گنجور

شمارهٔ ۵۷ - در مدح اقضی القضات صدرالدین صاعد مسعود

زهی موافق رای تو جنبش تقدیر
به دست بخت جوانت عنان عالم پیر
امام مشرق و اقضی القضاۀ روی زمین
که چشم عقل جهان بین ترا نیافت نظیر
ترا شگرف ثنایی‌ست صاعد مسعود
چه حاجتست با قضی القضاۀ و صدر کبیر
ترا رسد که نهی از بر فلک مسند
ترا سزد که نهی بر فراز سدره سریر
غبار موکب تو چشم بخت را سرمه
لعاب خامه تو عین فضل را اکسیر
نه رای حزم ترا جز موافقت درمان
نه امر جزم ترا جز مطاوعت تدبیر
ز نعمت تو بسی یافت آرزو تشریف
ز رفعت تو بسی خورد آسمان تشویر
ز بحر بخشش دست تو قطره‌ای‌ست محیط
ز تف آتش تو شعله‌ای‌ست اثیر
هرآنچه رای تو تقریر آن براندیشد
فلک نیارد کردن به عرض آن تغییر
حسود جاه تو گر صدهزار حیله کند
به گل چگونه براُنداید آفتاب منیر
اگر نه عکس تو ضرب المثل قبول کند
مثالت آینه چرخ چون کند تصویر
تو چون کمان عبارت کنی به زه گه نطق
دهان تیر فلک چون زره شود از تیر
بر آدمی زره امن حلقه‌حلقه شود
در آن دیار که قهرت گشاد کشگنجیر
مرا ز شوخی چرخ این عجب همی‌آید
که صبح اول در عهد تو کند تزویر
حدیث طوفان وان هول‌ها که می‌گویند
که باد برکند از اصل و بیخ کوه ثبیر
نعوذ بالله رمزی این سخن زان روز
که شیر خشم تو ناگاه بگسلد زنجیر
عدوت هست سیه‌روی و خاکسار چنان
که خاک پاشد بر روی سطرهاش دبیر
هرآنچه بیش فزاید کم است قدر عدو
فزونی عدویت همچو یاست در تصغیر
چو هست پیش در تو نفیر مطلومان
چنان مکن که کنند از تو کان و بحر نفیر
ترا ز بخشش کس باز داشت نتواند
مگر که عاجز گردد طبیعت از تأثیر
تبارک الله از ان کلک شرع پرور تو
که سر غیب سراید زبان او به صریر
امیر لشکر عقل است و پیک عالم علم
گره‌گشای خیالست و نقشبند ضمیر
به دست اوست اقاویل علم را تفصیل
بیمن اوست مقادیر رزق را تو فیر
همیشه او را از آسمان فضل طلوع
همیشه او را بر شاهراه شرع مسیر
بیان بی‌دهنش رمز وحی را تأویل
زبان بی‌سخنش سر غیب را تفسیر
به سعی او بود ادوار زرق را ترویج
به قول او بود احکام شرع را تقریر
بدانصفت که سرانگشت مانی نقاش
سواد مشک کند نقش بر بیاض حریر
کنیزکی است چکن دو ز خوب دیباباف
که بر حریر ختایی همی‌کند تحریر
اگر به رقص درآید رواست زنگی‌وار
از آن جهه که همی زنگیان دهندش شیر
مگر که مادرش از شیر باز خواهد کرد
ازین قبل سرپستان سیاه کرد چو قیر
چو شد سوار سه انگشت سِحرپردازت
دو اسبه می‌رود اندر رکاب او تقدیر
چه بوسه‌ها که دهد مشتری بساط ترا
گرش مسلم دارد مقام خویش نصیر
سپهر قد را بشنو ز حال من دو سه بیت
که شاعران را از حسب حال نیست گزیر
مر از چاکرت این هرزه‌گرد گردون‌نام
شکایتی است که از حد همی‌برد تقصیر
مرا به عهد تو ایام وعده‌ها دادست
کنون همی‌کند اندر ادای آن تأخیر
فلک همی‌نهدم پایه ولی به دروغ
جهان همی‌دهدم نانکی ولی بر خیر
گهم طمع بفرونی همی‌کند تحریص
گهم خرد به قناعت همی‌کند تعصیر
مرا ز شکر فضل و هنر چو دل گرمست
چه مانده‌ام به کف نانکی فقیر و اسیر
منم که نسخت شیرم نه گربه پس گردون
چو موش چند فریبد مرا به نان و پنیر
همای سایه‌فکن استخوان خورد وانگاه
به غاث طیر تنقل کند به شاه انجیر
پیاز گنده بغل دلق مصر می‌پوشد
به کاله‌جوشی من کوب می‌خورم چون سیر
به حضرت تو همی لاف فضل نتوان زد
که پیش یوسف عیب است دعوی تعبیر
دگر نیارم گفتن، که در جهان خرد
کمینه ریزه‌خورانم فرزدق است و جریر
حدیث فضل رها کن که خاک بر سر فضل
من این طریق سپرده نیم قلیل و کثیر
ولی به شعر اگر به نیم ز خاقانی
به هیچ حال تو دانی که کم نیم ز مجیر
فزون ازین نشناسم فضیلت ایشان
که آن امیر حکیم است و این حکیم امیر
چو کعبتین مرا کیسه هیچ و کاسه تهی
چو کعبه این دیگران رو در اطلس و تعبیر
همه جهان شعر ایندلیک نشناسند
به وقت شعر تفاوت میان شعر و شعیر
اگرچه هستند آواز لیک فرقی هست
میان زمزمه عندلیب و صوت حمیر
ز شعر و شاعری اندر گذر که هم نقصست
تحری از پی کلپترهای هزل‌پذیر
حقوق خدمت دارم همین شرف بس نیست؟
هنر مگیر و فصاحت مگیر و شعر مگیر
مراز دهر ترو خشک مایه عمری بود
به خرج خدمت تو کردم ارچه بود حقیر
ثنا و مدحت تو خوانده‌ام گه و بی‌گه
دعای دولت تو گفته‌ام شب و شبگیر
شراب نعمت تو نوش و من گرفته خمار
تنور بخشش تو گرم و من سرشته خمیر
چه عذر سازم اگر برنبندم از تو کمر
چه حجت آرم اگر در نبندم از تو فطیر
من آن نیم که به اندک ز تو شوم قانع
تو آن نه‌ای که قبول افتد از تو کیل یسیر
ز شکر نعمت تو عاجزم که بی‌حد است
به ازدعا نزند مرغ شکر هیچ صفیر
همیشه تا که نباشد ز کوه بی‌نیت
همیشه تا که نباشد نماز بی‌تکبیر
بقای مدت عمر تو باد چندانی
که باشدش ابد اندر شمار عشر عشیر
همه سعادت گردون نثار جاه تو باد
فان رب تعالی لما یشاء قدیر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی موافق رای تو جنبش تقدیر
به دست بخت جوانت عنان عالم پیر
هوش مصنوعی: به چه نیکی و زیبایی نظر تو است که تقدیر به دستان بخت جوان تو حرکت می‌کند و جهان کهن را زیر نفوذ تو قرار می‌دهد.
امام مشرق و اقضی القضاۀ روی زمین
که چشم عقل جهان بین ترا نیافت نظیر
هوش مصنوعی: امام مشرق و قاضی برتر در دنیا، کسی است که عقل و درک هیچ‌کسی نمی‌تواند او را با دیگری مقایسه کند.
ترا شگرف ثنایی‌ست صاعد مسعود
چه حاجتست با قضی القضاۀ و صدر کبیر
هوش مصنوعی: از تو ستایش بزرگ و شگرفی می‌آید که به آسمان‌ها صعود می‌کند و به درجات عالی می‌رسد؛ پس چه نیازی به قضا و تقدیر و مقام‌های بزرگ دیگر داری؟
ترا رسد که نهی از بر فلک مسند
ترا سزد که نهی بر فراز سدره سریر
هوش مصنوعی: شایسته و در خور توست که از بلندای آسمان به اطراف نگاه کنی، زیرا مقام تو بالاتر از حد و مرزهای معمول است.
غبار موکب تو چشم بخت را سرمه
لعاب خامه تو عین فضل را اکسیر
هوش مصنوعی: رنگ و جلوهٔ غبار دوری تو، چشم بخت را مانند سرمه می‌کند و زیبایی و فضیلتی که از توست، مانند اکسیر ارزشمند است.
نه رای حزم ترا جز موافقت درمان
نه امر جزم ترا جز مطاوعت تدبیر
هوش مصنوعی: فقط هماهنگی و توافق می‌تواند مشکل تو را حل کند و هیچ تصمیم قطعی نمی‌تواند به جز همکاری با تدبیر و برنامه‌ریزی مؤثر، به تو کمک کند.
ز نعمت تو بسی یافت آرزو تشریف
ز رفعت تو بسی خورد آسمان تشویر
هوش مصنوعی: به برکت نعمت‌های تو، آرزوها بسیار برآورده شد و از بلندای مقام تو، آسمان به طراوت و زیبایی رسید.
ز بحر بخشش دست تو قطره‌ای‌ست محیط
ز تف آتش تو شعله‌ای‌ست اثیر
هوش مصنوعی: دست تو مانند یک قطره از دریای بخشندگی است و شعله‌ای که از آتش تو به وجود می‌آید، مانند موجی پُرآتش و سوزان است.
هرآنچه رای تو تقریر آن براندیشد
فلک نیارد کردن به عرض آن تغییر
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو به آن فکر می‌کنی و در ذهن خود از آن حرف می‌زنی، آسمان (سرنوشت) نمی‌تواند آن را تغییر دهد.
حسود جاه تو گر صدهزار حیله کند
به گل چگونه براُنداید آفتاب منیر
هوش مصنوعی: اگر کسی برای زوال مقام و نور تو هزاران ترفند و حسادت به‌کار ببندد، اما نمی‌تواند مانع درخشش و نورانی‌ شدنت شود.
اگر نه عکس تو ضرب المثل قبول کند
مثالت آینه چرخ چون کند تصویر
هوش مصنوعی: اگر تصویر تو در ضرب‌المثل‌ها پذیرفته نشود، آیا مانند آینه‌ای نمی‌چرخد که تصویر تو را نشان دهد؟
تو چون کمان عبارت کنی به زه گه نطق
دهان تیر فلک چون زره شود از تیر
هوش مصنوعی: وقتی تو مانند کمانی سخن بگویی، کلمات تو همچون تیری که از دهان پرتاب می‌شود، بر آسمان تأثیر می‌گذارد و باعث می‌شود که دنیا مانند زره‌ای از تیرها شود.
بر آدمی زره امن حلقه‌حلقه شود
در آن دیار که قهرت گشاد کشگنجیر
هوش مصنوعی: در آن سرزمین که خشم تو باز کرد زنجیرها، انسان به تدریج در امنیت و حفاظت قرار می‌گیرد.
مرا ز شوخی چرخ این عجب همی‌آید
که صبح اول در عهد تو کند تزویر
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که از بازی و شیطنت روزگار تعجب می‌کنم، زیرا صبح اول روز، در زمان تو، چرخ روزگار نیرنگ و فریب می‌زند.
حدیث طوفان وان هول‌ها که می‌گویند
که باد برکند از اصل و بیخ کوه ثبیر
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که طوفان‌ها چقدر ویرانگرند، حتی می‌توانند برنده از ریشه و بنیاد کوه‌ها شوند.
نعوذ بالله رمزی این سخن زان روز
که شیر خشم تو ناگاه بگسلد زنجیر
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که به دور از هرگونه بدگمانی، اگر روزی خشم تو به طور ناگهانی از کنترل خارج شود، عواقب آن می‌تواند بسیار خطرناک و ویرانگر باشد. این هشدار به وضعیت خشم و قدرت نهفته در فرد اشاره دارد و به ترس از عواقب این حالت می‌پردازد.
عدوت هست سیه‌روی و خاکسار چنان
که خاک پاشد بر روی سطرهاش دبیر
هوش مصنوعی: دشمن من چهره‌ای زشت و بد منظره دارد و مانند خاکی است که بر روی نوشته‌های دبیر می‌نشیند و آن‌ها را پوشانده و بی‌اعتبار می‌کند.
هرآنچه بیش فزاید کم است قدر عدو
فزونی عدویت همچو یاست در تصغیر
هوش مصنوعی: هر چیز که بیشتر از حد لازم باشد، در واقع کم و بی‌ارزش است. همچنین، اگر دشمنی شما افزایش یابد، ارزش و اهمیت آن دشمنی به طور معکوس کاهش پیدا می‌کند.
چو هست پیش در تو نفیر مطلومان
چنان مکن که کنند از تو کان و بحر نفیر
هوش مصنوعی: اگر صدای عذاب‌دیدگان و مظلومان در مقابل تو بلند است، این گونه عمل نکن که باعث بشود دیگران از تو به عنوان منبع آزار و ظلم یاد کنند.
ترا ز بخشش کس باز داشت نتواند
مگر که عاجز گردد طبیعت از تأثیر
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند تو را از بخشش بازدارد، مگر اینکه طبیعت به جایی برسد که از تأثیرگذاری ناتوان شود.
تبارک الله از ان کلک شرع پرور تو
که سر غیب سراید زبان او به صریر
هوش مصنوعی: خداوند را سپاس که قلمی که شریعت را پرورش می‌دهد، از توست و آنچه پنهان است، به زبان او به نرمی بیان می‌شود.
امیر لشکر عقل است و پیک عالم علم
گره‌گشای خیالست و نقشبند ضمیر
هوش مصنوعی: در این جهان، تدبیر و خرد مانند فرمانده‌ای است که بر همه چیز نظارت دارد، و علم و دانش مانند پیام‌آوری است که مشکلات و معماهای ذهن را حل می‌کند. همچنین، تصورات و افکار ما نیز نقش‌هایی هستند که در ناخودآگاه ما شکل می‌گیرند.
به دست اوست اقاویل علم را تفصیل
بیمن اوست مقادیر رزق را تو فیر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تمامی سخنان علمی و دانش به دست اوست و اوست که میزان روزی و رزق را تعیین می‌کند.
همیشه او را از آسمان فضل طلوع
همیشه او را بر شاهراه شرع مسیر
هوش مصنوعی: همیشه او از آسمان خوشبختی و نعمت می‌درخشد و همیشه او را در مسیر درست و مطابق با قوانین الهی می‌توان یافت.
بیان بی‌دهنش رمز وحی را تأویل
زبان بی‌سخنش سر غیب را تفسیر
هوش مصنوعی: بی‌دهنش می‌تواند معانی عمیق وحی را بیان کند و زبان بی‌سخنش نیز می‌تواند اسرار نهانی را تفسیر کند.
به سعی او بود ادوار زرق را ترویج
به قول او بود احکام شرع را تقریر
هوش مصنوعی: با تلاش او، دوره‌های زرق و برق رواج پیدا کرد و به واسطه‌ی سخنان او، احکام شرع به وضوح بیان شد.
بدانصفت که سرانگشت مانی نقاش
سواد مشک کند نقش بر بیاض حریر
هوش مصنوعی: بدان که کسی که به بدی معروف است، نمی‌تواند زیبایی و هنری را بر روی پارچه‌ای سفید به خوبی به نمایش بگذارد، حتی اگر با دست‌های خود نقاشی کند.
کنیزکی است چکن دو ز خوب دیباباف
که بر حریر ختایی همی‌کند تحریر
هوش مصنوعی: دختر جوانی است با زیبایی دوچندان که بر روی پارچه‌های ابریشمی چینی می‌نویسد و هنر خود را به نمایش می‌گذارد.
اگر به رقص درآید رواست زنگی‌وار
از آن جهه که همی زنگیان دهندش شیر
هوش مصنوعی: اگر کسی در رقص بیفتد، اشکالی ندارد چون او در آن لحظه از دست می‌دهد و از آنجا که زنگی‌ها به او لطف دارند و برایش احترام قائلند، به او انرژی و انگیزه می‌دهند.
مگر که مادرش از شیر باز خواهد کرد
ازین قبل سرپستان سیاه کرد چو قیر
هوش مصنوعی: مادرش باید او را از شیر بگیرد، وگرنه نوزادش به حالت سیاهی و کثیفی مانند قیر در می‌آید.
چو شد سوار سه انگشت سِحرپردازت
دو اسبه می‌رود اندر رکاب او تقدیر
هوش مصنوعی: زمانی که سوارکار بر اسبش سوار شد، دو اسب دیگر نیز در کنار او به حرکت درآمدند و همه چیز به دست تقدیر رقم خورد.
چه بوسه‌ها که دهد مشتری بساط ترا
گرش مسلم دارد مقام خویش نصیر
هوش مصنوعی: اگر مشتری مقام خودش را به خوبی حفظ کند، چه بوسه‌ها که بر سر بساط تو خواهد نهاد.
سپهر قد را بشنو ز حال من دو سه بیت
که شاعران را از حسب حال نیست گزیر
هوش مصنوعی: آسمان قدری از حال و روز من را بشنود، چرا که شاعران از بیان احساساتشان گریزی ندارند و باید بگویند.
مر از چاکرت این هرزه‌گرد گردون‌نام
شکایتی است که از حد همی‌برد تقصیر
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر نارضایتی و شکایت از اوضاع و مشکلات زندگی است. گویا شاعر از درد و رنج‌هایی که به او تحمیل شده، گلایه می‌کند و احساس می‌کند که این مشکلات فراتز از تحمل او هستند. او خود را مانند بنده‌ای می‌بیند که تحت فشار و مصیبت‌های ناشی از سرنوشت بی‌رحم قرار دارد.
مرا به عهد تو ایام وعده‌ها دادست
کنون همی‌کند اندر ادای آن تأخیر
هوش مصنوعی: من را به یاد وعده‌هایت، ای روزگار، به یاد گذشته‌ها انداختی، حالا هم در عمل به آن وعده‌ها تأخیری وجود دارد.
فلک همی‌نهدم پایه ولی به دروغ
جهان همی‌دهدم نانکی ولی بر خیر
هوش مصنوعی: آسمان (فلک) می‌کوشد تا من را به زیر بیاورد، اما در عوض به من نعمتی می‌دهد که ممکن است دروغین باشد. اما من امیدوارم که این نعمت‌ها به خیر و نیکی منتهی شوند.
گهم طمع بفرونی همی‌کند تحریص
گهم خرد به قناعت همی‌کند تعصیر
هوش مصنوعی: گاه امید به ثروت و کامیابی انسان را تشویق می‌کند، و گاه عقل و خرد او را به قناعت و رضایت از آنچه دارد، دعوت می‌کند.
مرا ز شکر فضل و هنر چو دل گرمست
چه مانده‌ام به کف نانکی فقیر و اسیر
هوش مصنوعی: وقتی دل من از نعمت‌های شکرین و هنر پر است، دیگر چه نیازی به نان اندکی دارم که فقیر و گرفتار باشم؟
منم که نسخت شیرم نه گربه پس گردون
چو موش چند فریبد مرا به نان و پنیر
هوش مصنوعی: من موجودی قوی و با عظمت هستم، نه یک گربه‌ی بی‌خاصیت. پس از این دنیای فریبنده که مانند موش‌ها با وعده‌های ساده مثل نان و پنیر به دام می‌افتند، فریب نمی‌خورم.
همای سایه‌فکن استخوان خورد وانگاه
به غاث طیر تنقل کند به شاه انجیر
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که سایه‌اش بر زمین می‌افتد، استخوان‌ها را می‌خورد و سپس به درخت انجیر می‌رود تا از میوه‌اش تناول کند.
پیاز گنده بغل دلق مصر می‌پوشد
به کاله‌جوشی من کوب می‌خورم چون سیر
هوش مصنوعی: پیاز بزرگ در کنار دلق مصری را می‌پوشد، در حالی که من در کاله جوشی با شدت به زمین کوبیده می‌شوم مانند سیر.
به حضرت تو همی لاف فضل نتوان زد
که پیش یوسف عیب است دعوی تعبیر
هوش مصنوعی: در محضر تو نمی‌توان از فضیلت‌ها سخن گفت، زیرا همان‌طور که عیب دارد در برابر یوسف ادعای تعبیر خواب کردن، اظهار فضل در برابر تو نیز نادرست و ناپسند است.
دگر نیارم گفتن، که در جهان خرد
کمینه ریزه‌خورانم فرزدق است و جریر
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانم صحبت کنم، زیرا در این دنیا من تنها به افرادی مانند فرزدق و جریر تعلق دارم که اندک خردی دارند.
حدیث فضل رها کن که خاک بر سر فضل
من این طریق سپرده نیم قلیل و کثیر
هوش مصنوعی: در مورد فضیلت و ویژگی‌های مثبت صحبت نکن، زیرا من به مدد و کمک خود نیازی ندارم؛ هم خوب و هم بد را در این مسیر کنار گذاشته‌ام.
ولی به شعر اگر به نیم ز خاقانی
به هیچ حال تو دانی که کم نیم ز مجیر
هوش مصنوعی: اما اگر به شعر توجه کنی و بخوانی، به وضوح متوجه می‌شوی که من به هیچ وجه از مجیر کمتر نیستم.
فزون ازین نشناسم فضیلت ایشان
که آن امیر حکیم است و این حکیم امیر
هوش مصنوعی: من بیشتر از این نمی‌توانم فضیلت آن‌ها را بشناسم، زیرا آن یکی امیر و دانا است و این دیگری دانا و امیر.
چو کعبتین مرا کیسه هیچ و کاسه تهی
چو کعبه این دیگران رو در اطلس و تعبیر
هوش مصنوعی: من از نظر معنوی و روحی خالی و تهی هستم، مثل کعبه که برای دیگران پر از ارزش و معانی است ولی برای من جز پوچی ندارد.
همه جهان شعر ایندلیک نشناسند
به وقت شعر تفاوت میان شعر و شعیر
هوش مصنوعی: این دنیا فقط به شعر و ادبیات توجه نمی‌کند و درک درستی از آن ندارد. در زمان شعر، باید تفاوت میان شعر و چیزهای کم‌ارزش‌تر را شناخت.
اگرچه هستند آواز لیک فرقی هست
میان زمزمه عندلیب و صوت حمیر
هوش مصنوعی: درست است که صداهایی وجود دارند، اما بین صدای پرنده خوش‌آواز و صدای الاغ تفاوت زیادی وجود دارد.
ز شعر و شاعری اندر گذر که هم نقصست
تحری از پی کلپترهای هزل‌پذیر
هوش مصنوعی: در دل شعر و شاعری قدم نزنید، زیرا نقص‌ها و کاستی‌های آن شما را به سمت چیزهای بی‌محتوا و بی‌ارزش می‌کشاند.
حقوق خدمت دارم همین شرف بس نیست؟
هنر مگیر و فصاحت مگیر و شعر مگیر
هوش مصنوعی: آیا فقط همین جایگاه و مقام من کافی نیست؟ نیازی به هنر، بیان زیبا یا شعر نداشته باش.
مراز دهر ترو خشک مایه عمری بود
به خرج خدمت تو کردم ارچه بود حقیر
هوش مصنوعی: زندگی من پر از ups و downs بوده و من تمام این سال‌ها را در خدمت تو گذرانده‌ام، هرچند که اهمیت زیادی نداشته باشد.
ثنا و مدحت تو خوانده‌ام گه و بی‌گه
دعای دولت تو گفته‌ام شب و شبگیر
هوش مصنوعی: من در هر زمان و به مناسبت‌های مختلف حمد و ستایش تو را خوانده‌ام و در شب‌ها و نیمه‌های شب، برای خوشبختی و سعادت تو دعا کرده‌ام.
شراب نعمت تو نوش و من گرفته خمار
تنور بخشش تو گرم و من سرشته خمیر
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که در اینجا، شاعر به تجربه شگفت‌انگیز و لذتبخش نوشیدن شراب اشاره می‌کند که نشانه‌ای از نعمت و بخشش پروردگار است. او همچنین به حالتی می‌پردازد که در آن، در کنار گرمای تنور یعنی محیطی دلپذیر و پر از محبت، خودش به حالت خمار و گیجی درآمده است، گویی تحت تاثیر آن نعمت‌ها و بخشش‌ها قرار گرفته است. به عبارتی دیگر، در یک سو نعمت‌های الهی و در سوی دیگر حالتی ناخواسته و البته احساساتی او قرار دارد.
چه عذر سازم اگر برنبندم از تو کمر
چه حجت آرم اگر در نبندم از تو فطیر
هوش مصنوعی: اگر از تو خود را دور کنم، چه دلیلی می‌توانم بیاورم؟ و اگر به تو دست رد بزنم، چه توجیهی برای خودم دارم؟
من آن نیم که به اندک ز تو شوم قانع
تو آن نه‌ای که قبول افتد از تو کیل یسیر
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که به کمترین چیز از تو راضی شوم، و تو هم آن چنان نیستی که از تو چیز کمی قبول شود.
ز شکر نعمت تو عاجزم که بی‌حد است
به ازدعا نزند مرغ شکر هیچ صفیر
هوش مصنوعی: من از نعمت تو عاجز هستم زیرا که بی‌نهایت است و حتی مرغ شکر هم نمی‌تواند به دعا و درخواست بپردازد.
همیشه تا که نباشد ز کوه بی‌نیت
همیشه تا که نباشد نماز بی‌تکبیر
هوش مصنوعی: اگر نیت خالص و واقعی در کارها وجود نداشته باشد، مانند کوهی که بی‌نیت است، هیچ‌وقت نماز بدون تکبیر هم نخواهد بود و به جایگاه واقعی خودش نخواهد رسید.
بقای مدت عمر تو باد چندانی
که باشدش ابد اندر شمار عشر عشیر
هوش مصنوعی: امیدوارم که عمر تو به قدری طولانی باشد که بتواند در شمار ابدی‌ها قرار گیرد.
همه سعادت گردون نثار جاه تو باد
فان رب تعالی لما یشاء قدیر
هوش مصنوعی: تمام سعادت‌های آسمانی نثار مقام و موقعیت تو باشد، چون پروردگار قادر است هر آنچه را بخواهد محقق کند.