شمارهٔ ۵۹ - در مدح امام فاضل شمس الدین ابوافتح النطنزی
زهی در یای گوهر بخشش موج انگیز پهناور
نه آنرا غایت و پایان نه آنرا ساحل و معبر
فرازش عنبر و عود نشیبش لؤلؤ و مرجان
هوایش صافی و روشن زلالش عذب و جانپرور
فلک با قدر او پست و زمین در جنب او ذره
جهان نزدیک او ناقص محیط از پیش او فرغر
بخار او همه عطر و زمین او همه مرجان
درخت اوهمه بسد نبات او همه جانور
همه دامنش پر عود و همه ساحلش پر سنبل
همه قعرش پر از لؤلؤ همه سطحش پر از عنبر
صدفهائی اززو زاید به گوهر جمله آبستن
نهنگانی ازو خیزد به صورت اژدها پیکر
اگر شوری برانگیزد کمر از کوه بگشاید
وگر جوشی براندازد فروشوید ز چرخ اختر
نه دریایی که از هر خس همی بر خود نهد باری
که گر بادی زند بر وی شود در حال جوشنور
نه آن بحری که از کاهی همی برخویشتن لرزد
که گر کوهی فتد در وی نیاید چین به رویش در
سحاب ازوی همی بارد گهرها در مه نیسان
زمین از وی همی پوشد حواصل در مه آذر
دمی بی خیزران هرگز نبودهست او همه ساله
چنان چون عادت دریاست دارد صد سفینه زر
اگر موجی برانگیزد فلک را بس بود غوطه
وگر دری براندازد جهان را بس بود زیور
شناور اندرو عقلست و غواص اندرو فکرت
ز علمست اندرو کشتی ز حلمست اندرو لنگر
تو این دریا کرا دانی تو این کشتی کرا خوانی
جز این حر سخا پرور جز این حبر سخن گستر
امام شرق شمسالدین ابوالفتح آنکه در هر فن
یکی بحرست پر لولؤ یکی کانست پر گوهر
ازو یک لفظ و صد معنی ازو یک قول و صد برهان
ازو یک بیت و صد دیوان ازو یک فر دو صد دفتر
جو خامه ذوالسانین و چو گردون ذوالبیانینست
عرب را نظم او زینت عجم را نثر او مفخر
شعاع روی او کردهست چشم هفت اختر کور
صدای فضل او کردهست گوش هفت گردون کر
زعزم بادسیرش دان مدار عالم علوی
ز حلم کوه طبعش بین قرار مرکز اغبر
گه ترتیب کلک او چو در ترکیب لفظ آید
کشد در سلک نظم آسان بنات النعش را یکسر
فلک گر میتوانستی ز شرم نظم شیرینش
نظام خوشه پروین جدا کردی ز یکدیگر
اگر او فیالمثل ابلیس را مدحی برآوردی
چنان دار کان نگارد جبرئیل از فخر بر شهیر
وگر ذمی براندیشد مرین خورشید رخشانرا
که اندر حد نظم آرد به لفظ زشت و مستنکر
چنان گوید که از بیمش زحل را بِتْرَکد زهره
زمین را بشکند مهره فلک را بگسلد چنبر
بیانش معجز و سحرست در یک حال پنداری
زبانش آتش و آبست در یکجای چون خنجر
اگر نثری کند اِملی پر از گوهر کند گوشت
وگر نظمی کند اِنشی شود طبعت پر از گوهر
میسر گشته هر سرّش مگر اسرار علم غیب
محصل گشته هر علمش هر مگر علم شمارزر
مدد از علم او پذیرفت و از جودش ستد مایه
هرآنکس کودلگیرم و دمیخوش یافت چونمجمر
زهی دریادلی گز شرم جودت ابر را دایم
دلی پر آتش و دستی پر از بادست و چشمی تر
دوان چون باد صییت تو از بذ انعالم
روانچون آب ذکر تو از ینکشور بدانکشور
تو آن شمسی که گردون را بجای دیده ورنه
بدین یکچشمه خورشید ما ندستی فلک اعور
توئی کز علم و از حکمت بدانمنصب رسیدستی
که هفتم پایه چرخست اول پایه ت از منبر
کرادنیکه از تو نیست دست نعمتی برروی
کرا دانی که از تو نیست طوق منتی در بر
زلفظ گوهر افشان تو جانرا توشه شد فربه
زجود کاروان بخش تو کا ن را کیسه شد لاغر
جهانصدر امن این مدحت بدستوری همیگفتم
وگرنه من بهر حالی نیم هم تا بدین حدخر
مدیح چون تویی گفتن نه کار چون منی باشد
طبیبی پیش عیسی کردن ان کاری بود منکر
مدیح چون توئی گفتن مجالی بس فراخ آید
که هرچ از بحر وا گوئی بود مر عقل را باور
وگر خوشیست اینگفته غر ضصد قست کاندر شعر
محال از صدق چابکتر دروغ از راست شیرینتر
همیشه تازروی طبع نبود باد همچون خاک
همیشه تازروی فعل نبود آب چون آذر
شکوه فضل تو دایم بماناد اندرین عالم
که مثل تودگر شخصی نخواهد زادان از مادر
شمارهٔ ۵۸ - در وصف بنای مدرسه صدر منصور نظام الدین و مدح امیر نور الدین: زهی عالی بنای قصر معمورشمارهٔ ۶۰ - خطاب بچند دوست مسافر خود: سلام من که رساند بدان خجسته دیار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی در یای گوهر بخشش موج انگیز پهناور
نه آنرا غایت و پایان نه آنرا ساحل و معبر
هوش مصنوعی: عظمت دریا و جواهر بخشش آن را میستاید؛ این دریا بیکران است و نه انتهایی دارد و نه ساحلی که به آن برسد.
فرازش عنبر و عود نشیبش لؤلؤ و مرجان
هوایش صافی و روشن زلالش عذب و جانپرور
هوش مصنوعی: این منطقه، خوشبو و دلانگیز است و درختانش عطر عود و عطر عنبر میدهند. در کنار این، گنجایش لؤلؤ و مرجان به زیبایی طبیعی آن افزوده است. هوای این جا پاک و روشن است و آبهایش زلال و شیرین هستند که روح را شاداب میکنند.
فلک با قدر او پست و زمین در جنب او ذره
جهان نزدیک او ناقص محیط از پیش او فرغر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به عظمت و جایگاه بلند انسانی اشاره میکند. او میگوید که در برابر مقام او، آسمان به پایینتر از او میآید و زمین در کنار او تنها یک نقطه به حساب میآید. همه چیز در جهان در مقایسه با او ناتمام و محدود است و پیش از وجود او نیز نقصهایی وجود داشتهاند. این موضوع نشاندهندهی والایی و بزرگی شخصیت یا وجود مورد نظر است.
بخار او همه عطر و زمین او همه مرجان
درخت اوهمه بسد نبات او همه جانور
هوش مصنوعی: بخار او بوی خوش و عطر را به همراه دارد و زمین او پر از مرجان است. درخت او مظهر سرسبزی و زنده بودن است و گیاهان او همه شگفتانگیز و زیبایند. جانوران نیز بخشی از این زیبایی و زندگی طبیعی هستند.
همه دامنش پر عود و همه ساحلش پر سنبل
همه قعرش پر از لؤلؤ همه سطحش پر از عنبر
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف زیباییهای طبیعی و فضائل یک مکان خاص پرداخته شده است. این مکان پر از عطر و بوی خوش بوده و مملو از نعمتهای گرانبها است. همه جا با عود و رایحههای دلنشین آراسته شده و سطوح آن پر از چیزهای قیمتی و خوشبو است. در مجموع، این توصیف به شکوه و زیبایی آن مکان اشاره دارد.
صدفهائی اززو زاید به گوهر جمله آبستن
نهنگانی ازو خیزد به صورت اژدها پیکر
هوش مصنوعی: صدفهایی از زو به وجود میآیند که گوهرهایی را در خود دارند و همچنین موجوداتی بزرگ مانند نهنگها از آنها به شکل اژدها پدید میآیند.
اگر شوری برانگیزد کمر از کوه بگشاید
وگر جوشی براندازد فروشوید ز چرخ اختر
هوش مصنوعی: اگر نیرو و انرژی خاصی ایجاد شود، میتواند از کوهها بگذرد و اگر تحریک و تحرکی به وجود بیاید، میتواند ستارهها را نیز به حرکت درآورد.
نه دریایی که از هر خس همی بر خود نهد باری
که گر بادی زند بر وی شود در حال جوشنور
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که مانند دریا نیست که هر چیز کوچکی را بر دوش خود حمل کند و اگر بادی به او بوزد، به سرعت تحت تأثیر قرار گیرد و ناپایدار شود. به نوعی به پایداری و استقامت اشاره دارد.
نه آن بحری که از کاهی همی برخویشتن لرزد
که گر کوهی فتد در وی نیاید چین به رویش در
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف قدرت و استقامت واقعی میپردازد. شاعر میگوید که دریا یا چیزی که از کاهی لرزد، قدرت و استحکام واقعی ندارد. اگر کوهی به درون آن بیفتد، هیچ تغییری در سطح آن ایجاد نمیشود. این سخن به معنی آن است که باید در زندگی به دنبال چیزهایی باشیم که واقعاً مقاوم و پایدار هستند.
سحاب ازوی همی بارد گهرها در مه نیسان
زمین از وی همی پوشد حواصل در مه آذر
هوش مصنوعی: ابرها از او مرواریدها میبارند و زمین در ماه نیسان با این بارشها، خود را در آذر میپوشاند.
دمی بی خیزران هرگز نبودهست او همه ساله
چنان چون عادت دریاست دارد صد سفینه زر
هوش مصنوعی: هیچ لحظهای بدون کشیدهچوبی نبوده است، او همچون دریا هر سال عادت خود را دارد و صد کشتی طلا را در دل دارد.
اگر موجی برانگیزد فلک را بس بود غوطه
وگر دری براندازد جهان را بس بود زیور
هوش مصنوعی: اگر آسمان تلاطم و موجی ایجاد کند، همین برای جلب توجه کافی است و اگر دریایی جهان را به حرکت درآورد، همین نیز به تنهایی زیبا و جذاب است.
شناور اندرو عقلست و غواص اندرو فکرت
ز علمست اندرو کشتی ز حلمست اندرو لنگر
هوش مصنوعی: عقل مانند شناوری در دریا است و فکر مانند غواصی که در عمق دانش و علم غوطهور است. کشتیای که در این دریا حرکت میکند، هنجارهای حلم و صبوری را دارد و لنگری برای توقف و آرامش در این آبها وجود دارد.
تو این دریا کرا دانی تو این کشتی کرا خوانی
جز این حر سخا پرور جز این حبر سخن گستر
هوش مصنوعی: در این دریا، تو چه میدانی؟ تو این کشتی را به چه کسی نسبت میدهی؟ فقط این شخص است که سخاوت را پرورش میدهد و تنها این فرد است که گویای سخن است.
امام شرق شمسالدین ابوالفتح آنکه در هر فن
یکی بحرست پر لولؤ یکی کانست پر گوهر
هوش مصنوعی: امام شمسالدین ابوالفتح، شخصیتی است که در هر زمینهای مانند دریایی پر از مروارید و جواهرات میباشد. او یکی از برترینها در تخصصهای مختلف است.
ازو یک لفظ و صد معنی ازو یک قول و صد برهان
ازو یک بیت و صد دیوان ازو یک فر دو صد دفتر
هوش مصنوعی: از او یک کلمه و صد معناست، از او یک سخن و صد دلیل دارد، از او یک بیت شعر و صد دیوان است، و از او یک فرمول و دو صد دفتر علمی به وجود میآید.
جو خامه ذوالسانین و چو گردون ذوالبیانینست
عرب را نظم او زینت عجم را نثر او مفخر
هوش مصنوعی: جوهر کلام عربی مانند حرفهای زیبا و دلنشین است که به مانند دایرهای دو سویه میچرخد. شعر و نظم عربی برای عربها زینت و زیبایی است و نثر آنها برای عجمها افتخار و اعتبار به شمار میرود.
شعاع روی او کردهست چشم هفت اختر کور
صدای فضل او کردهست گوش هفت گردون کر
هوش مصنوعی: روشنی چهره او چنان است که چشم هفت ستاره را نابینا کرده و صدای برجستگی و فضیلت او به حدی است که گوش هفت آسمان را کر کرده است.
زعزم بادسیرش دان مدار عالم علوی
ز حلم کوه طبعش بین قرار مرکز اغبر
هوش مصنوعی: بادسیر، یعنی بادی که از سمت کوه میوزد، به عالم بالا وابسته است. در واقع، این باد را با حلم و آرامش کوه مقایسه میکند؛ بنابراین آرامش کوه، در مرکز خود، میتواند به نوعی نشاندهنده توازنی باشد که در عالم وجود دارد.
گه ترتیب کلک او چو در ترکیب لفظ آید
کشد در سلک نظم آسان بنات النعش را یکسر
هوش مصنوعی: هر گاه که قلم او در شکلگیری واژهها به درستی بچرخد، به آسانی میتواند دختران نعش را به نظم درآورد.
فلک گر میتوانستی ز شرم نظم شیرینش
نظام خوشه پروین جدا کردی ز یکدیگر
هوش مصنوعی: اگر آسمان میتوانست از شرم شیرینی نظم و چینش خوشه پروین، آنها را از یکدیگر جدا میکرد.
اگر او فیالمثل ابلیس را مدحی برآوردی
چنان دار کان نگارد جبرئیل از فخر بر شهیر
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد ابلیس را با وصفی نیکو ستایش کند، باید بداند که این کار از توان جبرئیل نیز بیشتر است تا بخواهد بر فرزندان آدم افتخار کند.
وگر ذمی براندیشد مرین خورشید رخشانرا
که اندر حد نظم آرد به لفظ زشت و مستنکر
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد درباره این خورشید درخشان با کلمات زشت و ناپسند فکر کند و آن را به نظم درآورد، نباید به او بها داد.
چنان گوید که از بیمش زحل را بِتْرَکد زهره
زمین را بشکند مهره فلک را بگسلد چنبر
هوش مصنوعی: چنان بیان میکند که از ترسش زحل را میشکند و زهره زمین را خراب میکند و مهره آسمان را از هم میپاشاند.
بیانش معجز و سحرست در یک حال پنداری
زبانش آتش و آبست در یکجای چون خنجر
هوش مصنوعی: شعری که در اینجا آمده، اشاره به قدرت و زیبایی کلام دارد. گوینده به وصف زبان و گفتار میپردازد و آن را همچون معجزهای توصیف میکند که توانایی تأثیرگذاری عمیقی دارد. همچنین، او از تناقضات در سخنانش یاد میکند و به این نکته اشاره میکند که گفتارش میتواند هم گرم و سوزان باشد و هم آرام و دلنشین. وجود چنین تناقضاتی در کلام، مانند وجود تیغی تیز است که در آن واحد میتواند خطرناک و زیبا باشد.
اگر نثری کند اِملی پر از گوهر کند گوشت
وگر نظمی کند اِنشی شود طبعت پر از گوهر
هوش مصنوعی: اگر کسی نثری بنویسد که پر از زیبایی و ارزش باشد، روحش غنی میشود و اگر شعری بگوید، طبیعتش پر از زیبایی و ارزش خواهد شد.
میسر گشته هر سرّش مگر اسرار علم غیب
محصل گشته هر علمش هر مگر علم شمارزر
هوش مصنوعی: هر راز و رمزی برای او قابل فهم شده است، جز اسرار علم غیب. او هر دانشی را به دست آورده، جز علم شمارش و اندازهگیری.
مدد از علم او پذیرفت و از جودش ستد مایه
هرآنکس کودلگیرم و دمیخوش یافت چونمجمر
هوش مصنوعی: آب و علم او را یاری گرفت و از بخشش او بهرهمند شد. هر کسی که در دلش تنگی وجود دارد، میتواند با یک لحظه خوشی، شاداب شود.
زهی دریادلی گز شرم جودت ابر را دایم
دلی پر آتش و دستی پر از بادست و چشمی تر
هوش مصنوعی: تو با دل دریادل و بزرگواریت، شرم را از برکت و نیکی خود دور کردهای. همیشه دل پرشوری داری و در دستانت نعمت و برکت جاری است، چشمت نیز همیشه پر از اشک و محبت است.
دوان چون باد صییت تو از بذ انعالم
روانچون آب ذکر تو از ینکشور بدانکشور
هوش مصنوعی: تو مانند باد با سرعت و شتاب در حال حرکت هستی، و ذکر تو مانند جوی آب، از این سرزمین به سرزمینی دیگر روان میشود.
تو آن شمسی که گردون را بجای دیده ورنه
بدین یکچشمه خورشید ما ندستی فلک اعور
هوش مصنوعی: تو آن خورشیدی هستی که در آسمان دیده میشود، وگرنه با این یک چشمه خورشید که در اختیار ماست، هرگز نمیتوانستی نقص چشمی را که در آسمان است ببینی.
توئی کز علم و از حکمت بدانمنصب رسیدستی
که هفتم پایه چرخست اول پایه ت از منبر
هوش مصنوعی: تو به دانشی و حکمت رسیدی که در جایگاهی بالا قرار داری؛ در حالی که اولین پایه و اساس آن علم را من به تو ارائه کردهام.
کرادنیکه از تو نیست دست نعمتی برروی
کرا دانی که از تو نیست طوق منتی در بر
هوش مصنوعی: اگر چیزی که به تو تعلق ندارد، بر تو نیاید، این به دلیل آن است که تو بر کسی که از تو نیست، منت نگذار.
زلفظ گوهر افشان تو جانرا توشه شد فربه
زجود کاروان بخش تو کا ن را کیسه شد لاغر
هوش مصنوعی: موهای زیبا و درخشان تو جان مرا سیراب کرده و از بخشش تو روزی فراوانی برای من فراهم کرده است، در حالی که دیگران در کیسههایشان چیزهایی اندک دارند و لاغر و کممایه هستند.
جهانصدر امن این مدحت بدستوری همیگفتم
وگرنه من بهر حالی نیم هم تا بدین حدخر
هوش مصنوعی: دنیا پر از امنیت و آرامش است، به خاطر این ستایش که به دستوری بیان میکنم وگرنه من به هیچ حالتی نمیرسیدم که به این اندازه خوشحال باشم.
مدیح چون تویی گفتن نه کار چون منی باشد
طبیبی پیش عیسی کردن ان کاری بود منکر
هوش مصنوعی: ستایش کسی چون تو گفتن، کار کسی چون من نیست. این مانند آن است که طبیب پیش عیسی کار کند، که چنین چیزی نادرست و غیرقابلقبول است.
مدیح چون توئی گفتن مجالی بس فراخ آید
که هرچ از بحر وا گوئی بود مر عقل را باور
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم از توصیف و ستایش تو بگوییم، فرصتی بسیار فراهم میشود که هرچه از دریا بگوییم، به عقل فهمیده میرسد.
وگر خوشیست اینگفته غر ضصد قست کاندر شعر
محال از صدق چابکتر دروغ از راست شیرینتر
هوش مصنوعی: اگر این گفته خوشایند است، بدان که در شعر ممکن است حقیقتی وجود داشته باشد که از دروغ ظریفتر و شیرینتر از راست است.
همیشه تازروی طبع نبود باد همچون خاک
همیشه تازروی فعل نبود آب چون آذر
هوش مصنوعی: هرگز نیست که طبع انسان همیشه جوان و سرزنده بماند، همانطور که خاک همیشه تازه و آراسته نیست و آب نیز مانند آتش به صورت دائمی جوشان نیست.
شکوه فضل تو دایم بماناد اندرین عالم
که مثل تودگر شخصی نخواهد زادان از مادر
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت تو همیشه در این دنیا باقی خواهد ماند، زیرا هیچ کس دیگری مانند تو به دنیا نخواهد آمد.