گنجور

شمارهٔ ۳۲ - در مدح امیر یمین الدین

کسیکه قصد سر زلف آن نگار کند
چو زلف او دل خود زار و بیقرار کند
کسیکه دارد امید کنار بوس ازو
بسا که خون دل از دیده برکنار کند
دلم ربود بدانزلف همچو چنگل باز
تو هیچ باز شنیدی که دل شکار کند؟
هزار جور کند بر دلم بیک ساعت
وگر بنالم ازو هر یکی هزار کند
بتی که مرکز مه لعل آبدار نهد
مهی که پروز گل مشک تا بدار کند
گه از بنفشه خطی برمه دو هفته کشد
گهی ز سنبل پرچین لاله زار کند
نقاب برفکند خارگل نهد ازرنگ
چو زلف بر شکند بوی مشک خوار کند
سلیم قلبم خواند که عشق جای دلم
میان حلقه آنزلف مشگبار کند
سلیم دل بود آری درین چه باشد شک
کسیکه جای دل اندردهان مار کند
اگر زلعل لبش زلف می همی نوشد
چرا دو چشم خوشش هر شبی خمار کند
یکی نگارا رحمت نمای بردل من
که همچو زیر زغم نالهای زار کند
چنان مکن که ز بیطاقتی دل رنجور
شکایتی ز تو با صدر روزگار کند
کریم مطلق و حرز زمانه رکن الدین
که روزگار بمثل وی افتخار کند
نیاز پیش سخایش دهن فرو بندد
امید وقت عطایش دودیده چار کند
زجود دستش سائل همی برد بدره
نه آنکه وعده پذیرد نه انتظار کند
زسهم خشم وی آتش همیشه لرزانست
اگر چه خود را زاهن همی حصار کند
سموم خشمش اگر بگذر بدریابار
بخار شعله شود قطره ها شرار کند
نسیم خلقش اگر بروزد بصحرا بر
درخت عود شود شاخ مشک بار کند
اگر بگوئی پیشت درم بر افشاند
وگرنگوئی پیشت گهر نثار کند
در آنزمان که نشیند بصدر ایوان بر
بدانگهی که قلم بربنان سوار کند
سپهر خواهد تا بهر دفع چشم بدان
زماه نو شده در ساعدش سوار کند
بسیم نام نکو میخرد زاهل هنر
وزین تجارت بهتر کسی چکار کند
زشرم همت اوبحر در عرق غرقست
زبیم جودش خورشید زینهار کند
همیشه باولیش بخت سازگار بود
همیشه باعدویش چرخ کارزارکند
کسیکه دید دل و دست او گه بخشش
بآفتاب و بدریا چه اعتبار کند
بپیش لفظ گهربار او خجل گردد
صدف که قطره همی در شاهوار کند
همی پذیرد منت چو میکند بخشش
نه آن سخی است که بردادن اختصار کند
زهی بزرگ عطائی که جود و بخشش تو
بچشم هر کس زررا چو خاک خوار کند
توئی که بیش زمدحت مرا صلت دادی
چنین کرم چو تو صدری بزرگوار کند
چو تو بزرگی را مادحی چو من باید
که مدح تو بسخنهای آبدار کند
زبهر مرکب خاص تو را یض تقدیر
همیشه ابلق ایام راهوار کند
سپهر خدمت درگاه تو بطوع و بطیع
بروزی اندر بیش از هزاربار کند
خلل نیاید در جاه تو که قاعده را
چو بخت باشد معمار استوار کند
ببوی خلق تو هرگز کجا تواند بود
نسیم صبح چو بر برگ گل گذار کند
نهاده گردون سوی تو صد هزاران چشم
که رای عالی تو خود چه اختیار کند
گمان مبرکه رهی اندرین قصیده همی
اشارتی بتقاضای رسم پار کند
همیشه تا که فلک گرد خاک میگردد
همیشه تا که قمر برفلک مدار کند
سر تو سبز و دلت شاد باد و مدت عمر
فزون از آنکه مهندس براو شمار کند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کسیکه قصد سر زلف آن نگار کند
چو زلف او دل خود زار و بیقرار کند
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد به زیبایی و جذبه‌ی آن معشوق دست یابد، باید بداند که با زلفِ او دل خود را آشفته و ناآرام خواهد کرد.
کسیکه دارد امید کنار بوس ازو
بسا که خون دل از دیده برکنار کند
هوش مصنوعی: کسی که به بوسه‌ای از معشوق امید دارد، ممکن است درد و غم دل خود را پنهان کند و از دیدن اشک‌هایش جلوگیری کند.
دلم ربود بدانزلف همچو چنگل باز
تو هیچ باز شنیدی که دل شکار کند؟
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی و زلف‌های تو به شدت جذب شده است. آیا تا به حال شنیده‌ای که دل می‌تواند مانند یک شکارچی، هدف‌هایش را بگیرد؟
هزار جور کند بر دلم بیک ساعت
وگر بنالم ازو هر یکی هزار کند
هوش مصنوعی: در یک لحظه هزاران درد و رنج بر دلم وارد می‌شود و اگر بخواهم از آن‌ها شکایت کنم، هر شکایت نیز هزاران بار بیشتر خواهد شد.
بتی که مرکز مه لعل آبدار نهد
مهی که پروز گل مشک تا بدار کند
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری زیبا از ماه و گل اشاره دارد. شاعر می‌گوید که اگر بتی که در مرکز ماه با رنگ لعل و درخشش آب وجود دارد، بتواند گلی را با عطر خوش مشک به وجود آورد، فاصله‌های بین زیبایی و عشق را به هم نزدیک کند. در واقع، این تصویر نمادی از زیبایی و جذابیت است که در طبیعت و عشق موجود است.
گه از بنفشه خطی برمه دو هفته کشد
گهی ز سنبل پرچین لاله زار کند
هوش مصنوعی: گاهی اوقات از گل بنفشه می‌توان خطی زیبا کشید که چند هفته دوام می‌آورد و گاهی نیز از گل سنبل می‌توان به زیبایی هفت لاله رویید.
نقاب برفکند خارگل نهد ازرنگ
چو زلف بر شکند بوی مشک خوار کند
هوش مصنوعی: نقاب راز را کنار بزند و غنچه‌ی گل سرخ را به رنگ زلف موی خود نمایان کند، بوی خوش مشک نیز در این حال بی‌اهمیت می‌شود.
سلیم قلبم خواند که عشق جای دلم
میان حلقه آنزلف مشگبار کند
هوش مصنوعی: قلب پاکم به من گفت که عشق در دل من، در میان حلقه‌های موی خوشبو و مشکی‌اش جا خواهد گرفت.
سلیم دل بود آری درین چه باشد شک
کسیکه جای دل اندردهان مار کند
هوش مصنوعی: دل انسان پاک است و در این موضوع جای شکی نیست، زیرا کسی که دلش را در دهن ماری قرار می‌دهد، نشان می‌دهد که چه اندازه بر روی احساسات و نیت‌های خود تسلط دارد.
اگر زلعل لبش زلف می همی نوشد
چرا دو چشم خوشش هر شبی خمار کند
هوش مصنوعی: اگر لبش شیرین است و زلفش بوی شراب می‌دهد، پس چرا چشمان زیبا و دل‌فریبش هر شب دل مرا غمگین و خمار می‌کند؟
یکی نگارا رحمت نمای بردل من
که همچو زیر زغم نالهای زار کند
هوش مصنوعی: ای دل‌بر، مهربانی کن و بر دلم رحم کن، چرا که من از درد و غم بسیار نالان و در عذابی جانکاه هستم.
چنان مکن که ز بیطاقتی دل رنجور
شکایتی ز تو با صدر روزگار کند
هوش مصنوعی: چنان رفتار نکن که دل آزرده‌ام از بی‌صبری و ناراحتی، روزگار را بابت تو به زخم‌های خود شکایت کند.
کریم مطلق و حرز زمانه رکن الدین
که روزگار بمثل وی افتخار کند
هوش مصنوعی: کریم مطلق و حرز زمانه رکن الدین، فردی است که در عصر خود به عنوان افتخاری بزرگ شناخته می‌شود و زمانه نمی‌تواند مانند او را پیدا کند.
نیاز پیش سخایش دهن فرو بندد
امید وقت عطایش دودیده چار کند
هوش مصنوعی: انسان در برابر سخاوت و generosity او نیازش را خاموش می‌کند و انتظار می‌برد که در زمان مناسب، آنچه را که دریافت کرده، دوچندان خواهد کرد.
زجود دستش سائل همی برد بدره
نه آنکه وعده پذیرد نه انتظار کند
هوش مصنوعی: از تضرع و دعا دست او همیشه درخواست‌کنندگان را سیراب می‌کند؛ نه این‌که وعده‌ای به کسی بدهد یا منتظر پاسخ باشد.
زسهم خشم وی آتش همیشه لرزانست
اگر چه خود را زاهن همی حصار کند
هوش مصنوعی: از خشم او همیشه آتش شعله‌ور است، حتی اگر خودش را به دیوار آهنی هم بپوشاند.
سموم خشمش اگر بگذر بدریابار
بخار شعله شود قطره ها شرار کند
هوش مصنوعی: اگر بادهای خشم او بگذرد، دریا مانند بخار شعله‌ور خواهد شد و قطره‌های آب را به شراره‌ها تبدیل می‌کند.
نسیم خلقش اگر بروزد بصحرا بر
درخت عود شود شاخ مشک بار کند
هوش مصنوعی: اگر نسیمی از وجود او در صحرا بوزد، درخت عود می‌شود و شاخه‌اش بوی خوش مشک را به همراه می‌آورد.
اگر بگوئی پیشت درم بر افشاند
وگرنگوئی پیشت گهر نثار کند
هوش مصنوعی: اگر به من بگویی که در برابر تو چیزی از خود برافشانم، این کار را می‌کنم؛ ولی اگر ساکت باشی، به代 زینت‌های ارزشمند به تو هدیه می‌دهم.
در آنزمان که نشیند بصدر ایوان بر
بدانگهی که قلم بربنان سوار کند
هوش مصنوعی: زمانی که بر دیوار ایوان بنشیند و در آن لحظه قلم، سوار بر کاغذ گردد.
سپهر خواهد تا بهر دفع چشم بدان
زماه نو شده در ساعدش سوار کند
هوش مصنوعی: آسمان اراده کرده است که برای جلوگیری از دیدن این ماه، او را بر روی دست خود سوار کند.
بسیم نام نکو میخرد زاهل هنر
وزین تجارت بهتر کسی چکار کند
هوش مصنوعی: بهتر است که انسان نام نیکو را از آدم‌های نادان نگیرد، زیرا از کسانی که هنر و مهارت دارند و در تجارت موفق هستند، بی‌تردید بهتر بهره‌مند شود.
زشرم همت اوبحر در عرق غرقست
زبیم جودش خورشید زینهار کند
هوش مصنوعی: به دلیل شخصیت بلند و تلاش‌های او، عرقی چون دریا از شرم بر او نشسته است و از ترس سخاوت و بخشش او، حتی خورشید نیز از او کمک می‌طلبد.
همیشه باولیش بخت سازگار بود
همیشه باعدویش چرخ کارزارکند
هوش مصنوعی: او همیشه در کنار شانس و اقبال خود بوده و هرگز از دشمنانش دور نشده است.
کسیکه دید دل و دست او گه بخشش
بآفتاب و بدریا چه اعتبار کند
هوش مصنوعی: کسی که دل و دستش را گاهی برای بخشش به آفتاب و دریا می‌سپارد، چه ارزشی دارد؟
بپیش لفظ گهربار او خجل گردد
صدف که قطره همی در شاهوار کند
هوش مصنوعی: در حضور کلام باارزش او، صدف از شرم خجالت‌زده می‌شود، زیرا حتی یک قطره نیز می‌تواند به زیبایی‌های آن افزوده شود.
همی پذیرد منت چو میکند بخشش
نه آن سخی است که بردادن اختصار کند
هوش مصنوعی: اگر کسی در زمانی که بخشش می‌کند، به‌خاطر آن احساس منت و محنت کند، در واقع به‌راستی سخاوتمند نیست. سخاوت واقعی در بخشیدن بدون هیچ‌گونه انتظار یا کم‌وکاستی است.
زهی بزرگ عطائی که جود و بخشش تو
بچشم هر کس زررا چو خاک خوار کند
هوش مصنوعی: عطای بزرگ تو به قدری است که بخشش و سخاوتت در نظر هر کسی ارزش طلایی را در مقابل خاک کم ارزش می‌کند.
توئی که بیش زمدحت مرا صلت دادی
چنین کرم چو تو صدری بزرگوار کند
هوش مصنوعی: تو هستی که با بزرگواری و لطف خود مرا در زمره‌ی ستایش‌گران قرار داده‌ای و این نشان‌دهنده‌ی صفا و سخی بودن توست.
چو تو بزرگی را مادحی چو من باید
که مدح تو بسخنهای آبدار کند
هوش مصنوعی: برای تو که بزرگ و ارزشمند هستی، باید کسی مانند من وجود داشته باشد که تو را با سخنان شیرین و دل‌نشین توصیف کند.
زبهر مرکب خاص تو را یض تقدیر
همیشه ابلق ایام راهوار کند
هوش مصنوعی: به خاطر خصوصیات منحصر به فرد تو، سرنوشت همیشه شما را در مسیرهای هموار و روشن هدایت می‌کند.
سپهر خدمت درگاه تو بطوع و بطیع
بروزی اندر بیش از هزاربار کند
هوش مصنوعی: آسمان در خدمت شما مانند کنیز و غلامی است که بارها و بارها بر شما ناز می‌کند و در خدمت شماست.
خلل نیاید در جاه تو که قاعده را
چو بخت باشد معمار استوار کند
هوش مصنوعی: نقصی در مقام و موقعیت تو ایجاد نمی‌شود، چرا که اگر سرنوشت خوب باشد، معمار، پایه‌های محکم را بنا می‌کند.
ببوی خلق تو هرگز کجا تواند بود
نسیم صبح چو بر برگ گل گذار کند
هوش مصنوعی: بوی وجود تو هرگز کجا می‌تواند باشد که نسیم صبح بر روی گل‌ها می‌وزد و آنها را لمس می‌کند.
نهاده گردون سوی تو صد هزاران چشم
که رای عالی تو خود چه اختیار کند
هوش مصنوعی: آسمان به سوی تو هزاران نگاه دوخته است، چرا که تصمیمات و اراده‌های بلند تو خودش چه قدرت و اختیاری دارد؟
گمان مبرکه رهی اندرین قصیده همی
اشارتی بتقاضای رسم پار کند
هوش مصنوعی: این فکر را نکن که در این شعر، راهی به درخواست های معمول دیده می‌شود.
همیشه تا که فلک گرد خاک میگردد
همیشه تا که قمر برفلک مدار کند
هوش مصنوعی: هنگامی که آسمان به دور خود می‌چرخد و زمانی که ماه در مدار خود در آسمان حرکت می‌کند، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
سر تو سبز و دلت شاد باد و مدت عمر
فزون از آنکه مهندس براو شمار کند
هوش مصنوعی: دوست دارم همیشه درختی بر سرت سبز باشد و دلت شاد و زندگی‌ات طولانی‌تر از آنچه که مهندس بتواند برایت حساب کند.