شمارهٔ ۵۵ - قصیده
ای کرده تو بر ملک تکبر
وی کرده فلک بتو تفاخر
ای پایه منصب رفیعت
بر تر ز تصرف تفکر
از قدر تو چرخ در ترفع
وز رای تو عقل در تحیر
حزم تو مسلم از تهاون
عزم تو منزه از تغیر
در شرح خصایل حمیدت
مستغرق مد سبعه ابحر
در مصعد همتت فلک را
از عجز فتاده سنگ در سر
از جود تو گشته تهی دست
وز صیت تو گوش آسمان
بشنید صدف ز ماهی گنگ
در مدح تو لفظهای چون در
شد نامیه طفل حجر تو صدر
شد ناطقه مدح گوی تو حر
زان ناطقه میکند تحدث
زان نامیه می کند تکبر
با جود تو کیست کان که ندهد
یک قطره لعل بی تزجر
انعام تو خاص و عام را هست
چون فیض خدای بر تواتر
حق از سر کلک شب نگارت
چون صبح همی کند تظاهر
زانصاف تو آهوی سبکدل
با شیر همی کند تنمر
گردون ز شرف همی نماید
بر فور بخدمتت تو فر
با دست و دل تو کان و دریا
دعوی نکنند از تکاثر
شد عدل تو دشمن تظلم
شد عفو تو عاشق تعثر
هم لطف تو چون هواروا نبخش
هم قهر تو چون اجل گلوبر
ای با همه کس ترا تفضل
وی درهمه فن ترا تبحر
محکوم تو شد سپهر فاحکم
مأمور تو شد زمانه فامر
با عدل تو ظلم گشت منصف
در عهد تو جود گشت لمتر
با خشم تو نیست ذوق جان حلو
از لفظ تو نیست حرف حق مر
در عهد تو تیغ میکشد مهر؟
این باشد غایت تهور
بارأی تو خنده میزند صبح؟
اینست نهایت تمسخر
در صف نعال روز بارت
جویند صدور دین تصدر
از صدمت خشمت او فتادست
در سینه آسمان تکسر
کردست زبهر مرکبت چرخ
از جاده کهکشان شب آخور
اندیشه مدح تو بخاطر
بهتر ز هزار من بلادر
هردم که زنم نه در محدیحت
زان دم زدنم بود تحیر
جاوید بکام زی که مارا
هم بر ز مدیح تست و هم بر
در بندگیت مرا چه باقیست
جز حلقه گوش و نام سنقر
مدح تو و التقات غیری
هرگز نکنم من این تجاسر
تا هست حواس را تصرف
تا هست خیال را تصور
بادات بقای عمر چندان
کاندر عددش بود تعذر
روزت همه عید و از پی عید
بد خواه ترا کغن بگازر
اعدای ترا قبول چونان
کامروز بود قبول اشتر
در منصب جاه تو قدم
در مدت عمر تو تأخر
شمارهٔ ۵۴ - من کلامه غفرله: زهی قدرت از عالم فکر برترشمارهٔ ۵۶ - در مدح رکن الدین مسعود: حبذا ای نسیم جان پرور
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای کرده تو بر ملک تکبر
وی کرده فلک بتو تفاخر
هوش مصنوعی: تو بر زمین خود بزرگی میکنی و آسمان هم به تو میبالد.
ای پایه منصب رفیعت
بر تر ز تصرف تفکر
هوش مصنوعی: تو که مقام و جایگاه والایی داری، بدان که بالاتر از آنچه به فکر و اندیشهات میرسد، وجود دارد.
از قدر تو چرخ در ترفع
وز رای تو عقل در تحیر
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت تو چنان است که آسمان در شگفتی و عقل در حیرت از تو قرار دارد.
حزم تو مسلم از تهاون
عزم تو منزه از تغیر
هوش مصنوعی: احتیاط و دقت تو کاملاً واضح است و ارادهات از هر گونه تغییر و تزلزل پاک است.
در شرح خصایل حمیدت
مستغرق مد سبعه ابحر
هوش مصنوعی: در توصیف ویژگیهای نیکویت غرق شدم و به مانند دریایی بزرگ از دانش و زیباییهای تو، بیپایان لطایف برمیافرازم.
در مصعد همتت فلک را
از عجز فتاده سنگ در سر
هوش مصنوعی: در اوج تلاش و کوشش تو، آسمان از ناتوانی به زمین افتاده است.
از جود تو گشته تهی دست
وز صیت تو گوش آسمان
هوش مصنوعی: از generosity و سخاوت تو هرچه داشته بودند، خالی ماندهاند و صدای نام تو در تمام آسمانها پیچیده است.
بشنید صدف ز ماهی گنگ
در مدح تو لفظهای چون در
هوش مصنوعی: صدف از ماهی خاموش شنید که در مدح تو کلماتی زیبا مانند دریا وجود دارد.
شد نامیه طفل حجر تو صدر
شد ناطقه مدح گوی تو حر
هوش مصنوعی: نام تو مانند یک بچه سنگی (حجر) است که در دل سنگ، به وجود میآید و مانند زبان گویایی است که مدح و بزرگی تو را بیان میکند.
زان ناطقه میکند تحدث
زان نامیه می کند تکبر
هوش مصنوعی: از آن سخنانی که میگوید، برمیآید که از خود بزرگبینی و خودستایی میکند.
با جود تو کیست کان که ندهد
یک قطره لعل بی تزجر
هوش مصنوعی: با وجود تو، چه کسی است که حتی یک قطره از خونش را بدون هیچ ترسی ندهد؟
انعام تو خاص و عام را هست
چون فیض خدای بر تواتر
هوش مصنوعی: نعمتهای تو برای همهی مردم در دسترس است، مانند رحمتهای خدا که به طور مداوم و بیوقفه نازل میشود.
حق از سر کلک شب نگارت
چون صبح همی کند تظاهر
هوش مصنوعی: نیکی و زیبایی چهره تو حتی در تاریکی شب هم خود را نشان میدهد و در صبح روشنتر میگردد.
زانصاف تو آهوی سبکدل
با شیر همی کند تنمر
هوش مصنوعی: از لطف و انصاف تو، آهوی بیخبر از خطر، با شیر همنشینی میکند.
گردون ز شرف همی نماید
بر فور بخدمتت تو فر
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر اعتبار تو به سرعت به خدمتت میآید.
با دست و دل تو کان و دریا
دعوی نکنند از تکاثر
هوش مصنوعی: با عشق و ارادهی تو، نه کوه و دریا میتوانند به چالش بیایند و نه میتوانند از تفاخر و برتری خود سخن بگویند.
شد عدل تو دشمن تظلم
شد عفو تو عاشق تعثر
هوش مصنوعی: عدالت تو در برابر ظلم قرار میگیرد و بخشش تو به عشق تحمل ضعف و مشکل تبدیل میشود.
هم لطف تو چون هواروا نبخش
هم قهر تو چون اجل گلوبر
هوش مصنوعی: اگر لطف تو به من نرسد، مانند فریاد و کمک تو خواهد بود. و اگر غضب تو دامنگیرم شود، مانند اجل و مرگ بر من خواهد بود.
ای با همه کس ترا تفضل
وی درهمه فن ترا تبحر
هوش مصنوعی: ای کسی که به همه خوب میکنی و در هر علمی مهارت داری.
محکوم تو شد سپهر فاحکم
مأمور تو شد زمانه فامر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آسمان و زمانه تحت تسلط و فرمان تو قرار گرفتهاند. یعنی تو قدرت و اختیاری داری که میتوانی بر رخدادها و اوضاع مسلط شوی و آنها را به میل خود هدایت کنی.
با عدل تو ظلم گشت منصف
در عهد تو جود گشت لمتر
هوش مصنوعی: با انصاف تو، ظلم به پایان رسید و در دوره تو، generosity و بخشش به اوج خود رسید.
با خشم تو نیست ذوق جان حلو
از لفظ تو نیست حرف حق مر
هوش مصنوعی: با عصبانیت تو، شادی روح بهدست نمیآید و از کلام تو، سخن حق برنمیخیزد.
در عهد تو تیغ میکشد مهر؟
این باشد غایت تهور
هوش مصنوعی: در زمان تو آیا محبت چنگ به تیغ میزند؟ این نشان از نهایت شجاعت است.
بارأی تو خنده میزند صبح؟
اینست نهایت تمسخر
هوش مصنوعی: آیا صبح با رای تو به تمسخر میخندد؟ این نشاندهندهی اوج تحقیر است.
در صف نعال روز بارت
جویند صدور دین تصدر
هوش مصنوعی: در روزنامهنگاری و در جریان روزگار، خیلیها به دنبال یافتن صداقت و درستی دین هستند.
از صدمت خشمت او فتادست
در سینه آسمان تکسر
هوش مصنوعی: از شدت خشم تو، فریادهای آسمان به لرزه درآمده و به تکههای کوچکی تقسیم شده است.
کردست زبهر مرکبت چرخ
از جاده کهکشان شب آخور
هوش مصنوعی: برای تو به خاطر تربیت و پرورش درخشانتری از سفر به دنیای کهکشان و شب، اسبسواری میکنم.
اندیشه مدح تو بخاطر
بهتر ز هزار من بلادر
هوش مصنوعی: فکر ستودن تو به اندازهای برایم ارزشمند است که هزار بار بهتر از خودم به شمار میآید.
هردم که زنم نه در محدیحت
زان دم زدنم بود تحیر
هوش مصنوعی: هر بار که در محدودهات هستم و چیزی میزنم، آن لحظه باعث سردرگمیام میشود.
جاوید بکام زی که مارا
هم بر ز مدیح تست و هم بر
هوش مصنوعی: این بیت به این معنا است که شخصی که به وصف و ستایش ما میپردازد، هم در مدح و ستایش ما فعالیت میکند و هم در کارهای دیگر. این نشاندهنده توانمندی و گستره فعالیت ایشان است.
در بندگیت مرا چه باقیست
جز حلقه گوش و نام سنقر
هوش مصنوعی: در خدمتگزاری و بندگی تو چیزی از من باقی نمانده جز یک حلقه در گوش و نام سنقر.
مدح تو و التقات غیری
هرگز نکنم من این تجاسر
هوش مصنوعی: هرگز مدح تو را با ستایش دیگران در هم نخواهم آمیخت.
تا هست حواس را تصرف
تا هست خیال را تصور
هوش مصنوعی: تا زمانی که حواس و احساسات وجود دارد، میتوان به تخیل و اندیشه شکل داد و آنها را درک کرد.
بادات بقای عمر چندان
کاندر عددش بود تعذر
هوش مصنوعی: زندگی آنقدر پایدار و طولانی است که شمارش آن دشوار باشد.
روزت همه عید و از پی عید
بد خواه ترا کغن بگازر
هوش مصنوعی: روزی شاد و پر از جشن و سرور برای تو آرزو میکنم و از این پس هرکه بخواهد به تو آسیب برساند، به او پاسخ نده و بیتوجهی کن.
اعدای ترا قبول چونان
کامروز بود قبول اشتر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی کسی در برابر تو جویای پذیرش یا پذیرش حرفی است، میتوان همانند آن روز مرگ شتر، به او پاسخ مثبت داد. در واقع، این سخن نشاندهنده این است که برخی مواقع باید به درخواستها پاسخ مثبت داد، حتی اگر آن درخواستها عجیب به نظر برسند.
در منصب جاه تو قدم
در مدت عمر تو تأخر
هوش مصنوعی: در مقام و جایگاه تو، زمان عمرت به تأخیر افتاده است.