شمارهٔ ۳۷ - در مدح خواجه صدرالدین
بودم نشسته دوش که ناگه خبر رسید
کاینک رکاب خواجه آفاق در رسید
بختم بمژده گفت که هان زود قطعه
برگو که صدر عالم و فخر بشر رسید
چشمم بدست اشک برافشاند صد گهر
درپای پیک چون بدلم این خبررسید
گفتی بگوش دل صفتی از بهشت رفت
یاسوی جان خسته نسیم سحر رسید
یا خضر ناگهانی آب حیات یافت
یابوی پیرهن بپدر از پسر رسید
آمد بهار و خنده زنان مژده بداد
کاینک مرا بهار کرم براثر رسید
نوروز بست کله و آذین همی زند
دیبای فرش او بهمه رهگذر رسید
ابر آن نثار کرد که هر شاخ خشک را
چندین هزار یاره وعقده گهر رسید
نرگس بدین بشارت چون زودتر شتافت
اورا کلاه نقره و تاجی ززر رسید
چشم شکوفه گشت سفید از بس انتظار
واکنون دلش ببین که زدیده بدررسید
گل از پی نثار دهان کرد پر ززر
وز شرم سرخ شد چو بدست اینقدر رسید
گر آفتاب چونکه ببیت الشرف رسد
از فر او جهانرااین زیب و فررسید
نشگفت اگر جهان همگی یافت زیب و فر
چون آفتاب شرع بسوی مقررسید
ای مقبلی که روی بهر جا که کرده
پیش و پست سپاه زفتح و ظفر رسید
رایات همت تو زافلاک برگذشت
واعلام دولت تو بعیوق بر رسید
نوروز و نو بهار و قدوم مبارکت
تشریف پادشه همه با یکدیگر رسید
هر صبحدم سپهر کند پیرهن قبا
با این قبا کت از شه نیکو سیررسید
هر شامگه فرونهد از سر فلک کلاه
با این کله کت از ملک تاجور رسید
زین مقدم مبارک واین جاه و مرتبت
در کام دوستان تو شهد و شکر رسید
وانان که دشمنند که بادند خسته دل
زهر یست جانگزای کشان بر جگررسید
برصفحه صحیفه ایام دولتت
تأثیرهای یارب هر جانور رسید
هر چت رسید از شرف و جاه و مرتبت
در خورد فضل و همت گردون سپر رسید
هم زیر قدر تست اگر فی المثل ترا
زاکلیل و از مجره کلاه و کمر رسید
تو شاه شرقی و زسفر جاه تو فزود
مه را بلی زیادت نور از سفر رسید
لیکن چه مایه مائده بحر شد فزون
گر سوی بحر قلزم آب شمر رسید
والله که مسند تو بزرگ و مشرفست
آری کلاه را شرف از قدر سر رسید
با اینهمه شرف که رسیدت ز پادشاه
حقا گرت هزار یکی از هنر رسید
زانچت رسید خواهد و هست آن بغیب در
این خود بدان اضافت بس مختصر رسید
مفکن سپر زدشمن و میزن دورویه تیغ
کز آفتاب تیغ و زماهت سپر رسید
بر کن تو بیخ دشمن و مندیش از خطر
زیراکه مرد راخطر اندر خطر رسید
مطلق همی بگویم هرکس که خصم تست
روزش بآخر آمدو عمرش بسررسید
مشناس از فضلیلتش ار دشمن ترا
از قدر خویش پایگهی بیشتر رسید
چندین هزار جانور اندر میان بحر
بنگر گهر بد انصدف کور و کررسید
نه هرکه یافت منبری و بالشی سیاه
پس منصب تویافت بجاه تو در رسید
تو سروری بفضل و هنر کسب کرده
یکبار گی نگویمت این از پدر رسید
چونان رسید از تو بزرگی بدیگران
کزآفتاب نور بجرم قمر رسید
برخور کنون زجاه و جوانی و عمروبخت
کانچت بدآرزو زقضا و قدر رسید
یادت خجسته طوق و کلاه و قبای خاص
کز صدر شرق و پادشه بحر و بر رسید
مقلوب آن کلاه چو تصحیف این قبا
در جان دشمنان بد بد گهر رسید
خصم ترا بهر نفسی باد محنتی
وانگه رسیده باد که گویند در رسید
شمارهٔ ۳۶ - در مدح رکن الدین صاعد و توصیف قلم: ای سعد فلک ترا مساعدشمارهٔ ۳۸ - در مدح صدر اجل شرف الدین علی: جانم از جام می شکر یابد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بودم نشسته دوش که ناگه خبر رسید
کاینک رکاب خواجه آفاق در رسید
هوش مصنوعی: دیشب نشسته بودم که ناگهان خبری رسید مبنی بر اینکه رکاب (زین) آقای آفاق آمده است.
بختم بمژده گفت که هان زود قطعه
برگو که صدر عالم و فخر بشر رسید
هوش مصنوعی: بختم به من خبر داد که به زودی زمان خوشبختی فرا میرسد، زیرا بهترین و بزرگترین شخصیت در دنیا به دنیا آمده است.
چشمم بدست اشک برافشاند صد گهر
درپای پیک چون بدلم این خبررسید
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر اشکی که ریختم، مثل دانههای الماس در پای جام برافشانده شد، چون این خبر به دلم رسید.
گفتی بگوش دل صفتی از بهشت رفت
یاسوی جان خسته نسیم سحر رسید
هوش مصنوعی: گفتی به دل بشنوم از ویژگیهایی که بهشت دارد، نسیمی در صبح زود به جانب روح خستهام رسید.
یا خضر ناگهانی آب حیات یافت
یابوی پیرهن بپدر از پسر رسید
هوش مصنوعی: یا خضر، ناگهان آب حیات را یافت، مانند یابویی که پیرهنش به پدرش از پسر میرسد.
آمد بهار و خنده زنان مژده بداد
کاینک مرا بهار کرم براثر رسید
هوش مصنوعی: بهار فرارسیده و با شادی و لبخندش خبر خوشی آورده است که اینک لطف و کرم به من رسیده است.
نوروز بست کله و آذین همی زند
دیبای فرش او بهمه رهگذر رسید
هوش مصنوعی: نوروز فرا رسیده و جشنوارهای برپا شده است. دیبای فرش او در همه جا در حال نمایش است و همه رهگذران این زیبایی را مشاهده میکنند.
ابر آن نثار کرد که هر شاخ خشک را
چندین هزار یاره وعقده گهر رسید
هوش مصنوعی: ابر به قدری باران نازل کرد که هر شاخهٔ خشک، پر از شکوفه و دانههای گرانبها شد.
نرگس بدین بشارت چون زودتر شتافت
اورا کلاه نقره و تاجی ززر رسید
هوش مصنوعی: نرگس با خوشحالی به طرف او رفت و به زودی کلاهی نقرهای و تاجی از طلا دریافت کرد.
چشم شکوفه گشت سفید از بس انتظار
واکنون دلش ببین که زدیده بدررسید
هوش مصنوعی: چشم مانند شکوفهای سفید شده از بس که منتظر مانده و حالا ببین که دلش به چه اندازه شاد شده است.
گل از پی نثار دهان کرد پر ززر
وز شرم سرخ شد چو بدست اینقدر رسید
هوش مصنوعی: گل به خاطر زیبایی و محبتش، با لبخند رویان، پر از طلا شد و از شرم، وقتی به این حد محبوبیت رسید، رنگش سرخ گردید.
گر آفتاب چونکه ببیت الشرف رسد
از فر او جهانرااین زیب و فررسید
هوش مصنوعی: اگر خورشید به بالاترین مقام خود برسد، زیبایی و بزرگی آن بر تمام جهان میتابد.
نشگفت اگر جهان همگی یافت زیب و فر
چون آفتاب شرع بسوی مقررسید
هوش مصنوعی: اگر تمام جهان زیبایی و جلالی چون آفتاب داشته باشد، شگفتی ندارد چرا که به سوی حقیقت و مقصد نهایی خود میرسد.
ای مقبلی که روی بهر جا که کرده
پیش و پست سپاه زفتح و ظفر رسید
هوش مصنوعی: ای کسی که در هر جا نگاهی میکنی، سپاه پیروزی و فتح به تو میرسد.
رایات همت تو زافلاک برگذشت
واعلام دولت تو بعیوق بر رسید
هوش مصنوعی: پرچم اراده و عزم تو از آسمانها گذشت و خبر پیروزی و موفقیت تو به همه جا رسید.
نوروز و نو بهار و قدوم مبارکت
تشریف پادشه همه با یکدیگر رسید
هوش مصنوعی: نوروز و فصل جدید بهار و ورود مبارک تو همزمان با هم آمدهاند، مانند تشریفات پادشاهی.
هر صبحدم سپهر کند پیرهن قبا
با این قبا کت از شه نیکو سیررسید
هوش مصنوعی: هر صبح، آسمان با رنگی زیبا و دلنشین مثل پوششی روی خود، تازه میشود و نشان از لطف و رحمت بزرگترین پادشاه دارد.
هر شامگه فرونهد از سر فلک کلاه
با این کله کت از ملک تاجور رسید
هوش مصنوعی: هر شب، با سقوط کلاه از سر آسمان، به زمین میرسد، و این سر که تاج و بزرگی دارد، احساس میکند به سرزمین پادشاهی آمده است.
زین مقدم مبارک واین جاه و مرتبت
در کام دوستان تو شهد و شکر رسید
هوش مصنوعی: به خاطر این آغاز خوش و این مقام و منزلت، برای دوستانت شیرینی و خوشحالی به ارمغان آمده است.
وانان که دشمنند که بادند خسته دل
زهر یست جانگزای کشان بر جگررسید
هوش مصنوعی: آنانی که با ما دشمنی میکنند، همچون بادهای خنک هستند که دل ما را به درد آورده و زهر مرگباری را بر جان ما میریزند.
برصفحه صحیفه ایام دولتت
تأثیرهای یارب هر جانور رسید
هوش مصنوعی: بر روی صفحه زندگیام، تأثیرات خوبی از جانب تو، ای پروردگار، بر هر موجودی که به او جان میدهی، ثبت شده است.
هر چت رسید از شرف و جاه و مرتبت
در خورد فضل و همت گردون سپر رسید
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام و جایگاه بالایی دست یابد، به همین میزان نیز نیازمند فضیلت و تلاش است تا به موفقیت واقعی برسد.
هم زیر قدر تست اگر فی المثل ترا
زاکلیل و از مجره کلاه و کمر رسید
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم این بیت را به فارسی روان بیان کنیم، میتوانیم بگوییم: حتی اگر به عنوان مثال از بزرگی و مقام تو انتقاد کنند، اما همچنان ارزش و مقام تو را زیر سوال نمیبرند.
تو شاه شرقی و زسفر جاه تو فزود
مه را بلی زیادت نور از سفر رسید
هوش مصنوعی: تو فرمانروای شرق هستی و سفر تو به جایی باعث شده که نور ماه افزونتر از همیشه به زمین بتابد.
لیکن چه مایه مائده بحر شد فزون
گر سوی بحر قلزم آب شمر رسید
هوش مصنوعی: اما چه اندازه به نعمتهای دریا افزوده شده است، اگر از دریاچهی قلزم، آب بکشیم.
والله که مسند تو بزرگ و مشرفست
آری کلاه را شرف از قدر سر رسید
هوش مصنوعی: به خداوند قسم، مقام تو بسیار والا و بزرگ است. به راستی که ارزش کلاه از قد و قامت سر بالاتر رفته است.
با اینهمه شرف که رسیدت ز پادشاه
حقا گرت هزار یکی از هنر رسید
هوش مصنوعی: با وجود همهی مقام و عظمتهایی که از سوی خداوند به تو عطا شده، اگر هزار هنرمند هم کنار تو قرار گیرند، ارزش و شرافت تو تغییر نخواهد کرد.
زانچت رسید خواهد و هست آن بغیب در
این خود بدان اضافت بس مختصر رسید
هوش مصنوعی: از آنجا که تو به آنچه خواستهای میرسی، و آنچه در غیب وجود دارد، در همین وجود تو نهفته است. بدان که این اضافه وجودی که به آن اشاره میشود، بسیار مختصر و کوتاه است.
مفکن سپر زدشمن و میزن دورویه تیغ
کز آفتاب تیغ و زماهت سپر رسید
هوش مصنوعی: سپر خود را در برابر دشمن انداخت و با نیام خود، دورویی و نیرنگ او را بخوبی به چالش کشید؛ زیرا تیغ و جنگ او به اندازه آفتاب درخشان و پرتوان است.
بر کن تو بیخ دشمن و مندیش از خطر
زیراکه مرد راخطر اندر خطر رسید
هوش مصنوعی: محل اصلی دشمن را از ریشه بر کن و نگران خطر نباش، زیرا مردان در مواجهه با خطر، با خطرات دیگری نیز روبهرو میشوند.
مطلق همی بگویم هرکس که خصم تست
روزش بآخر آمدو عمرش بسررسید
هوش مصنوعی: من به صراحت میگویم که هر کسی که دشمن توست، روزی خواهد رسید که عمرش به پایان میرسد.
مشناس از فضلیلتش ار دشمن ترا
از قدر خویش پایگهی بیشتر رسید
هوش مصنوعی: اگر به فضیلت و ویژگیهای خوب کسی توجه نکنید، حتی اگر دشمن شما باشد، به مقام و ارزش او بیش از گذشته پی خواهید برد.
چندین هزار جانور اندر میان بحر
بنگر گهر بد انصدف کور و کررسید
هوش مصنوعی: بسیاری از موجودات زنده را در دریا مشاهده کن، که در میان آنها دُرهایی در صدفهای نابینا و ناشنوا وجود دارد.
نه هرکه یافت منبری و بالشی سیاه
پس منصب تویافت بجاه تو در رسید
هوش مصنوعی: تنها به خاطر دستیابی به یکسری امکانات یا جایگاههای خوب نمیتوان به مقام و منزلت واقعی رسید.
تو سروری بفضل و هنر کسب کرده
یکبار گی نگویمت این از پدر رسید
هوش مصنوعی: تو با فضل و هنرت مقام و اعتبار زیادی به دست آوردهای و هرگز نمیگویم که این موقعیت از پدر به تو رسیده است.
چونان رسید از تو بزرگی بدیگران
کزآفتاب نور بجرم قمر رسید
هوش مصنوعی: زمانی که بزرگی و عظمت تو به دیگران رسید، مانند نوری است که از خورشید به خاطر جرم ماه میتابد.
برخور کنون زجاه و جوانی و عمروبخت
کانچت بدآرزو زقضا و قدر رسید
هوش مصنوعی: اکنون از زندگی و جوانی خود استفاده کن و بهره ببر، زیرا هر آنچه را که آرزو داشتی و از سرنوشت به تو رسید، در همین لحظه است.
یادت خجسته طوق و کلاه و قبای خاص
کز صدر شرق و پادشه بحر و بر رسید
هوش مصنوعی: یادت باشد که آن نشانههای خوشایند همچون طوق و کلاه و لباس ویژهای که از شرق و سرزمین پادشاهان دریا و خشکی به تو رسید.
مقلوب آن کلاه چو تصحیف این قبا
در جان دشمنان بد بد گهر رسید
هوش مصنوعی: کلاه وارونه مثل این لباس، به دشمنان بدذات آسیب رسانده است.
خصم ترا بهر نفسی باد محنتی
وانگه رسیده باد که گویند در رسید
هوش مصنوعی: دشمن تو برای یک نفس، زحمت و درد و رنجی را تحمل میکند، و سپس به جایی میرسد که میگویند به هدفش دست پیدا کرده است.