گنجور

شمارهٔ ۲۸ - یمدح الصدر السعید امین الدین صالح المستوفی

ایکه خورشید ز رای تو منور گردد
عالم از نفحه خلق تو معطر گردد
خواجه شرق امین الدین صالح که فلک
پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد
جرم خورشید اگر از دل تو نور برد
همه ذرات در اقطار هوا زر گردد
عقل هر گه در آیینه طبعت نگرد
پیش او سردل غیب مصور گردد
هفت دریا زنهیب کف تو خشک شود
وقت بخشش چو زبان قلمت تر گردد
ننهد پای ز خط تو چو نقطه بیرون
هرکه چون دایره خواهد که همه سر گردد
گر مجسم شود این منصب رفعت که تراست
چرخ هیهات که پیرا من این در گردد
شیر ابخر اگراخلاق ترا شرح دهد
دمش از خوش نفسی چون دم مجمر گردد
دم آهو زدم خلق تو و فضله گاو
نافه مشک شود بیضه عنبر گردد
بردیاری که در او صرصر خشم تو جهد
کوه بر خیزد از جای و زمین در گردد
گرگ را آرزوی دایگی میش کند
گرش انصاف تو در طبع مقرر گردد
زورق چرخ زموج حرکت باز استد
گرش از حلم گر انسنگ تو لنگرگردد
بسر انگشت اشارت کن اگر فرمانست
تات هفت اخترونه چرخ مسخر گردد
ای کریمی که سخای تو بحدی برسید
کانکه در خواب ترا دید توانگر گردد
رای خوبت مدد لشگر نصرت بخشد
نوک کلکت سبب عطلت خنجر گردد
نزد جود تو زطع فارغ و گستاخ آید
پیش حلم تو گنه شوخ و دلاور گردد
چرخ اگر خاک درت نیست بتحقیق چرا
هر شبی سرمه چشم مه و اختر گردد
هر که در پای تو افتاد شود صدر نشین
وانکه او دست تو بوسد سرو سرور گردد
میکشد چرخ زدور اینهمه سرگردانی
بو که باخیمه قدر تو برابر گردد
صدف چرخ بساغصه و غوطه که خورد
تا چو تو قطره دراودانه گوهر گردد
عرصه ملک بهشتیست ز عدلت که در او
کلک تو طوبی و الفاظ تو کوثر گردد
پیش چشمست مرا آنکه وشاق در تو
آمر و ناهی این گنبد اخضر گردد
روی مظلوم درین عهد نبیند گردون
اگر اطراف ممالک مثلا برگردد
گر سر کلک تو یکلحظه دهد آسایش
ملک دیگر شود و قاعده دیگر گردد
همتت ملک زمین راننهد وزن همی
همه گرد طرف عالم اکبر گردد
بهرروزی که کند خطبه بنام تو فلک
شاخ سد ره سزد ار پایه منبر گردد
آتش خشم تو گر شعله ببالا بکشد
وای طاوس فلک گرنه سمندر گردد
آسمان از تو ضمان کرد که آمال ترا
هرچه از بخت تمناست میسر گردد
چونکه من بهر مدیح تو قلم برگیرم
خواهد این نه ورق چرخ که دفتر گردد
آسمان را نبود زهره این خطبه اگر
بر عروس سخنم مدح تو زیور گردد
گر همه عمر معانی ترا حصر کنم
معنیش کم نشود لفظ مکرر گردد
تا همی طبع هوا گرم شود سرد شود
تا همی نور مه افزاید و کمتر گردد
باد انعام تو چندانکه بهر شهر رسد
باد بدخواه تو چونانکه بهر در گردد
مدت عمر تو چندانکه محاسب گه عقد
از شمار عددش عاجز و مضطر گردد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایکه خورشید ز رای تو منور گردد
عالم از نفحه خلق تو معطر گردد
هوش مصنوعی: اگر نور و روشنایی جهان به خاطر فکر و اندیشه تو باشد، عطر و بوی خوش آن از وجود تو ناشی خواهد شد.
خواجه شرق امین الدین صالح که فلک
پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد
هوش مصنوعی: خاندان امین الدین صالح که در شرق زندگی می‌کند، به گونه‌ای است که آسمان هم برای او فروتنی می‌کند و به دور او می‌چرخد.
جرم خورشید اگر از دل تو نور برد
همه ذرات در اقطار هوا زر گردد
هوش مصنوعی: اگر خورشید به خاطر گناهی از دل تو نور بگیرد، تمامی ذرات در هوا تبدیل به طلا خواهند شد.
عقل هر گه در آیینه طبعت نگرد
پیش او سردل غیب مصور گردد
هوش مصنوعی: زمان‌هایی که عقل تو در آینه طبیعتت تأمل کند، در دل تو تصویر حقیقت‌ها و مسائل پنهان نمایان می‌شود.
هفت دریا زنهیب کف تو خشک شود
وقت بخشش چو زبان قلمت تر گردد
هوش مصنوعی: زمانی که دستت برای بخشش باز شود، حتی اگر هفت دریا هم خشک شود، باز هم نهال خیر و محبت از زبانت خواهد رویید.
ننهد پای ز خط تو چو نقطه بیرون
هرکه چون دایره خواهد که همه سر گردد
هوش مصنوعی: کسی که می‌خواهد مثل دایره در اطراف خط تو بچرخد، هرگز نمی‌تواند از آن خط فاصله بگیرد.
گر مجسم شود این منصب رفعت که تراست
چرخ هیهات که پیرا من این در گردد
هوش مصنوعی: اگر بخواهی این مقام بلند و شکوهمند را که به تو تعلق دارد، به صورت عینی و واقعی درآوری، باید گفت که امکان ندارد چرخ گردونه، این مقام را به من واگذار کند.
شیر ابخر اگراخلاق ترا شرح دهد
دمش از خوش نفسی چون دم مجمر گردد
هوش مصنوعی: اگر شیر آبخر درباره اخلاق تو صحبت کند، دم او به خاطر خوبی‌هایش مانند بخور خوشبو خواهد شد.
دم آهو زدم خلق تو و فضله گاو
نافه مشک شود بیضه عنبر گردد
هوش مصنوعی: به هنگام دم زدن من، بوی خوشی چون عطر مشک از وجود تو به مشام می‌رسد و آن‌گاه که در کنار تو هستم، نعمت‌ها و زیبایی‌ها به شکلی شگفت‌انگیز نمایان می‌شوند.
بردیاری که در او صرصر خشم تو جهد
کوه بر خیزد از جای و زمین در گردد
هوش مصنوعی: بادی که از خشم تو برمی‌خیزد، قادر است کوه‌ها را از جا بکند و زمین را به حرکت درآورد.
گرگ را آرزوی دایگی میش کند
گرش انصاف تو در طبع مقرر گردد
هوش مصنوعی: اگر گرگ آرزو کند که بره‌ای را بزرگ کند، این تنها در صورتی ممکن است که انصاف و عدالت در ذات او وجود داشته باشد.
زورق چرخ زموج حرکت باز استد
گرش از حلم گر انسنگ تو لنگرگردد
هوش مصنوعی: کشتی در گرداب حرکتش آزاد است؛ حتی اگر بر اثر صبر و حوصلۀ تو متوقف شود.
بسر انگشت اشارت کن اگر فرمانست
تات هفت اخترونه چرخ مسخر گردد
هوش مصنوعی: اگر فقط با یک اشاره از تو، فرمانی صادر شود، حتی هفت سیاره در آسمان نیز تحت فرمان تو قرار می‌گیرند.
ای کریمی که سخای تو بحدی برسید
کانکه در خواب ترا دید توانگر گردد
هوش مصنوعی: ای بخشنده‌ای که سخاوتت به حدی است که حتی وقتی در خواب تو را می‌بینند، می‌توانند ثروتمند شوند.
رای خوبت مدد لشگر نصرت بخشد
نوک کلکت سبب عطلت خنجر گردد
هوش مصنوعی: فکر و عقیده خوب تو نیرو و یاری برای پیروزی ایجاد می‌کند و تسلط و قدرت تو می‌تواند به عنوان سلاحی موثر در دستت باشد.
نزد جود تو زطع فارغ و گستاخ آید
پیش حلم تو گنه شوخ و دلاور گردد
هوش مصنوعی: نزدیک بخشش و generosity تو، شخص بی‌ادب و بی‌فکر هم نزد تو خجالت‌زده می‌شود و در برابر صبر و بردباری‌ات، خطای افراد جسور و بی‌پروا هم به نظر شجاعانه می‌آید.
چرخ اگر خاک درت نیست بتحقیق چرا
هر شبی سرمه چشم مه و اختر گردد
هوش مصنوعی: اگر واقعاً تو را خاک پای خودم نمی‌دانم، پس چرا هر شب، ستاره‌ها و ماه بر سر من خاکسار می‌شوند؟
هر که در پای تو افتاد شود صدر نشین
وانکه او دست تو بوسد سرو سرور گردد
هوش مصنوعی: هر کس که در برابر تو شکست بخورد، به مقام والایی دست می‌یابد و کسی که دست تو را بوسه زند، برتر و بزرگ‌تر می‌شود.
میکشد چرخ زدور اینهمه سرگردانی
بو که باخیمه قدر تو برابر گردد
هوش مصنوعی: زندگی به دور خود می‌چرخد و این همه سردرگمی را به همراه دارد، به طوری که قدر و ارزش تو در این میان نادیده گرفته می‌شود.
صدف چرخ بساغصه و غوطه که خورد
تا چو تو قطره دراودانه گوهر گردد
هوش مصنوعی: صدف که درگیر غم و مشکلات است، با تلاش و صبوری می‌تواند در نهایت به یک دانهٔ زرین تبدیل شود. به همین ترتیب، انسان نیز با گذراندن سختی‌ها و تجربیات ممکن است به آثار ارزشمندی دست یابد.
عرصه ملک بهشتیست ز عدلت که در او
کلک تو طوبی و الفاظ تو کوثر گردد
هوش مصنوعی: در این دنیا، بهشت واقعی به واسطه عدالت تو برقرار می‌شود و در این فضا، نوشته‌ها و کلمات تو به زیبایی و فراوانی می‌رسند.
پیش چشمست مرا آنکه وشاق در تو
آمر و ناهی این گنبد اخضر گردد
هوش مصنوعی: مقابل چشمان من کسی وجود دارد که در مورد تو می‌گوید باید انجام دهی و یا ترک کنی، و به این ترتیب این جهان وجودش را پیدا می‌کند.
روی مظلوم درین عهد نبیند گردون
اگر اطراف ممالک مثلا برگردد
هوش مصنوعی: در این زمان، آسمان ظلم و ستمی بر روی مظلوم نمی‌بیند، حتی اگر تغییراتی در اطراف کشورهای مختلف رخ دهد.
گر سر کلک تو یکلحظه دهد آسایش
ملک دیگر شود و قاعده دیگر گردد
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای از زیبایی و جذابیت تو آرامش بگیرد، توانی در اداره و نظم دنیا به وجود خواهد آمد.
همتت ملک زمین راننهد وزن همی
همه گرد طرف عالم اکبر گردد
هوش مصنوعی: با اراده و تلاش خود می‌توانی زمین را به دست بگیری و با وزن و تأثیر خود، همه کناره‌های جهان بزرگتری را تحت تأثیر قرار دهی.
بهرروزی که کند خطبه بنام تو فلک
شاخ سد ره سزد ار پایه منبر گردد
هوش مصنوعی: هرکس که از روی خوش‌راستی و نیکوکاری، نام تو را بر زبان بیاورد، آسمان حق دارد که به خاطر او موانع را از سر راه بردارد و اجازه دهد که او در جایگاهی ویژه و محترم قرار گیرد.
آتش خشم تو گر شعله ببالا بکشد
وای طاوس فلک گرنه سمندر گردد
هوش مصنوعی: اگر خشم تو شعله‌ور شود و بالا برود، آنگاه ای طاوس آسمان، چه فاجعه‌ای خواهد بود. در غیر این صورت، سمندر هم به وجود خواهد آمد.
آسمان از تو ضمان کرد که آمال ترا
هرچه از بخت تمناست میسر گردد
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو وعده داده که تمام آرزوهایت، هر آنچه که از تقدیر می‌خواهی، برآورده خواهد شد.
چونکه من بهر مدیح تو قلم برگیرم
خواهد این نه ورق چرخ که دفتر گردد
هوش مصنوعی: زمانی که من برای ستایش تو قلم به دست می‌گیرم، این ورق تنها یک صفحه نخواهد بود، بلکه به یک دفتر تبدیل خواهد شد.
آسمان را نبود زهره این خطبه اگر
بر عروس سخنم مدح تو زیور گردد
هوش مصنوعی: اگر آسمان هم به این زیبایی سخن بگوید، فقط به خاطر تو خواهد بود که درخشندگی آن به مانند زینتی برای عروس است.
گر همه عمر معانی ترا حصر کنم
معنیش کم نشود لفظ مکرر گردد
هوش مصنوعی: اگر تمام عمرم را صرف کنم تا معنای تو را محدود کنم، باز هم معنای تو کاهش نخواهد یافت؛ فقط واژه‌ها تکرار خواهند شد.
تا همی طبع هوا گرم شود سرد شود
تا همی نور مه افزاید و کمتر گردد
هوش مصنوعی: به تازگی احساس می‌شود که گرمای هوا باعث تغییرات می‌شود، همان‌طور که نور مه در یک لحظه بیشتر و در لحظه‌ای دیگر کمتر می‌شود.
باد انعام تو چندانکه بهر شهر رسد
باد بدخواه تو چونانکه بهر در گردد
هوش مصنوعی: بادی که از نعمت‌های تو به دیگران می‌رسد، به اندازه‌ای است که به هر گوشه‌ای می‌رسد، ولی باد نامهربانی و بدخواهی تو، فقط به درِ نزدیک خود می‌رسد.
مدت عمر تو چندانکه محاسب گه عقد
از شمار عددش عاجز و مضطر گردد
هوش مصنوعی: مدت زندگی تو به قدری طولانی است که حتی کسی که حساب می‌کند نمی‌تواند آن را بشمارد و در این کار ناتوان و ناچار می‌شود.