گنجور

شمارهٔ ۴۶ - قصیده

ایکه خورشید زشرم دل تو آب شود
هفت دریا زسرانگشت تو غرقاب شود
حاکم مشرق و مغرب که همی بهر شرف
باغ اقبال ترا چرخ چو دولاب شود
کلک دین پرور تو واهب ارزاق شدست
رای روشنگر تو ملهم الباب شود
جرم خورشید اگر عکس پذیرد زدلت
در هوا ذره چو گاورسه زرناب شود
کان و در یاز دل و دستت اراندیشه کنند
دل دریا بچکد زهره کان آب شود
عقل هرگه که کند رای تو تعلیم گری
لوح زیر بغل آورده بکتاب شود
باد لطف تو اگر بردل افعی گذرد
قطره زهر در او شربت جلاب شود
حزمت ارحصن شود دافع تقدیر بود
عزمت ارتیغ شود قاطع انساب شود
کوه اگر از گره ابروی تو یاد کند
آهن اندر دل او قطره سیماب شود
گرگ از انصاف تو همخوابه میشان گردد
قصب از عدل تو پیرایه مهتاب شود
جرم خوشخندد چو ن لطف تو عفو اندیشد
مرک خون گرید چو نقهر تو در تاب شود
هر کجا پرتورای تو کند جلوه گری
صبح روشنگر ازودر پس جلباب شود
خرج یکروزه خوانت نه همانا که بود
گر زمین زر شود و نامیه ضراب شود
عقل اگر شرح دهد جزوی از اخلاق ترا
صفحه نه ورق چرخ درین باب شود
چونکه من دست ترا دریا خوانم زشرف
قطره در حلق صدف لؤلؤ خوشاب شود
خم این قوس قزح چیست برین روی سحاب
گرنه از دست تو هر وقت بمحراب شود
چرخ اعدای ترا بهر چه فربه دراد
بهر روزی که در او خشم تو قصاب شود
هرکه او قصد بجاه تو کند زودنه دیر
کسوه حجر او جامه حجاب شود
خصم از قلعه پیروزه حصار ار سازد
قهر بارو فکنت معول و نقاب شود
دم خلق تو اگر روی بصحرا آرد
خار پشت از اثر لطفش سنجاب شود
باد قهر تو اگر بر جگر دهر وزد
لعل دل کان قطره خوناب شود
هرکه در خدمت تو پشت نکردست کمان
سرش از دوش چنان تیر بپرتاب شود
پیش خطت چو شود خازن اسرار تو کلک
مقله خواهد که ترا نایب بواب شود
ای بزرگی که مباهات کند تیر فلک
گر ترا روزی از زمره نواب شود
همه صاحب هنران بنده این در گاهند
چه شود بنده گر از جمله اصحاب شود
سخن من به ازین گردد در مدحت تو
غوره گویند بتدریج که دوشاب شود
گوهر از لفظ تو دزدیم و فروشیم بتو
کاب دریا بهمه حال بدریاب شود
تا ببستان زسحاب کرم و شبنم جود
کشت امید کسی تازه و سیراب شود
خیمه دولت و جاه تو چنان ثابت باد
کش ازل میخ عمود و ابد اطناب شود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایکه خورشید زشرم دل تو آب شود
هفت دریا زسرانگشت تو غرقاب شود
هوش مصنوعی: اگر خورشید به خاطر حیا و شرم تو محو شود، هفت دریا از انگشت تو غرق آب خواهد شد.
حاکم مشرق و مغرب که همی بهر شرف
باغ اقبال ترا چرخ چو دولاب شود
هوش مصنوعی: حاکم شرق و غرب، برای جلال و مقام تو، مانند چرخ گردون به دور خود می‌چرخد.
کلک دین پرور تو واهب ارزاق شدست
رای روشنگر تو ملهم الباب شود
هوش مصنوعی: دست خط الهی تو، روزی دهنده است و فکر روشنگر تو، دروازه الهام شده است.
جرم خورشید اگر عکس پذیرد زدلت
در هوا ذره چو گاورسه زرناب شود
هوش مصنوعی: اگر خورشید به زمین بیافتد و تصویری از خود بر جای بگذارد، هر ذره‌ای از خاک آن تصویر را به خود خواهد گرفت و مانند طلا درخشان خواهد شد.
کان و در یاز دل و دستت اراندیشه کنند
دل دریا بچکد زهره کان آب شود
هوش مصنوعی: اگر بر دل و دستت اندیشه کنند، دل دریا از غم به تپش می‌افتد، زیرا که آب شده است.
عقل هرگه که کند رای تو تعلیم گری
لوح زیر بغل آورده بکتاب شود
هوش مصنوعی: هرگاه عقل تو به تو آموزش می‌دهد، مانند معلمی است که لوح کاغذی را زیر بغلش دارد و به کتابی که باید تدریس کند، تبدیل می‌شود.
باد لطف تو اگر بردل افعی گذرد
قطره زهر در او شربت جلاب شود
هوش مصنوعی: اگر نسیم مهربانی تو بر دل یک افعی بوزد، آن‌گاه قطره زهر او به خاطر تاثیر آن لطف به شربتی گوارا تبدیل می‌شود.
حزمت ارحصن شود دافع تقدیر بود
عزمت ارتیغ شود قاطع انساب شود
هوش مصنوعی: اگر به خوبی و با جدیت خدمت و تلاش کنی، قادر خواهی بود تقدیر را تغییر دهی و آثار آن را به نفع خود ببینی. با عزمی راسخ می‌توانی موانع را پشت سر بگذاری و به موفقیت دست یابی.
کوه اگر از گره ابروی تو یاد کند
آهن اندر دل او قطره سیماب شود
هوش مصنوعی: اگر کوه به یاد ابروی تو بیفتد، در دلش مانند قطره‌ای از جیوه خواهد شد.
گرگ از انصاف تو همخوابه میشان گردد
قصب از عدل تو پیرایه مهتاب شود
هوش مصنوعی: اگر تو انصاف داشته باشی، حتی گرگ هم با دیگر حیوانات دوست می‌شود و با عدالت تو، زیبایی مهتاب نیز دوچندان خواهد شد.
جرم خوشخندد چو ن لطف تو عفو اندیشد
مرک خون گرید چو نقهر تو در تاب شود
هوش مصنوعی: زمانی که تو ببخشی و با لطافت رفتار کنی، گناه به نظر خوشایند می‌آید؛ اما وقتی تو حکم قهر و خشم را بگذاری، حتی خون هم به خاطر سختی و بی‌رحمی می‌گرید و به درد و رنج می‌افتد.
هر کجا پرتورای تو کند جلوه گری
صبح روشنگر ازودر پس جلباب شود
هوش مصنوعی: هر جا که نور چشمانت درخشش پیدا کند، صبح روشنی‌بخش از پشت پرده‌ها نمایان می‌شود.
خرج یکروزه خوانت نه همانا که بود
گر زمین زر شود و نامیه ضراب شود
هوش مصنوعی: خرچ یک روزه مهمانی‌ات، به هیچ وجه به این نیست که اگر زمین پر از زر و طلا شود و معدن طلا داشته باشی، بتوانی همه آن را صرف کنی.
عقل اگر شرح دهد جزوی از اخلاق ترا
صفحه نه ورق چرخ درین باب شود
هوش مصنوعی: اگر عقل بخواهد قسمتی از اخلاق تو را توضیح دهد، آن تنها یک صفحه خواهد بود و نه بیشتر، زیرا در این زمینه توجه و تعمق بیشتری نیاز است.
چونکه من دست ترا دریا خوانم زشرف
قطره در حلق صدف لؤلؤ خوشاب شود
هوش مصنوعی: اگر من دست تو را به عنوان دریا بدانم، شرافت یک قطره از آن در حلقه صدف، لؤلؤ زیبا و خوش آب و رنگ می‌شود.
خم این قوس قزح چیست برین روی سحاب
گرنه از دست تو هر وقت بمحراب شود
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به زیبایی و جذابیت خاصی دارد که بر روی آسمان و در میان ابرها ظاهر می‌شود. خم رنگین‌کمان به شکل قوسی زیباست که به نظر می‌رسد بر روی صورت آسمان قرار دارد. همچنین، این بیان می‌تواند به احساسی اشاره کند که از حضور کسی در زندگی به وجود می‌آید و به این نکته می‌پردازد که اگر این زیبایی و جذابیت ناشی از او نباشد، ممکن است در لحظات دیگر نیز به زیبایی‌های دیگری تبدیل شود. در واقع، این تعبیر از ارتباط عمیق و تاثیرگذار با طرف مقابل حکایت دارد.
چرخ اعدای ترا بهر چه فربه دراد
بهر روزی که در او خشم تو قصاب شود
هوش مصنوعی: زمانی که تقدیر بر تو چنگ بیاندازد و تو را در وضعیتی آسان و خوش قرار دهد، باید آمادگیِ روزی را داشته باشی که ممکن است خشم و قهر تو جانشین آرامش و رفاه شود.
هرکه او قصد بجاه تو کند زودنه دیر
کسوه حجر او جامه حجاب شود
هوش مصنوعی: هر کسی که اراده کند به مقام و منزلت تو نزدیک شود، چه زود و چه دیر، حجاب او همچون سنگی خواهد بود که او را از رسیدن به آن مقام باز می‌دارد.
خصم از قلعه پیروزه حصار ار سازد
قهر بارو فکنت معول و نقاب شود
هوش مصنوعی: اگر دشمنی از قلعه شکست‌خورده‌اش دیوار و حصاری بسازد، به زودی قهر و خشم به مانند معولی بر سرش فرود خواهد آمد و به سدی برای او تبدیل خواهد شد.
دم خلق تو اگر روی بصحرا آرد
خار پشت از اثر لطفش سنجاب شود
هوش مصنوعی: اگر نفس و وجود زیبای تو به صحرا بیفتد، حتی خارها هم به لطف تو به زیبایی سنجاب تبدیل می‌شوند.
باد قهر تو اگر بر جگر دهر وزد
لعل دل کان قطره خوناب شود
هوش مصنوعی: اگر باد خشم تو به دنیای من بوزد، دلم مانند لعل خواهد شد و هر قطره‌اش به اندازه‌ی خون ارزشمند خواهد بود.
هرکه در خدمت تو پشت نکردست کمان
سرش از دوش چنان تیر بپرتاب شود
هوش مصنوعی: هرکسی که در خدمت تو پشت نمی‌کند و خیانت نمی‌کند، تیرش به هدف می‌نشیند و موفقیت را به دست می‌آورد.
پیش خطت چو شود خازن اسرار تو کلک
مقله خواهد که ترا نایب بواب شود
هوش مصنوعی: وقتی قلم تو جایگاه رازهای تو را می‌یابد، آن‌گاه قلم دیگری به عنوان نماینده و نگهبان تو عمل خواهد کرد.
ای بزرگی که مباهات کند تیر فلک
گر ترا روزی از زمره نواب شود
هوش مصنوعی: ای بزرگمردی که اگر روزی به جمع نجبا بپیوندی، فلک (آسمان) هم به خاطر تو به خود می‌بالد.
همه صاحب هنران بنده این در گاهند
چه شود بنده گر از جمله اصحاب شود
هوش مصنوعی: همه هنرمندان درگاه این خانقاه را احترام می‌گذارند. چه اشکالی دارد اگر یکی از آن‌ها هم بنده این درگاه باشد؟
سخن من به ازین گردد در مدحت تو
غوره گویند بتدریج که دوشاب شود
هوش مصنوعی: سخن من از این بهتر خواهد شد وقتی در وصف و ستایش تو به زبان بیاورم، به تدریج مانند غوره می‌شود که به شیرینی دوشاب تبدیل می‌گردد.
گوهر از لفظ تو دزدیم و فروشیم بتو
کاب دریا بهمه حال بدریاب شود
هوش مصنوعی: ما معنی واژگان تو را گرفتیم و می‌فروشیم، مانند اینکه از دریا جواهری بیابیم که در هر حال باید آن را پیدا کنیم.
تا ببستان زسحاب کرم و شبنم جود
کشت امید کسی تازه و سیراب شود
هوش مصنوعی: برای اینکه کسی به امید و آرزوی تازه‌ای برسد و سیراب شود، باید از باران لطف و رحمت الهی بهره‌مند شود.
خیمه دولت و جاه تو چنان ثابت باد
کش ازل میخ عمود و ابد اطناب شود
هوش مصنوعی: امیدوارم که مقام و ثروت تو همیشه پایدار بماند، همان‌طور که ریشه‌های عمیق و استحکام یک خیمه، تضمین‌کننده‌ی دوام آن است.