گنجور

شمارهٔ ۵۶ - در مدح رکن الدین مسعود

حبذا ای نسیم جان پرور
وی مبارک پی خجسته ا ثر
ای زفر تو خاک دیبا پوش
وی زدست تو آب جوشنگر
ای نه نساج و حله باف چمن
وی نه نقاش و نقشبند صور
ای زکلک تو آب نقش پذیر
وی زطبع تو خاک صورتگر
کلک تو رغم صورت مانی
نقش تو رشگ لعبت آذر
گاه مساح عالم خاکی
گاه سیاح گنبد اخضر
گه گشائی تو نافه تبت
گه ببندی تو رزمه ششتر
پیک پویانی و نداری پای
مرغ پرانی و نداری پر
دم جانبخش دلگشای تو هست
عود هندی نهاده بر مجمر
خاک مرده ز تو شود زنده
دم عیسی مریمی تو مگر
نفست همچو صبح بی ظلمت
عرضت همچو سایه بی جوهر
نیستی زنده چون همی جنبی
نیستی پیک چون شوی بسفر
مرکب رهروان دریائی
قاصد عاشقان سوی دلبر
همچو کیخسرو آب در شکنی
چون سیاوش بگدری زاذر
در بهار ان دم تو ساید مشک
در خزانها کف تو پاشد زو
قوتت تازیانه کشتی
هیبتت غوطه خواره لنگر
بسته بر گردن عروس چمن
دست لطف تو عقدهای گهر
گه نهاده چومن بسر بر خاک
گه فکنده چو من درآب سپر
ای خجسته برید فصل بهار
ببهار جهان یکی بگذر
سوی عالیجناب خواجه شرق
صدر دین پرور جهان داور
رکن دین مفتی جهان مسعود
که نیارد جهان چنو سرور
آن زمین حلم آسمان رفعت
وان ملک قدرت ستاره حشر
اثر طبع اوست فصل ربیع
مدد جود اوست قطر مطر
نیست خالق ولی به از مخلوق
نه ملک لیک از آدمی برتر
قطره دان زلطف او حیوان
شمه دان زخشم او صرصر
خاک در گاه او ببوس و بگوی
کای جوان دولت بلنداختر
نزد قدر تو آسمانها پست
پیش دست تو بحر ها فرغر
لطف طبعت بگاه خشم چوبرق
میزند خنده میکشد خنجر
جود دستت گه سخا چون ابر
میکند خوی چو میدهد گوهر
گرنه بر سمت حکم تو گردد
چرخ را زود گسلد چنبر
سخت بیرونقست ابر بهار
زهر باغ از آن نشد از هر
بی دم خلق تو همی مارا
ندهد بوی خوش نسیم سحر
باغها باطل است از زینت
شاخها عاطل است از زیور
بی تو ای آفتاب شرع کجا
سر برآورد ز آب نیلوفر
خون غنچه ببست دلتنگی
چشم نرگس بخست رنج سهر
لاله گوئی بداشت دست ازمی
که نهادست سر نگون ساغر
بی تو ای بلبل درخت سخن
بلبل باغ نیست رامشگر
گل بخنده نمی گشاید لب
نکند باز دیده ها عبهر
از فراقت قبای خیری چاک
بدعایت زبان سوسن تر
همچو من شاخک بنفشه زغم
بر ندارد همی ز زانو سر
هست بیتاب جعد مرزنگوش
هست بی آب روی سیسنبر
بدعا بر گشاده دست چنار
سرکشیده چو دیده بان عرعر
از چه بایست در چنین وقتی
عزم کردن سوی سفر ز حضر
نام نیکت گرفت ورنه جهان
پیش چشم تو خود نداشت خطر
چون مراد تو کرد استقبال
باز گردان عنان بسوی مقر
که جهانی نهاده اند ترا
چشم بر راه و گوشها بر در
دیده راضی نمی شود بخیال
دل قناعت نمی کند بخبر
اینچنین شغل چرخ را فرمای
که ترا چاکرست و فرمانبر
فلکی کو بفر دولت تو
داد ملکی بکمترین چاکر
من نگویم حق تو نشناسد
نکند عقل این سخن باور
می نبیند بدست خود چیزی
که بود منصب ترا در خور
باش تا ناگهی برون آرد
دست حکم تو زاستین قدر
چرخ بینی بطوع چون جوزا
پیش تو بسته از مجره کمر
این یامین تو قوام الدین
صدر در یا دل عطا گستر
آن همه دانش و سخاوت و عقل
وان همه مردی و جلالت و فر
بخت را سوی او بخیر خطاب
چرخ را سوی او بسعد نظر
چشم اصحاب روشن است بدو
چون فضای هوا بچشمه خور
دل ملت بدو شدست قوی
بازوی دین بدو گرفته ظفر
بر دل دشمنان تو چون تیغ
پیش تیغ عدوی تو چو سپر
تا ز تأثیر اعتدال هوا
شاخ خشک از شکوفه آردبر
ابر گریان رونده چون عاشق
مرغ نالان شونده چون مزمر
هر دو همیشه رخشنده
زاسمان علو چو شمس و قمر
چشم هر دو بیکدگر روشن
پشت هر دو قوی بیکدیگر
باد آراسته بتو مسند
باد افراخته بدو منبر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حبذا ای نسیم جان پرور
وی مبارک پی خجسته ا ثر
هوش مصنوعی: ای نسیم جان‌پرور، چه خوب و خوشایند است! تو مایه برکت و خوشبختی هستی.
ای زفر تو خاک دیبا پوش
وی زدست تو آب جوشنگر
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، تو همچون پیکره‌ای از پارچه‌ی نرم و گرانبها هستی، و آبدار و شگفت‌انگیز از دستانت جاری می‌شود.
ای نه نساج و حله باف چمن
وی نه نقاش و نقشبند صور
هوش مصنوعی: تو نه بافنده و خیاطی که لباس چمن‌ها را درست کنی، و نه نقاشی که بتوانی نقوش را ترسیم کنی.
ای زکلک تو آب نقش پذیر
وی زطبع تو خاک صورتگر
هوش مصنوعی: تو مانند آب هستی که می‌تواند هر نقشی را بپذیرد و نرمی تو مشابه خاکی است که به دست هنرمند شکل می‌گیرد.
کلک تو رغم صورت مانی
نقش تو رشگ لعبت آذر
هوش مصنوعی: خط تو همچون چهره‌ای زیباست و نقشه‌هایی که از تو به جا مانده، حسادت‌های زیادی را به همراه دارد.
گاه مساح عالم خاکی
گاه سیاح گنبد اخضر
هوش مصنوعی: گاهی انسان به بررسی و شناخت دنیا می‌پردازد و گاهی به جستجوی معانی عمیق‌تری در زندگی و وجود خود می‌رسد.
گه گشائی تو نافه تبت
گه ببندی تو رزمه ششتر
هوش مصنوعی: گاه گاهی تو درختان را به بار می‌آوری، و گاه گاهی نیز آن‌ها را می‌گندانی و می‌پوشانی.
پیک پویانی و نداری پای
مرغ پرانی و نداری پر
هوش مصنوعی: تو فرشته‌ای هستی که پر از جنب و جوش و زندگی‌ای، اما متأسفانه پرواز نمی‌توانی کرد و توانایی آزادی را نداری.
دم جانبخش دلگشای تو هست
عود هندی نهاده بر مجمر
هوش مصنوعی: هوای دل‌انگیز و دل‌نواز تو همانند عود هندی است که بر روی آتش می‌سوزد و عطر دل‌فریبی را منتشر می‌کند.
خاک مرده ز تو شود زنده
دم عیسی مریمی تو مگر
هوش مصنوعی: خاک مرده با دم عیسی می‌تواند زنده شود، تو نیز همین‌طور می‌توانی در زندگی دیگران تغییرات مثبتی به وجود آوری.
نفست همچو صبح بی ظلمت
عرضت همچو سایه بی جوهر
هوش مصنوعی: روح تو مانند صبحی است که هیچ تیرگی ندارد و وجود تو مانند سایه‌ای است که هیچ ماده‌ای در خود ندارد.
نیستی زنده چون همی جنبی
نیستی پیک چون شوی بسفر
هوش مصنوعی: وقتی که در پرتوی زندگی به تحرک درآیی، از نیستی و عدم رهایی نخواهی داشت. به‌زودی، زمانی که به سفر بروی، دیگر در قید و بند آن نیستی نخواهی بود.
مرکب رهروان دریائی
قاصد عاشقان سوی دلبر
هوش مصنوعی: وسایل سفر برای رهروان، مانند یک دریا، پیک عاشقان را به سوی معشوق هدایت می‌کند.
همچو کیخسرو آب در شکنی
چون سیاوش بگدری زاذر
هوش مصنوعی: مانند کیخسرو، در برابر مشکلات ایستادگی کن و مثل سیاوش، از موانع عبور کن.
در بهار ان دم تو ساید مشک
در خزانها کف تو پاشد زو
هوش مصنوعی: در بهار، وقتی تو به سمت من می‌خندی و بویی خوش از تو می‌آید، در فصل خزان، آن شادی و خوشحالی همچنان در زندگی‌ام باقی می‌ماند.
قوتت تازیانه کشتی
هیبتت غوطه خواره لنگر
هوش مصنوعی: قدرت تو به مانند تازیانه‌ای است که کشتی را به حرکت در می‌آورد و حضور تو همچون لنگری است که باعث استحکام و آرامش در دل دریا می‌شود.
بسته بر گردن عروس چمن
دست لطف تو عقدهای گهر
هوش مصنوعی: دست محبت تو بر گردن عروس چمن، مانند عقدهای زیبا و گرانبهای درخشانی است.
گه نهاده چومن بسر بر خاک
گه فکنده چو من درآب سپر
هوش مصنوعی: گاهی بر خاک سر به زمین می‌گذارم و گاهی مانند من، سپر را در آب می‌اندازم.
ای خجسته برید فصل بهار
ببهار جهان یکی بگذر
هوش مصنوعی: ای خوشایند و زیبا، فصل بهار آغاز شده است. در این زمان، دنیا را برای یک لحظه از یاد ببر و از زیبایی‌های این فصل لذت ببر.
سوی عالیجناب خواجه شرق
صدر دین پرور جهان داور
هوش مصنوعی: به سمت شخصیت بزرگ و محترم، خواجه ای از شرق که نگهبان دین و پیشوای جهانیان است.
رکن دین مفتی جهان مسعود
که نیارد جهان چنو سرور
هوش مصنوعی: رکن دین مفتی جهان مسعود به معنای کسی است که اساس دین را مشخص می‌کند و از اعتبار برخوردار است. او چنان قدرت و اهمیتی دارد که اگر نباشد، جهان بی‌سرور و بی‌معنی خواهد بود. این بیانگر اهمیت و تأثیر او در حیات دینی و اجتماعی است.
آن زمین حلم آسمان رفعت
وان ملک قدرت ستاره حشر
هوش مصنوعی: این زمین و آسمان، نمادهایی از آرامش و بلندی هستند و این سرزمین نشانی از نیروی قدرت و عظمت ستاره‌هایی است که به حیات و زندگی اشاره دارند.
اثر طبع اوست فصل ربیع
مدد جود اوست قطر مطر
هوش مصنوعی: آثاری که از قلم او به جا مانده، مانند بهار است و generosity او مانند باران لطیف و فراوان است.
نیست خالق ولی به از مخلوق
نه ملک لیک از آدمی برتر
هوش مصنوعی: خالق وجود ندارد، اما مخلوق نیز بهتر است از مخلوق، نه فرشته، ولی آدمی بالاتر است.
قطره دان زلطف او حیوان
شمه دان زخشم او صرصر
هوش مصنوعی: قطره‌ای از رحمت او برای موجودات، و بادی خشمناک از طوفان اوست.
خاک در گاه او ببوس و بگوی
کای جوان دولت بلنداختر
هوش مصنوعی: در حضور او، خاک را بوسه بده و بگو، ای جوان با سرنوشت بزرگ و درخشان.
نزد قدر تو آسمانها پست
پیش دست تو بحر ها فرغر
هوش مصنوعی: مقام و ارزش تو به حدی بالاست که آسمان‌ها در برابر تو پایین به نظر می‌رسند و در برابر دستان تو دریاها ناچیزند.
لطف طبعت بگاه خشم چوبرق
میزند خنده میکشد خنجر
هوش مصنوعی: وقتی طبیعت تو در حالت خشم است، همچون رعد و برق جاودانه از خود خنده‌ای به نمایش می‌گذارد و شمشیری می‌کشد.
جود دستت گه سخا چون ابر
میکند خوی چو میدهد گوهر
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity تو مانند ابر است که به فراوانی باران می‌بارد و در زمانی که عطا می‌کنی، گویی که گوهر ارزشمندی را به دیگران می‌دهی.
گرنه بر سمت حکم تو گردد
چرخ را زود گسلد چنبر
هوش مصنوعی: اگر به دست تو حکم شود، چرخ زمان به سرعت از حرکت می‌ایستد و دایره‌هایش را می‌شکند.
سخت بیرونقست ابر بهار
زهر باغ از آن نشد از هر
هوش مصنوعی: به سختی می‌توان از بوی خوش باغ در بهار لذت برد، زیرا ابرهای سیاه و سنگین مانع از آن شده‌اند.
بی دم خلق تو همی مارا
ندهد بوی خوش نسیم سحر
هوش مصنوعی: بی دم تو، بوی خوش نسیم صبح به ما نمی‌رسد.
باغها باطل است از زینت
شاخها عاطل است از زیور
هوش مصنوعی: باغ‌ها بدون زیبایی و زینت شاخ‌ها بی‌هدف و بی‌فایده‌اند.
بی تو ای آفتاب شرع کجا
سر برآورد ز آب نیلوفر
هوش مصنوعی: بدون تو، ای آفتاب، چه جایی می‌تواند از آب نیلوفر سر برآورد؟
خون غنچه ببست دلتنگی
چشم نرگس بخست رنج سهر
هوش مصنوعی: خون غنچه به معنای پایان جوانی و زیبایی است و دلتنگی چشم نرگس نشان‌دهنده احساسات عمیق و اندوه است. رنج سهر نیز به نوعی بیانگر سختی‌ها و دردهایی است که در زندگی وجود دارد. به طور کلی، این ابیات به احساساتی از قبیل اندوه، ناامیدی و از دست دادن زیبایی و شادابی اشاره دارند.
لاله گوئی بداشت دست ازمی
که نهادست سر نگون ساغر
هوش مصنوعی: لاله می‌گوید: وقتی که مشغول نوشیدن هستی و ساغر را در دست داری، به خاطر بی‌تابی و غم، سر خود را پایین می‌گذاری.
بی تو ای بلبل درخت سخن
بلبل باغ نیست رامشگر
هوش مصنوعی: بی تو، ای بلبل، درختان زبان گفتن ندارند و باغ دیگر موسیقی دلپذیری ندارد.
گل بخنده نمی گشاید لب
نکند باز دیده ها عبهر
هوش مصنوعی: گل در حال خندیدن است، اما لب نمی‌گشاید و چشمانم نیز بسته‌اند.
از فراقت قبای خیری چاک
بدعایت زبان سوسن تر
هوش مصنوعی: از دوری تو، لباس خوشبختی‌ام پاره شده و زبانم به نرمی گل سوسن در آمده است.
همچو من شاخک بنفشه زغم
بر ندارد همی ز زانو سر
هوش مصنوعی: شاخک بنفشه به خاطر غم و اندوه بر پا نمی‌ایستد و سرش را از زانو برنمی‌دارد، مثل من.
هست بیتاب جعد مرزنگوش
هست بی آب روی سیسنبر
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف حالتی از بی‌تابی و شوق می‌پردازیم. یک فرشته یا موجودی زیبا به تصویر کشیده می‌شود که به خاطر بی‌آبی و کمبود شرایط مطلوب، نگران و ناراحت است. این تصویر به نوعی زیبایی و شکنندگی را نشان می‌دهد که در دل آن، یک حس عمیق و دل‌تنگی نیز وجود دارد.
بدعا بر گشاده دست چنار
سرکشیده چو دیده بان عرعر
هوش مصنوعی: دعای بد به کسی که بی‌مهابا و گستاخانه رفتار می‌کند، مانند نگهبان چراگاهی است که مراقب و بیدار است.
از چه بایست در چنین وقتی
عزم کردن سوی سفر ز حضر
هوش مصنوعی: چرا در چنین شرایطی باید تصمیم بگیریم که از اینجا برویم و به سفر بپردازیم؟
نام نیکت گرفت ورنه جهان
پیش چشم تو خود نداشت خطر
هوش مصنوعی: اگر نام نیک تو را از یاد نمی‌بردند، در غیر این صورت، جهان هیچ تهدیدی برای تو نداشت.
چون مراد تو کرد استقبال
باز گردان عنان بسوی مقر
هوش مصنوعی: زمانی که خواسته‌ات تو را به استقبال می‌آورد، باید کنترل خود را به سمت هدف اصلی‌ات بازگردانی.
که جهانی نهاده اند ترا
چشم بر راه و گوشها بر در
هوش مصنوعی: جهانی به انتظار تو نشسته است و همه گوش‌ها به در گوش می‌سپارند.
دیده راضی نمی شود بخیال
دل قناعت نمی کند بخبر
هوش مصنوعی: چشم نمی‌تواند از دیدن دلخواه خود رضایت دهد و دل هم نمی‌تواند با اندک اطلاعات موجود قناعت کند.
اینچنین شغل چرخ را فرمای
که ترا چاکرست و فرمانبر
هوش مصنوعی: اینطور زندگی کن که زمانه و تقدیر، به تو خدمت کند و به تو احترام بگذارد.
فلکی کو بفر دولت تو
داد ملکی بکمترین چاکر
هوش مصنوعی: در آسمان، به خاطر نعمت و خوشبختی تو، سلطنت و قدرتی به کمترین خدمتگزار تو داده است.
من نگویم حق تو نشناسد
نکند عقل این سخن باور
هوش مصنوعی: من نمی‌گویم که حق تو نشناخته نخواهد شد، شاید عقل این حرف را درک نکند.
می نبیند بدست خود چیزی
که بود منصب ترا در خور
هوش مصنوعی: انسان نمی‌تواند چیزی را که شایسته مقام و منزلت اوست، به دست خود ببیند.
باش تا ناگهی برون آرد
دست حکم تو زاستین قدر
هوش مصنوعی: تا زمانی که به طور ناگهانی سرنوشت تو را از آستین تقدیر بیرون نیاورده، صبر کن.
چرخ بینی بطوع چون جوزا
پیش تو بسته از مجره کمر
هوش مصنوعی: چشم تو مانند دایره‌ای است که با اراده‌ات، به راحتی در هر زمینه‌ای حرکت می‌کند؛ به گونه‌ای که تمام مشکلات و موانع پیش رویت را از بین می‌برد.
این یامین تو قوام الدین
صدر در یا دل عطا گستر
هوش مصنوعی: این یامین تو، قوام الدین صدر، در دل خود را در اختیار بدهید و آن را گسترده سازید.
آن همه دانش و سخاوت و عقل
وان همه مردی و جلالت و فر
هوش مصنوعی: همه آن دانش و بخشش و خرد ورزی، و تمام مردانگی و بزرگی و افتخار.
بخت را سوی او بخیر خطاب
چرخ را سوی او بسعد نظر
هوش مصنوعی: خوش شانسی و روزگار خوب به سمت او می‌آید و ستاره‌ها به خاطر او به سوی خوشبختی نگاه می‌کنند.
چشم اصحاب روشن است بدو
چون فضای هوا بچشمه خور
هوش مصنوعی: چشمان دوستان به نور او روشن است، مانند اینکه در هوای ملایم، چشمی به نور خورشید می‌خورد.
دل ملت بدو شدست قوی
بازوی دین بدو گرفته ظفر
هوش مصنوعی: دل مردم با قدرت ایمان و اراده قوی شده است و به لطف دین، پیروزی در دستان آنان قرار گرفته است.
بر دل دشمنان تو چون تیغ
پیش تیغ عدوی تو چو سپر
هوش مصنوعی: دل دشمنان تو مانند تیغی قدرتمند است، اما در برابر دشمنان تو، مانند سپری ضعیف عمل می‌کند.
تا ز تأثیر اعتدال هوا
شاخ خشک از شکوفه آردبر
هوش مصنوعی: با تأثیر هوای معتدل، حتی درختانی که خشک به نظر می‌رسند، شکوفه می‌زنند و زنده می‌شوند.
ابر گریان رونده چون عاشق
مرغ نالان شونده چون مزمر
هوش مصنوعی: ابر که به مانند یک عاشق در حال گریه است، همچون پرنده‌ای نالان و غمگین به جلو می‌رود.
هر دو همیشه رخشنده
زاسمان علو چو شمس و قمر
هوش مصنوعی: هر دو همیشه درخشنده‌اند و از آسمان بلندی‌ها می‌تابند؛ همانند خورشید و ماه.
چشم هر دو بیکدگر روشن
پشت هر دو قوی بیکدیگر
هوش مصنوعی: چشم هر دو به هم روشنی می‌بخشد و پشت هر دو به یکدیگر قدرت می‌دهد.
باد آراسته بتو مسند
باد افراخته بدو منبر
هوش مصنوعی: باد با لطافت و زیبایی خود، به تو نشیمنگاه و مقام بزرگی بخشیده است، همان‌طور که باد پرچم را بر افراشته می‌کند.