گنجور

شمارهٔ ۶۰ - خطاب بچند دوست مسافر خود

سلام من که رساند بدان خجسته دیار
که هست مجمع احباب و محضر احرار
ببقعه که درو دوستان من جمعند
چه دوست؟ جانم واز جان عزیز تر صد بار
هزار بوسه بر آن خاک برنهد وانگه
سلام من برساند چگونه؟ عاشق وار
بلطف گوید کاین لعبتان دیده من
زگرم و سرد نگهدارهان و هان زنهار
همه چو لاله و گل نو شکفته اند و لطیف
نگاه دار گل ولاله را ززحمت خار
عزیز باشد نو باوه هر کجا که رسد
شکوفه دل ما را چنان گرامی دار
قضا بدان قدر آب آتش انگیزد
اگر نشیند بر دامنی زباد غبار
غلام و چاکر آب و هوای آن خاکم
اگر بسازد با دوستانم این یکبار
بغیر غنچه بدو مبادکس دلتنگ
بغیر نرگس در وی مباد کس بیمار
زمن ببرد عزیزان و دوستانم چرخ
بمن جز این نتواند زمانه غدار
همی بنالم از شوق دوستان قدیم
چنانکه زیرگه اززخم زخمه نالدزار
بدم چو بلبل آنگه که پیش دیده من
بدند همچو گل نوشکفته در گلزار
کنون زدوری ایشان دو جوی میرانم
زآب دیده و دم بسته ام چو بوتیمار
زبس سرشک چو شنگرف و آه سرددلم
گرفته آینه طبع من کنون زنگار
تو زندگانی بی دوستان مدان ازعمر
که مرگ به زچنین زندگی بود صد بار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سلام من که رساند بدان خجسته دیار
که هست مجمع احباب و محضر احرار
هوش مصنوعی: سلام من به آن سرزمین خوشبختی که محل تجمع دوستان و جمع بودن آزادگان است.
ببقعه که درو دوستان من جمعند
چه دوست؟ جانم واز جان عزیز تر صد بار
هوش مصنوعی: در جایی که دوستانم گرد هم آمده‌اند، دیگر چه دوستی باید باشد؟ جان من و وجودم برایم عزیزتر از هر چیز دیگری است.
هزار بوسه بر آن خاک برنهد وانگه
سلام من برساند چگونه؟ عاشق وار
هوش مصنوعی: هزاران بوسه بر آن خاک می‌زنم و سپس سلامم را چگونه باید برسانم؟ مثل یک عاشق.
بلطف گوید کاین لعبتان دیده من
زگرم و سرد نگهدارهان و هان زنهار
هوش مصنوعی: با مهربانی می‌گوید که این بازی‌ها و تماشاهای من، هم از شادی و هم از غم، مرا نگهداری کن و مواظب باش که فریب نخورم.
همه چو لاله و گل نو شکفته اند و لطیف
نگاه دار گل ولاله را ززحمت خار
هوش مصنوعی: همه به زیبایی و لطافت مانند گل و لاله شکفته‌اند، اما باید مراقب بود تا نگذاریم خاری به آن‌ها آسیب بزند.
عزیز باشد نو باوه هر کجا که رسد
شکوفه دل ما را چنان گرامی دار
هوش مصنوعی: دوست گرامی، هر جا که گل شادابی سر برآورد، آن را چون دل ما عزیز و محترم بشمار.
قضا بدان قدر آب آتش انگیزد
اگر نشیند بر دامنی زباد غبار
هوش مصنوعی: اگر قضا (سرنوشت) بر دامن باد نشسته باشد، حتی مقداری از آن می‌تواند آتش را روشن کند و شعله‌ور سازد.
غلام و چاکر آب و هوای آن خاکم
اگر بسازد با دوستانم این یکبار
هوش مصنوعی: من برده و خدمتکار آن آب و هوای سرزمینم هستم، اگر این یک بار با دوستانم کنار بیایم.
بغیر غنچه بدو مبادکس دلتنگ
بغیر نرگس در وی مباد کس بیمار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی دلمشغولی و غم دل داشته باشد، نباید انتظار داشته باشد که دیگری از آن غم رنج ببرد. به نوعی، نباید هیچ چیز زیبا و خوشایند را از دست داد و نباید به جز زیبایی‌های خاصی توجه کرد. در اینجا، غنچه و نرگس نمادهایی از زیبایی و شادابی هستند که در دل افراد نیاز به تجربه‌ای خوشایند وجود دارد.
زمن ببرد عزیزان و دوستانم چرخ
بمن جز این نتواند زمانه غدار
هوش مصنوعی: دوستان و عزیزانم از من رفته‌اند و زمانه‌ی بی‌رحم نمی‌تواند کاری جز این با من بکند.
همی بنالم از شوق دوستان قدیم
چنانکه زیرگه اززخم زخمه نالدزار
هوش مصنوعی: من به شدت از فراق دوستان قدیمی‌ام شکایت می‌کنم، همان‌طور که درختان زخمی از درد و رنج خود ناله می‌کنند.
بدم چو بلبل آنگه که پیش دیده من
بدند همچو گل نوشکفته در گلزار
هوش مصنوعی: وقتی که بدم به جان بلبل می‌رسد، به مانند گلی تازه شکفته در باغی خوشبو جلوه‌گر می‌شود.
کنون زدوری ایشان دو جوی میرانم
زآب دیده و دم بسته ام چو بوتیمار
هوش مصنوعی: اکنون از دوری آن‌ها، دو نهر از اشک می‌ریزم و چون مار زنگی، با دهانی بسته در حال تشنگی هستم.
زبس سرشک چو شنگرف و آه سرددلم
گرفته آینه طبع من کنون زنگار
هوش مصنوعی: چشم‌هایم به قدری از اشک پر شده که مانند شنگرف (نوعی رنگ سرخ) شده‌اند، و دلم به خاطر اندوهی که دارم به شدت ناراحت است. حالا آینه‌ی خلقت من پوشیده از زنگار است.
تو زندگانی بی دوستان مدان ازعمر
که مرگ به زچنین زندگی بود صد بار
هوش مصنوعی: زندگی بدون دوستان را زندگی ندان، زیرا مرگ به چنین زندگی‌ای، هزار بار بهتر است.