شمارهٔ ۸ - در مدیح مظفرالدین
خوش گوش کرد چرخ و ممالک باینخطاب
کامد نهنک رزم چودریا باضطراب
ای چرخ باخدنگ گشادش سپر بنه
ای فتنه ازگذار رکابش عنان بتاب
ای مملکت طرب، که رسیدی بآرزو
وی روز گارمژده، که رستی زانقلاب
ای جوددل شکسته برافروز سربچرخ
وی عدل رخ نهفته برون آی ازحجاب
ای ملک مرده از نفس شاه جان پذیر
وی دهر خسته دامن شه گیر وکام یاب
ای شیر سخت پنجه مزن برگوزن دست
وی گرگ بوالفضول مکن بارمه عتاب
ای باز پاسبان شو بردامن تذرو
وی صعوه آشیان نه در دیده عقاب
ای باد سارحادثه، درگوشه ی بمیر
چون آتش حسام شه آْمد در التهاب
چرخ سهیل ناوک و مهر سپهر جام
شاخ ارم حدیقه وشاه حرم جناب
قطب ظفر مظفر دین خسروی که هست
برروم وزنگ خنجراو مالک الرقاب
شاهی که در قوافل سرمای قهر او
خورشید دوش برکشد از محمل سحاب
برموج خون برقص درآرد حسام شاه
افلاک را چو برسر می قبه حباب
تابد برای خیمه او چرخ چنبری
از رشته های شعله سیارگان طناب
اسم سنان او شجر روضه ظفر
نام حسام اوشرر دوزخ عقاب
برداشت زخم گرزگرانش بیک ترنگ
ازبالش درنگ سرکوه پرزخواب
بخشد مایه حزم گران سنگ اوبخاک
وافکند سایه عزم سبک پای او برآب
زین روی شسته اند بهفت آب و خاک دست
هم آب از توقف و هم خاک ازشتاب
ترتیب درج مدحت او جسم وروح را
با خلقت ثواب بهم خلعت صواب
لطفت جلای جوهر روحست چون سماع
سهمت نقاب چهره عیش است چون سحاب
خرم نشین ببزم که بایاد جام تو
در بحر خشک شدجگرآب چون سراب
با آنکه طبع کند دفع تشنگی
تشنه است آب تیغ لیکن بخون نه آب
جز در دیار عدل تو بی زحمت سنان
خواهر برادری نکند پیش مام وباب
باسایه تودر عجبم زانگه گاه گاه
مه راسیاه پوش کند سایه تراب
پیشانی کمانت چو برپیچ وتاب رفت
ازملک همچو تیر برون برد پیچ وتاب
از نوبت تو عهد جهان پیش بودلیک
آن پیش نه که ( مطلب لم) راست در حساب
عقل آفریدگار نخواند ترا ولیک
به زافریدگانت شمارد بهرحساب
خصمت بری زعیش چو دوزخ سلسبیل
صدرت تهی زبغض چو فردوس از عذاب
ملت جوان شود چو دهد رنگریزیت
از خون خصم ناصیه ملک را خضاب
هرکوچوچنک رک نشد ش راست برهوات
مسمار برحدق زندش تیر چون شهاب
بربود خنجرت کلف ازچهره قمر
برداشت بیلکت سبل ازچشم آفتاب
آنی که دربساط زمین اهل علم را
اقبال تست مأمن ودرگاه تومآب
ازحضرت تو مانع بنده نبود هیچ
جز بخت ناموافق وجز رای ناصواب
من چون شتر سلیم دل وطفل گوهران
دست خوشم گرفت عنان و جهان رکاب
چون کوره سینه من ودل برک گل درو
دیده دهان نایژه واشک چون گلاب
همت مرا چو شیر سرافکنده میبرد
در هرطرف که میشنوم عفعف گلاب
درعرف تاکه سبق سلامست برعلیک
در شرع تا که فرض زکو تست برنصاب
بادا ز بخشش تو نصاب امل تمام
بادا ز درگه توسلام فلک جواب
ازهیبت توفتنه چو بز جسته برکمر
وزصولت تو خصم چو خرمانده درخلاب
شمارهٔ ۷ - در مدح شمس الدین ابوالفتح نطنزی: ای مهر تو در میان جانهاشمارهٔ ۹ - شکایت ازرنج سفر: اگرشکایت گویم زچرخ نیست صواب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوش گوش کرد چرخ و ممالک باینخطاب
کامد نهنک رزم چودریا باضطراب
هوش مصنوعی: چرخ روزگار به دقت گوش فراداده و کشورهای مختلف را در این عرصه مورد خطاب قرار داده است، همانند نهنگ بزرگی که در دل جنگی با هیجان و اضطراب در حال فعالیت است.
ای چرخ باخدنگ گشادش سپر بنه
ای فتنه ازگذار رکابش عنان بتاب
هوش مصنوعی: ای چرخ زمان، وقتی تیر و کمان را رها کردی، سپر را به کار بگیر و از این بلای بزرگ به سلامت عبور کن و کنترل را به دست بگیر.
ای مملکت طرب، که رسیدی بآرزو
وی روز گارمژده، که رستی زانقلاب
هوش مصنوعی: ای سرزمین خوشی، چه به آرزوهایت رسیدی! و روزگارم را بشارت ده که از مشکلات رهایی پیدا کردم.
ای جوددل شکسته برافروز سربچرخ
وی عدل رخ نهفته برون آی ازحجاب
هوش مصنوعی: ای دل بزرگ و سخاوتمند، با ظاهری شکسته به آسمان نگاه کن. عدالت که در زیر پوششی پنهان شده، اکنون زمان آن است که از حجاب خارج شود و بر همه آشکار گردد.
ای ملک مرده از نفس شاه جان پذیر
وی دهر خسته دامن شه گیر وکام یاب
هوش مصنوعی: ای ملکه، تو که از جان شاه زندهای، به زندگی در این عالم دل ببند و به وسیلهی او شادی و کامیابی را دریاب.
ای شیر سخت پنجه مزن برگوزن دست
وی گرگ بوالفضول مکن بارمه عتاب
هوش مصنوعی: ای شیر قوی و نیرومند، به گوزن آسیب نرسان و دست او را نگیری، چرا که نباید با حیوانی بیهوده درگیر شد. هیچ نیازی به خشم و عتاب نیست.
ای باز پاسبان شو بردامن تذرو
وی صعوه آشیان نه در دیده عقاب
هوش مصنوعی: ای پرنده پاسبان، بر روی دامان من بنشین و فرزند خود را در آشیانهات جا نده، زیرا از چشم عقاب دور است.
ای باد سارحادثه، درگوشه ی بمیر
چون آتش حسام شه آْمد در التهاب
هوش مصنوعی: ای باد سرنوشت، در گوشهای خاموش شو، چون آتش حسام که با شدت و هیجان آمده است.
چرخ سهیل ناوک و مهر سپهر جام
شاخ ارم حدیقه وشاه حرم جناب
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و شکوه آسمان و فضاهای مربوط به آن اشاره شده است. سهیل به عنوان یک ستاره درخشان، با نوک تیری تشبیه شده که در مسیر خود حرکت میکند. مهر، به عنوان نمادی از خورشید و روشنایی، در فضای وسیع آسمان قرار دارد. همچنین، اشاره به شاخ ارم و باغ بهشتی وجود دارد که نشاندهنده زیبایی و فرح بهشتی است. همه اینها به تصوری از یک مکان مقدس و روحانی اشاره میکند که با شکوه و زیبا توصیف شده است.
قطب ظفر مظفر دین خسروی که هست
برروم وزنگ خنجراو مالک الرقاب
هوش مصنوعی: رهبر پیروزی، فرمانروای دین و پادشاهی که در رومیان مطرح است و بر زمین تسلط دارد و در اختیار اوست.
شاهی که در قوافل سرمای قهر او
خورشید دوش برکشد از محمل سحاب
هوش مصنوعی: شاهی که قدرت و خشونتش باعث میشود حتی خورشید در شب از جایگاهش برخیزد و ابرها را کنار بزند.
برموج خون برقص درآرد حسام شاه
افلاک را چو برسر می قبه حباب
هوش مصنوعی: حسام، که نماد قدرت و سلطنت است، با حرکتی درخشان و پرشور بر روی خون خود میرقصد و آسمان را به تحرک درمیآورد، درست همانطور که حباب روی سطح آب به شکل قبهای بلند میشود.
تابد برای خیمه او چرخ چنبری
از رشته های شعله سیارگان طناب
هوش مصنوعی: برای چادر او، آسمان همچون حلقهای از شعلههای ستارهها به دورش برقرار شده است.
اسم سنان او شجر روضه ظفر
نام حسام اوشرر دوزخ عقاب
هوش مصنوعی: نام سنان او مانند درختی است که در باغ پیروزی میروید و نام شمشیرش همچون آتش جهنم است که بر دشمنان فرود میآید.
برداشت زخم گرزگرانش بیک ترنگ
ازبالش درنگ سرکوه پرزخواب
هوش مصنوعی: زخمهای ناشی از ضربههای قوی، بر روی بالشای بیصدا و بدون حرکت، در کوهستانی پر از خواب و سکوت به تصویر کشیده شده است.
بخشد مایه حزم گران سنگ اوبخاک
وافکند سایه عزم سبک پای او برآب
هوش مصنوعی: او با شخصیت با اراده و با استحکامی که دارد، قدرت و ثباتی به زمین میبخشد و سایه ارادهاش که نیرومند و قابل تحسین است، بر روی آب میافتد.
زین روی شسته اند بهفت آب و خاک دست
هم آب از توقف و هم خاک ازشتاب
هوش مصنوعی: به خاطر این وضعیت، هم آب با آرامش ایستاده و هم خاک با شتاب در حال حرکت است، گویا هر دو از نظر خودشان در حال تمیز کردن و بازسازی هستند.
ترتیب درج مدحت او جسم وروح را
با خلقت ثواب بهم خلعت صواب
هوش مصنوعی: در این بیت به بیان زیباییهای جسم و روح انسان و تقدس آفرینش اشاره شده است. هر دو جنبه، جسم و روح، بهنوعی در کنار هم قرار گرفتهاند و به وجود آمدن ثواب و پاداش از طریق این آفرینش درست و با تدبیر به تصویر کشیده شده است. به عبارت دیگر،体 جسم انسان و روح او به عنوان نعمتهایی گرانبها به حساب میآیند که به طور هماهنگ و معنادار خلق شدهاند.
لطفت جلای جوهر روحست چون سماع
سهمت نقاب چهره عیش است چون سحاب
هوش مصنوعی: بخشش تو درخشش جوهر وجود انسان است، چنانکه لذت و سرمستی تو بهمثابه پوشش چهره شادی، مانند ابرهاست.
خرم نشین ببزم که بایاد جام تو
در بحر خشک شدجگرآب چون سراب
هوش مصنوعی: بنشین و خوش بگذران، چرا که به خاطر یاد تو، دل من در این دنیای خشک و بیآب مانند سراب تشنه مانده است.
با آنکه طبع کند دفع تشنگی
تشنه است آب تیغ لیکن بخون نه آب
هوش مصنوعی: با وجود اینکه طبیعت انسان میتواند با کارهای مختلفی تشنگی را برطرف کند، اما در این حال، استفاده از ظاهر و ظواهر (مثل تیغ) میتواند به جای آب، به انسان آسیب بزند. به نوعی، نشان میدهد که گاهی اوقات راهحلهای نادرست برای برطرف کردن نیازها، بیشتر موجب مشکل میشوند.
جز در دیار عدل تو بی زحمت سنان
خواهر برادری نکند پیش مام وباب
هوش مصنوعی: فقط در سرزمین عدالت تو، خواهر و برادر بدون زحمت و دردسر پیش والدین نمیروند.
باسایه تودر عجبم زانگه گاه گاه
مه راسیاه پوش کند سایه تراب
هوش مصنوعی: من در حیرتم که گاهگاه سایه تو چقدر شگفتانگیز است، بهخصوص زمانی که ماه بهناگاه زیر سایهات قرار میگیرد.
پیشانی کمانت چو برپیچ وتاب رفت
ازملک همچو تیر برون برد پیچ وتاب
هوش مصنوعی: وقتی کمانت به سمت بالا خم میشود، مانند تیر از سرزمین خارج میشود و مسیرش را به زیبایی طی میکند.
از نوبت تو عهد جهان پیش بودلیک
آن پیش نه که ( مطلب لم) راست در حساب
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که منتظر تو بودن، از زمانهای دور آغاز شده است، اما این انتظار به معنای این نیست که هر چیزی طبق آنچه انتظار میرود، محقق خواهد شد.
عقل آفریدگار نخواند ترا ولیک
به زافریدگانت شمارد بهرحساب
هوش مصنوعی: عقل تو را به عنوان آفریدهای از خدا نمیشناسد، اما به هر حال تو را در زمره مخلوقات او به حساب میآورد.
خصمت بری زعیش چو دوزخ سلسبیل
صدرت تهی زبغض چو فردوس از عذاب
هوش مصنوعی: دشمنت از زندگی و آرامش بیبهره است، مثل آتش جهنم که هیچ آب شیرینی ندارد. در قلبت هیچ کینه و حسد وجود ندارد، همانطور که بهشت از عذابها پاک و دور است.
ملت جوان شود چو دهد رنگریزیت
از خون خصم ناصیه ملک را خضاب
هوش مصنوعی: وقتی ملت جوان و پرتوان میشود که رنگ سرخ خون دشمن، سرزمین را زینت بخشد و آن را آراسته کند.
هرکوچوچنک رک نشد ش راست برهوات
مسمار برحدق زندش تیر چون شهاب
هوش مصنوعی: هر کسی که به خود تحقیری و کوچک شدن تن دهد، در زندگیاش دچار دردسر و مشکل میشود، مانند اینکه تیر از کمان پرتاب شود و او را هدف قرار دهد.
بربود خنجرت کلف ازچهره قمر
برداشت بیلکت سبل ازچشم آفتاب
هوش مصنوعی: با تیغ تو، زیبایی چهره ماه را از بین بردی و خوشگلی موهایت را از چشم پهنای آفتاب گرفتی.
آنی که دربساط زمین اهل علم را
اقبال تست مأمن ودرگاه تومآب
هوش مصنوعی: در لحظهای که در دنیا، علمآموزان مورد توجه قرار میگیرند، پناهگاه و محل امن آنان، وجود توست.
ازحضرت تو مانع بنده نبود هیچ
جز بخت ناموافق وجز رای ناصواب
هوش مصنوعی: هیچ مانعی برای بندگی من از جانب تو وجود نداشت، جز اینکه شانس و نیکبختیام نامساعد بود و نظر نادرستی داشتم.
من چون شتر سلیم دل وطفل گوهران
دست خوشم گرفت عنان و جهان رکاب
هوش مصنوعی: من مانند شتری پاکدل و مانند کودکی پر از گوهر و ارزش هستم. به من هدایت شدهاند و در این دنیا همچون سوارکاری در اختیارم قرار گرفته است.
چون کوره سینه من ودل برک گل درو
دیده دهان نایژه واشک چون گلاب
هوش مصنوعی: سینهام همچون کورهای پرشور و دلام مانند گلی زیباست که در آن میدرخشد. از چشمانم چون نهرشدهای اشک به آرامی میریزد، مانند گلاب خوشبو.
همت مرا چو شیر سرافکنده میبرد
در هرطرف که میشنوم عفعف گلاب
هوش مصنوعی: اراده و تمایلم مانند شیر در حال پرواز است و میخواهد مرا به هر سمتی ببرد، به محض اینکه بوی گلاب را میشنوم.
درعرف تاکه سبق سلامست برعلیک
در شرع تا که فرض زکو تست برنصاب
هوش مصنوعی: در عرف و رسوم، سلام کردن بر دیگری از آداب پسندیده و ضروری است، و در دین نیز زکات که نوعی کمک مالی است، بر ثروتمندان واجب شده است.
بادا ز بخشش تو نصاب امل تمام
بادا ز درگه توسلام فلک جواب
هوش مصنوعی: یادآوری میکند که از لطف و بخشش تو، زندگی کامل و خوشی به انسان میرسد و از درگاه تو، آسمان نیز پاسخ سلام و ارادت میفرستد.
ازهیبت توفتنه چو بز جسته برکمر
وزصولت تو خصم چو خرمانده درخلاب
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند فتنهای است که چون بز بر کمر خود ایستاده و تسلط تو بر دشمنان مثل شتری است که در باتلاق مانده و نمیتواند حرکت کند.