گنجور

شمارهٔ ۳۸ - در مدح صدر اجل شرف الدین علی

جانم از جام می شکر یابد
گر لب لعل آن پسر یابد
چرخ باروی همچو خورشیدش
حلقه مه برون در یابد
در رخش تیز اگر نگاه کنی
رویش از نازکی اثر یابد
دیده گر قصد آن کند که مگر
زانمیان و دهان خبر یابد
از دهانش اثر سخن بیند
وز میانش نشان کمر یابد
باد از رشک حلقه زلفش
بند و زنجیر بر شمر یابد
یارب از چیست تلخ پاسخ او
چون همی بر شکر گذر یابد
ای مهی کز ستاره دندانت
مه شب تیره راهبر یابد
چشم تو مست گشت وزلف همی
می از آن لعل چون شکر یابد
مهر باتو کم از مهی که فلک
دم طاوس جلوه گر یابد
عاشقت زان امیدتاچو رباب
بر کنارتو سر مگر یابد
با تو رگ راست تر بود هرچند
گوشمال از تو بیشتر یابد
آه ترسم که غصه من خوردم
راحت از تو کسی دگر یابد
دود جان منست اینکه فلک
چون کلف بررخ قمر یابد
دل بگوید شکایت تو اگر
رخصت از صدر نامور یابد
شرف الدین جهان فضل و هنر
که جهان زوشکوه و فر یابد
فلک از عفو و خشم او داند
هر چه زاسباب نفع و ضر یابد
ملک از لطف و عنف او بیند
هر چه زانواع خیر و شر یابد
همتش از علو چو در نگرد
چرخ چون ذره مختصر یابد
عزم او قوت از قضا گیرد
حزم او قدرت از قدر یابد
کوه در خدمتش کمر زان بست
تا زخورشید طرف زر یابد
خرج یکروزه اش وفا نکند
هر چه ایام ما حضر یابد
زاتش خشم جانگدازش خصم
مدت عمر چون شرر یابد
چرخ از شرم زر فشاندن او
چشمه آفتاب تر یابد
مثل خود زیر چرخ آینه فام
هم در آیینه یابد ار یابد
سعد گردد چو مشتری کیوان
اگر از طالعش نظر یابد
نیش در خصم او خلد عقرب
گر ز اکلیل تاج زر یابد
گر صبا لطف طبع او گیرد
چشم نرگس ازو بصر یابد
نی میان بست پیش اوده جای
زین سبب در دهان شکر یابد
بثتایش دهان گشاد صدف
لاجرم دل پر از گهر یابد
جان بخندد زخلق او چون گل
که نسیم دم سحر یابد
حکم او با قضا زند پهلو
رای او از قدر حذر یابد
بودیعت زجود او دارند
تروخشک آنچه بحروبر یابد
عالم السر نخوانمش لیکن
همه رمز نهفته در یابد
دیده خیمه حباب بر آب؟
دشمنش عمر آنقدر یابد
کرد دولت ضمان که تا جاوید
بر همه آرزو ظفر یابد
گی رسد سوی مرد تیغ اجل
اگر از حزم او سپر یابد
سخن از مدح او بها گیرد
زانکه تیغ از گهر خطر یابد
ای بزرگی که در مناقب تو
گوش گردون بسی عبر یابد
کی گمان برد طبع کز عدلت
آتش و آب در شجر یابد
روز رزمت فلک فضای هوا
پر زارواح جانور یابد
جگر خصم تو چو تشنه شود
زاتش تیغت آبخور یابد
تیغت ارنیست عقل و جان بصفا
از چه در مغزودل مقریابد
پیک دیوان تست ماه فلک
زان همه رونق از سفر یابد
تا بزرگی واصل همچو گهر
شرف از ذات پر هنر یابد
شرف از اصل تو شرف گیرد
هنر از ذات تو گهر یابد
بسته سوفار تیر تو بر زه
خصم پیکانش در جگر یابد
تا فلک بر جهان گذر دارد
تا قمر بر فلک ممر یابد
باد خصمت چنانکه هر روزی
محنت ازروز دی بتر یابد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانم از جام می شکر یابد
گر لب لعل آن پسر یابد
هوش مصنوعی: اگر آن پسر لب‌های سرخ خود را به من نشان دهد، جانم از شراب شیرین شادتر خواهد شد.
چرخ باروی همچو خورشیدش
حلقه مه برون در یابد
هوش مصنوعی: خورشید مانند دایره‌ای دور خود، حلقه‌ای از ماه را به بیرون می‌تاباند.
در رخش تیز اگر نگاه کنی
رویش از نازکی اثر یابد
هوش مصنوعی: اگر به چهره‌اش دقیق نگاه کنی، از لطافت و زیبایی‌اش آثار نازک و ظریفی قابل مشاهده است.
دیده گر قصد آن کند که مگر
زانمیان و دهان خبر یابد
هوش مصنوعی: اگر چشم بخواهد که از میان آن‌ها و از دهانشان خبری بیابد، باید دقت کند.
از دهانش اثر سخن بیند
وز میانش نشان کمر یابد
هوش مصنوعی: از صحبت کردنش می‌توان نشانه‌ای یافت و از میانه‌اش می‌توان به وجود کمرش پی برد.
باد از رشک حلقه زلفش
بند و زنجیر بر شمر یابد
هوش مصنوعی: باد به خاطر زیبایی و جذابیت حلقه‌های زلف او به شدت حسرت می‌خورد و به این خاطر مانند بند و زنجیر بر او می‌افتد.
یارب از چیست تلخ پاسخ او
چون همی بر شکر گذر یابد
هوش مصنوعی: پروردگارا، چرا جواب او اینقدر تلخ است، در حالی که او باید از روی شیرینی عبور کند؟
ای مهی کز ستاره دندانت
مه شب تیره راهبر یابد
هوش مصنوعی: ای ماهی که دندان‌های ستاره‌ات، شب تاریک را روشن می‌کند و به آن راهنمایی می‌دهد.
چشم تو مست گشت وزلف همی
می از آن لعل چون شکر یابد
هوش مصنوعی: چشم تو مست و سرمست شده است، و موهایت همچون شراب لذتی به خاطر آن لعل دلربا و شیرین می‌بخشد.
مهر باتو کم از مهی که فلک
دم طاوس جلوه گر یابد
هوش مصنوعی: محبت و عشق من به تو کمتر از نوری نیست که وقتی طاووس جلوه‌گری می‌کند، در آسمان به وجود می‌آید.
عاشقت زان امیدتاچو رباب
بر کنارتو سر مگر یابد
هوش مصنوعی: عاشق تو با امیدی مانند رباب کنار تو سر می‌نهد، مگر اینکه تو او را پیدا کنی.
با تو رگ راست تر بود هرچند
گوشمال از تو بیشتر یابد
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است از تو جزای بیشتری ببرم، اما همراهی و دوستی با تو را از دل نمی‌روم.
آه ترسم که غصه من خوردم
راحت از تو کسی دگر یابد
هوش مصنوعی: می‌ترسم که غم و اندوه من باعث شود دیگران از تو راحتی بگیرند.
دود جان منست اینکه فلک
چون کلف بررخ قمر یابد
هوش مصنوعی: دود جان من مثل این است که آسمان به مانند یک کلفت بر چهره ماه سایه می‌اندازد.
دل بگوید شکایت تو اگر
رخصت از صدر نامور یابد
هوش مصنوعی: دل اگر فرصتی پیدا کند، از بزرگی و شهرت تو شکایت خواهد کرد.
شرف الدین جهان فضل و هنر
که جهان زوشکوه و فر یابد
هوش مصنوعی: شرف‌الدین، شخصی برجسته و هنرمند است که دنیا از وجود او بهره‌مند می‌شود.
فلک از عفو و خشم او داند
هر چه زاسباب نفع و ضر یابد
هوش مصنوعی: آسمان از بخشش و خشم او خبر دارد و هر چیزی که به نفع یا ضرر انسان باشد، را درک می‌کند.
ملک از لطف و عنف او بیند
هر چه زانواع خیر و شر یابد
هوش مصنوعی: پادشاه به واسطه مهربانی و قدرت خود، همه چیزهایی که از انواع خوبی‌ها و بدی‌ها می‌بیند را زیر نظر دارد.
همتش از علو چو در نگرد
چرخ چون ذره مختصر یابد
هوش مصنوعی: اگر اراده و عزم انسان به اندازه‌ای بلند و بزرگ باشد، حتی اگر در نظر دیگران کوچک و ناچیز به نظر برسد، می‌تواند به هدف‌های بزرگ دست یابد.
عزم او قوت از قضا گیرد
حزم او قدرت از قدر یابد
هوش مصنوعی: تصمیم او از تقدیر جهانی قوی است و احتیاط او از سرنوشت قدرت می‌گیرد.
کوه در خدمتش کمر زان بست
تا زخورشید طرف زر یابد
هوش مصنوعی: کوه برای او خود را خم کرده تا او از خورشید طلا به دست آورد.
خرج یکروزه اش وفا نکند
هر چه ایام ما حضر یابد
هوش مصنوعی: هزینه‌ای که یک روزه می‌پردازد، به قدر کافی نیست و هر چه روزها بگذرد، وفا ندارد.
زاتش خشم جانگدازش خصم
مدت عمر چون شرر یابد
هوش مصنوعی: خشم سوزان او جوری است که دشمنانش را در طول عمر، مانند جرقه‌ای می‌سوزاند.
چرخ از شرم زر فشاندن او
چشمه آفتاب تر یابد
هوش مصنوعی: چرخش آسمان از روی شرم، گویی که طلا را کنار می‌گذارد و نور خورشید به تازگی از چشمه‌ای تازه می‌وزد.
مثل خود زیر چرخ آینه فام
هم در آیینه یابد ار یابد
هوش مصنوعی: شاید او هم مانند خود، در آینه رنگ و شکل خود را بیابد، اگر واقعا بتواند آن را پیدا کند.
سعد گردد چو مشتری کیوان
اگر از طالعش نظر یابد
هوش مصنوعی: وقتی که در زندگی فردی وقتی خوش شانسی و موفقیت به او رو می‌آورد، مانند آن است که سیاره مشتری در وضعیت مناسبی قرار گرفته و به او درخشندگی می‌بخشد.
نیش در خصم او خلد عقرب
گر ز اکلیل تاج زر یابد
هوش مصنوعی: اگر دشمن او را نیش بزند، مثل عقرب است که می‌تواند با تاجی از طلا بهشت را هم به دست آورد.
گر صبا لطف طبع او گیرد
چشم نرگس ازو بصر یابد
هوش مصنوعی: اگر نسیم لطف و مهربانی او را بگیرد، چشم‌های نرگس از آن به روشنی و زیبایی می‌رسند.
نی میان بست پیش اوده جای
زین سبب در دهان شکر یابد
هوش مصنوعی: قایق در جایی ثابت مانده و به همین دلیل در دهانش طعم شیرینی را حس می‌کند.
بثتایش دهان گشاد صدف
لاجرم دل پر از گهر یابد
هوش مصنوعی: صدف با دهان گسترده خود، به ناچار دلش پر از جواهرات گرانبها می‌شود.
جان بخندد زخلق او چون گل
که نسیم دم سحر یابد
هوش مصنوعی: جان انسان از زیبایی‌های او شاد می‌شود، مانند گلی که در صبحگاه نسیم ملایم را احساس می‌کند.
حکم او با قضا زند پهلو
رای او از قدر حذر یابد
هوش مصنوعی: حکم الهی با قضا و سرنوشت همسو است و اراده او از تقدیر الهی محفوظ می‌ماند.
بودیعت زجود او دارند
تروخشک آنچه بحروبر یابد
هوش مصنوعی: آنچه که در دنیا وجود دارد، تحت تاثیر رحمت و بخشندگی او قرار دارد. هر چیزی که در خشکی و دریا پیدا می‌شود، به نوعی نشانه‌ای از جود و کرم اوست.
عالم السر نخوانمش لیکن
همه رمز نهفته در یابد
هوش مصنوعی: می‌توانم بگویم که این دنیا را نمی‌توان به طور کامل شناخت، اما تمامی رازهای پنهان در آن به تدریج روشن می‌شوند.
دیده خیمه حباب بر آب؟
دشمنش عمر آنقدر یابد
هوش مصنوعی: دیده‌ام حبابی روی آب که مثل خیمه به نظر می‌رسد؛ اما در حقیقت، دشمنش عمرش به اندازه‌ای است که خیلی زود از بین می‌رود.
کرد دولت ضمان که تا جاوید
بر همه آرزو ظفر یابد
هوش مصنوعی: دولت تضمین کرد که هر کس همیشه به هر آرزویی که دارد، به پیروزی خواهد رسید.
گی رسد سوی مرد تیغ اجل
اگر از حزم او سپر یابد
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت به سمت بدن انسان بیفتد، اگر او به وسیلهٔ احتیاط و دوراندیشی از خود محافظت کند، می‌تواند خود را نجات دهد.
سخن از مدح او بها گیرد
زانکه تیغ از گهر خطر یابد
هوش مصنوعی: مدح و ستایش او ارزش پیدا می‌کند، چون شمشیر از سنگ گرانبها و ارزشمند آسیب می‌بیند.
ای بزرگی که در مناقب تو
گوش گردون بسی عبر یابد
هوش مصنوعی: ای بزرگ مردی که در فضایل و ویژگی‌های تو آسمان سرشار از عبرت‌هاست.
کی گمان برد طبع کز عدلت
آتش و آب در شجر یابد
هوش مصنوعی: چه کسی تصور می‌کرد که وجود عدالت می‌تواند درخت را به آتش و آب تبدیل کند؟
روز رزمت فلک فضای هوا
پر زارواح جانور یابد
هوش مصنوعی: در روز نبرد، آسمان پر از روح‌ها و جانوران می‌شود.
جگر خصم تو چو تشنه شود
زاتش تیغت آبخور یابد
هوش مصنوعی: وقتی دشمن تو به شدت تشنه شود، تیغ تو به مانند آب برای او می‌شود.
تیغت ارنیست عقل و جان بصفا
از چه در مغزودل مقریابد
هوش مصنوعی: اگر تیغ تو در ذهن و جانم نیفتد، پس چرا در قلب و مغز من جا پیدا می‌کند؟
پیک دیوان تست ماه فلک
زان همه رونق از سفر یابد
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای از دیوانگی تو همچون ماه که در آسمان تابان است، از این رو همه زیبایی‌ها و شکوه‌ها از سفر او به دست می‌آید.
تا بزرگی واصل همچو گهر
شرف از ذات پر هنر یابد
هوش مصنوعی: تا زمانی که شخص بزرگ و با شخصیت مانند جواهر ارزشمند از ذات و ویژگی‌های ذاتی خود بهره‌مند شود، مایه‌ی شرف و افتخار او خواهد بود.
شرف از اصل تو شرف گیرد
هنر از ذات تو گهر یابد
هوش مصنوعی: شرافت از ریشه وجود تو نشأت می‌گیرد و هنر از ذات تو ارزش پیدا می‌کند.
بسته سوفار تیر تو بر زه
خصم پیکانش در جگر یابد
هوش مصنوعی: تیر تو از بستر کمان به سوی دشمن پرتاب می‌شود و در دل او می‌نشیند.
تا فلک بر جهان گذر دارد
تا قمر بر فلک ممر یابد
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان بر زمین بگذرد و تا زمانی که ماه به آسمان راه یابد، این اتفاقات ادامه خواهد داشت.
باد خصمت چنانکه هر روزی
محنت ازروز دی بتر یابد
هوش مصنوعی: باد دشمن تو، مانند گذشته، هر روز بر شدت سختی‌های زندگی‌ات می‌افزاید.