گنجور

شمارهٔ ۷۵ - در مدح اقضی القضاه رکن الدین

خیز و بلبل بین و آن شادی بر گل کردنش
خیز و گل بین وان تبسم پیش بلبل کردنش
گر غرض گل بود را گل اینک در برش
پس ز بهر چیست این آشوب و غلغل کردنش
خاکرابین وان گرو بارنک سوسن بستنش
بادرا بین وان مری بابوی سنبل کردنش
ابررا بنگر کزاب دیده زاید جویهاش
وانگه از قوس قزح بالای آن پل کردنش
نو عروسان چمن را باد خواهد جلوه داد
باغ را وقتست ترتیب تجمل کردنش
عندلیب چرب دستان خیمه زد بر شاخ گل
زاغرا از باغ وقت آمد ترحل کردنش
چون صبا در محمل استقبال گل کردست پس
چیست در غنچه نشستن وان تعلل کردنش
بر ندارد سر همی نرگس که دارد شش درم
یارب از مستیست این یا از تامل کردنش
گر صبا خود همنفس گل داشت جامه چو ن درید
چون زلیخا بود قصد یوسف گل کردنش
بر خلاف عادت آمد بیدرا بعد ازبهار
پوستین پوشیدن و عود و قرنفل کردنش
سرو چون کوتاه دست و پاک دامن بود پس
چیست بر طرف چمن چندین تطاول کردنش
گر بدانستی که اندر حکم خوا جه میل احترانیست
احتزازی کردی آخرزین تمایل کردنش
طاس زر بر دست نرگس در بیابان نیم مست
هم زعدل خواجه دان آن نزتوکل کردنش
صدر عالم رکندین اقضی القضا ه شرق وغرب
آنکه زیبد حکم اندر جزوه در کل کردنش
مشتریر اهست از ین طالع سعادت دادنش
واسمانرا هست ازبن طلعت تفأل کردنش
بحر را یکقطره دان پیش گهر بخشیدنش
کوهر یکذره خوان وقت تحمل کردنش
اهل علم از وی علم از بس عطا فرمودنش
مرد فضل از وی غنی از بس تفضل کردنش
گاه قصد دشمنان چو نعقل پر حزمست از انک
وقت سهودوستان باشد تغافل کردنش
نیست چون تقدیر در وعده تفاوت گفتنش
نیست چو نتوفیق در احساس تکاسل کردنش
بحر را بادست او گه گه تشبه ساختن
ابر را از دست او دایم تمپل کردنش
هیچ عاقل نیست غافل از دعاها گفتنش
کایچ دانا نیست محروم از تطول کردنش
چون حیا وقت حیا باشد عرق باریدنش
چون قضا اندر قضا باشد تکاهل کردنش
گر زمین را ذره از حام او حاصل شدی
از بخاری کی بدی چندین تزلزل کردنش
ضامن ارزاق باشد کلک اوورنه زچیست
بی تکلف کردنش چندین تکفل کردنش
عدل او گر شیر را در بیشه بانگی برزند
هم زران خویشتن باشد تناول کردنش
دور نبود گر ز عدلش باز را در عهد او
از طبیعت کم شود منقار و چنگل کردنش
آزرا الحق ملال آمدزبس انعام او
یارب اورا دل بنگر فت از تبذل کردنش؟
زان کند اقبال تقبیل بساطش کوبحکم
جز شهادت نیست هیچ از کس تقبل کردنش
عقلرا از چرخ یک کار نکو آید همی
طیلسان در گردن اعدای او غل کردنش
سایل اورا دلی گرمست ا زآنمعنی که هست
ایمن ازمنت نهادن وز تما طل کردنش
جاه اورا چیست باقی جز خلود جاودان
خصم اورا چیست درمان جز تذلل کردنش
تا که خورشید فلک را چو نکند رای صبوح
از شفق می باشد از اختر تنقل کردنش
باد قسم طالع او از سعادتهای چرخ
زندگانی ابد در عز بی ذل کردنش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیز و بلبل بین و آن شادی بر گل کردنش
خیز و گل بین وان تبسم پیش بلبل کردنش
هوش مصنوعی: برخیز و ببین چگونه بلبل با شوق در گل‌ها می‌خواند و شادابی را به وجود می‌آورد. همچنین بلند شو و تماشا کن که چگونه گل‌ها با زیبایی و لبخند به بلبل پاسخ می‌دهند.
گر غرض گل بود را گل اینک در برش
پس ز بهر چیست این آشوب و غلغل کردنش
هوش مصنوعی: اگر هدف از وجود گل، خود گل باشد، پس این همه شور و هیاهو و غوغا برای چیست؟
خاکرابین وان گرو بارنک سوسن بستنش
بادرا بین وان مری بابوی سنبل کردنش
هوش مصنوعی: به زمین نگاه کن و ببین که چگونه گل‌های زیبا می‌رویند و با عطری دل‌انگیز فضا را پر می‌کنند. در اینجا، زیبایی و شادابی گل‌ها، نشان‌دهنده زندگی و طراوت است.
ابررا بنگر کزاب دیده زاید جویهاش
وانگه از قوس قزح بالای آن پل کردنش
هوش مصنوعی: به ابر نگاه کن که چگونه در آسمان دیده می‌شود و به خاطر آن، نهرها و جوی‌هایی به وجود می‌آید. سپس، ابر از بالای قوس قزح مانند پلی می‌گذرد.
نو عروسان چمن را باد خواهد جلوه داد
باغ را وقتست ترتیب تجمل کردنش
هوش مصنوعی: باد به زیبایی و جلوه‌گری نو عروسان چمن کمک می‌کند، و اکنون زمان آن است که به باغ رسیدگی و تزئین شود.
عندلیب چرب دستان خیمه زد بر شاخ گل
زاغرا از باغ وقت آمد ترحل کردنش
هوش مصنوعی: پرنده‌ای شیرین‌صدا بر شاخه‌ی گل نشسته بود و وقتی زمانش رسید، با چالاکی به پرواز در آمد.
چون صبا در محمل استقبال گل کردست پس
چیست در غنچه نشستن وان تعلل کردنش
هوش مصنوعی: وقتی نسیم بهاری به استقبال گل ها آمده و آن‌ها را شکوفا کرده است، چه دلیلی برای نشستن در غنچه و تعلل داریم؟
بر ندارد سر همی نرگس که دارد شش درم
یارب از مستیست این یا از تامل کردنش
هوش مصنوعی: نرگس، گل زیبایی است که سرش را برنمی‌دارد. آیا این به خاطر مستی اوست یا به خاطر تفکرش؟
گر صبا خود همنفس گل داشت جامه چو ن درید
چون زلیخا بود قصد یوسف گل کردنش
هوش مصنوعی: اگر نسیم صبحگاهی همدم گل باشد و لباسش را مانند زلیخا پاره کند، هدفش این است که یوسف را به گل تبدیل کند.
بر خلاف عادت آمد بیدرا بعد ازبهار
پوستین پوشیدن و عود و قرنفل کردنش
هوش مصنوعی: بعد از بهار، معمولاً مردم پوستین نمی‌پوشند و عود و قرنفل نمی‌سوزانند، اما در اینجا کسی برخلاف عادت عمل کرده و چنین کاری انجام داده است.
سرو چون کوتاه دست و پاک دامن بود پس
چیست بر طرف چمن چندین تطاول کردنش
هوش مصنوعی: چرا باید در میان چمن اینقدر قد کشیده و بلند شود، در حالی که سرو به خاطر قامت کوتاه و پاکدامنی‌اش، جایگاهش محدود است؟
گر بدانستی که اندر حکم خوا جه میل احترانیست
احتزازی کردی آخرزین تمایل کردنش
هوش مصنوعی: اگر می‌دانستی که در حکم خواجه، باید به احترام و احتیاط عمل کرد، پس از این تمایل و گرایش، خودداری می‌کردی.
طاس زر بر دست نرگس در بیابان نیم مست
هم زعدل خواجه دان آن نزتوکل کردنش
هوش مصنوعی: در بیابان، نرگسی که طاس طلایی را در دست دارد و کمی مست است، نشانه‌ای از عدل خواجه را به همراه دارد و نشان می‌دهد که این حال او ناشی از توکل کردن است.
صدر عالم رکندین اقضی القضا ه شرق وغرب
آنکه زیبد حکم اندر جزوه در کل کردنش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در صدر عالم، یعنی بالاترین مقام و جایگاه، همه مسائل و قضاها به طرز خاصی مشخص شده‌اند. در شرق و غرب عالم، هیچ حکم و قانونی نمی‌تواند بر بی‌نظم و درهم شدن اوضاع پیروز شود. در واقع، همه چیز به شکل یک کل در نظر گرفته شده و نمی‌توان آن را در جزئیات محدود کرد.
مشتریر اهست از ین طالع سعادت دادنش
واسمانرا هست ازبن طلعت تفأل کردنش
هوش مصنوعی: شخصی با سرنوشت خوشی به دنیا آمده و به همین دلیل آسمان بر او منافع و خوشبختی را نازل کرده است.
بحر را یکقطره دان پیش گهر بخشیدنش
کوهر یکذره خوان وقت تحمل کردنش
هوش مصنوعی: در این بیت گفته شده که اگرچه دریا وسیع و بزرگ است، اما یک قطره از آن هم می‌تواند گوهر ارزشمندی باشد. زمانی که انسان در برابر چالش‌ها و سختی‌ها قرار می‌گیرد، باید تحمل کند و هر ذره‌ای از تجربه و زیباترین لحظات را که به دست می‌آورد، ارزشمند بداند.
اهل علم از وی علم از بس عطا فرمودنش
مرد فضل از وی غنی از بس تفضل کردنش
هوش مصنوعی: دانشمندان به خاطر بخشش‌های بی‌حد و حساب او از علم و دانش بهره‌مند شده‌اند و نیز افراد فاضل به خاطر لطف و کرم او به ثروت و رفاه دست یافته‌اند.
گاه قصد دشمنان چو نعقل پر حزمست از انک
وقت سهودوستان باشد تغافل کردنش
هوش مصنوعی: گاهی نقشه‌های دشمنان مانند نیشتری محتاط است، زیرا در آن زمان، مردم سهل‌انگار هستند و به راحتی غفلت می‌کنند.
نیست چون تقدیر در وعده تفاوت گفتنش
نیست چو نتوفیق در احساس تکاسل کردنش
هوش مصنوعی: هیچ چیزی مانند سرنوشت در وعده‌ها تفاوتی ندارد. مانند این است که وقتی موفقیتی در احساس به دست نمی‌آوریم، در آنجا نیز تردید یا کندی وجود دارد.
بحر را بادست او گه گه تشبه ساختن
ابر را از دست او دایم تمپل کردنش
هوش مصنوعی: با دست او دریا گاهی به طرز زیبایی تغییر شکل می‌دهد و ابرها هم به طور مداوم تحت تأثیر عملکرد او شکل می‌گیرند.
هیچ عاقل نیست غافل از دعاها گفتنش
کایچ دانا نیست محروم از تطول کردنش
هوش مصنوعی: هیچ آدم خردمندی از دعا گفتن غافل نمی‌شود، زیرا هیچ فرد دانایی از گدایی و درخواست کردن بی‌نصیب نمی‌ماند.
چون حیا وقت حیا باشد عرق باریدنش
چون قضا اندر قضا باشد تکاهل کردنش
هوش مصنوعی: زمانی که وقت خجالت و حیا فرا می‌رسد، باید از خود عرق و عذاب نشان دهیم. اگر زمان انجام کاری برسد، نباید در انجام آن کوتاهی کنیم.
گر زمین را ذره از حام او حاصل شدی
از بخاری کی بدی چندین تزلزل کردنش
هوش مصنوعی: اگر زمین از وجود او بهره‌ای برده باشد، پس چگونه می‌تواند از گرمایی که به آن می‌رسد، این‌قدر بی‌ثبات و متزلزل باشد؟
ضامن ارزاق باشد کلک اوورنه زچیست
بی تکلف کردنش چندین تکفل کردنش
هوش مصنوعی: چنانی که قلم او روزی‌دهنده است، به هیچ زحمتی این همه تلاش و عهده‌داری را به دوش می‌کشد.
عدل او گر شیر را در بیشه بانگی برزند
هم زران خویشتن باشد تناول کردنش
هوش مصنوعی: اگر عدل الهی قرار باشد، حتی اگر شیر که در جنگل زندگی می‌کند صدایی بلند کند، باز هم همان صدا و رفتار از خود او خواهد بود.
دور نبود گر ز عدلش باز را در عهد او
از طبیعت کم شود منقار و چنگل کردنش
هوش مصنوعی: اگر در زمان او، عدالت حاکم باشد، بعید نیست که از طبیعت، منقار و چنگال پرندگان کاهش پیدا کند.
آزرا الحق ملال آمدزبس انعام او
یارب اورا دل بنگر فت از تبذل کردنش؟
هوش مصنوعی: بسیار خسته شدم از رفتارهای بی‌ارزش و ناپسند او که همیشه به من هدیه می‌دهد. خداوندا، قلبش را ببین و او را از این سطحی‌نگری و بی‌احترامی برهان.
زان کند اقبال تقبیل بساطش کوبحکم
جز شهادت نیست هیچ از کس تقبل کردنش
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشت به گونه‌ای است که هیچ‌کس نمی‌تواند جز به طرق خاصی به پذیرش آن بپردازد و این راه همان راه شهادت است.
عقلرا از چرخ یک کار نکو آید همی
طیلسان در گردن اعدای او غل کردنش
هوش مصنوعی: عقل در چرخ زمان می‌تواند به انسان کمک کند و او را در انجام کارهای خوب یاری دهد. اما اگر به اشتباه فکر کند، ممکن است خود را در مشکلات بغلطاند و به دشمنانش آسیب برساند.
سایل اورا دلی گرمست ا زآنمعنی که هست
ایمن ازمنت نهادن وز تما طل کردنش
هوش مصنوعی: سؤال‌کننده نسبت به او احساس گرمی و صمیمیت دارد، زیرا او به معنای واقعی احساس امنیت می‌کند و از نیاز به درخواست کمک و یا نمایش ضعف بی‌نیاز است.
جاه اورا چیست باقی جز خلود جاودان
خصم اورا چیست درمان جز تذلل کردنش
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه او چه چیزی است جز بی‌پایانی و جاودانگی، و درمان دشمن او چیست جز خضوع و تسلیم کردنش؟
تا که خورشید فلک را چو نکند رای صبوح
از شفق می باشد از اختر تنقل کردنش
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید افق را روشن نکند و صبح را به وجود نیاورد، می‌توان از ستاره‌ها یاد کرد و به آنها اشاره کرد.
باد قسم طالع او از سعادتهای چرخ
زندگانی ابد در عز بی ذل کردنش
هوش مصنوعی: باد قسم می‌خورد که سرنوشت او از خوشبختی‌های زندگی ابدی به دور از ذلت و خفت شکل گرفته است.