تو مقابله کنم.
چند گوئی رو دگر یاری بگیر
گر نگیرم پس مسلمان نیستم
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی بگویی که از دیگری کمک بگیر؟ اگر نتوانم کمک بگیرم، پس من مسلمان نیستم.