گنجور

شمارهٔ ۱۰۱

جان من گوئی زتن می بگسلد
یار من هرگه زمن می بگسلد
رشته عهدی که خود بندد همی
بی سبب هم خویشتن می بگسلد
تافکند او دامن اندر پای حسن
سرو دامن از چمن می بگسلد
عشقبازی نیک داند دل و لیک
اولین بازی رسن می بگسلد
از ضعیفی گر همی نالم چونای
همچو چنگم رگ ز تن می بگسلد
هرچه گویم بوسه، میگوید که زر
چون کنم اینجا سخن می بگسلد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان من گوئی زتن می بگسلد
یار من هرگه زمن می بگسلد
هوش مصنوعی: عزیزم می‌گوید که گویا جان من از بدنم جدا می‌شود و محبوبم هر بار که از من دور می‌شود، احساس جدایی عمیقی را در من به وجود می‌آورد.
رشته عهدی که خود بندد همی
بی سبب هم خویشتن می بگسلد
هوش مصنوعی: انسانی که خود، پیوندی ایجاد می‌کند، بدون هیچ دلیلی نیز می‌تواند همان پیوند را قطع کند.
تافکند او دامن اندر پای حسن
سرو دامن از چمن می بگسلد
هوش مصنوعی: او دامن خود را به زمین افکند و پای حسن سروی را در بر گرفت، و دامنش را از باغ جدا کرد.
عشقبازی نیک داند دل و لیک
اولین بازی رسن می بگسلد
هوش مصنوعی: عشق بازی را قلب خوب می‌فهمد، اما نخستین تجربه ممکن است رنج و درد به همراه داشته باشد و از بین برود.
از ضعیفی گر همی نالم چونای
همچو چنگم رگ ز تن می بگسلد
هوش مصنوعی: اگر از ضعف و ناتوانی شکایت کنم، مانند چنگی هستم که رشته‌ام از تنم جدا می‌شود.
هرچه گویم بوسه، میگوید که زر
چون کنم اینجا سخن می بگسلد
هوش مصنوعی: هر چه بر زبان می‌آورم درباره بوسه‌هاست، اما او می‌گوید که چطور می‌توانم در این مکان طلا بیافریند، چون در اینجا کلام به هم می‌خورد.