گنجور

شمارهٔ ۲۵ - در تهنیت فیروزی

این مژده شنیدی که به ناگاه برآمد
زین تنگ شکرخای که از راه برآمد
آن همچو دم صبح که از گل خبر آورد
وین همچو نسیمی که سحرگاه برآمد
من بنده این مژده که در گوش دل افتاد
من چاکر این لفظ کز افواه برآمد
کان اختر سعد از فلک ماه بتابید
وان کوکب اقبال دگر راه برآمد
آن یونس دولت ز دم حوت به در رفت
وان یوسف ملت ز دل چاه برآمد
آن رایت پیروزی در ملک دگر بار
با نقش توکلت علی الله برآمد
آوازه ( فارتد بصیرا) سوی دولت
اندر پی ( وابیضت عیناه ) برآمد
از حقه گردون گهر مهر درخشید
وز قله کوه آینه ماه برآمد
آهخته شد از ابر نیام آن گهری تیغ
کز عکس وی از روی عدوکاه برآمد
آن روز که آن روز مبیناد دگر کس
حقا که دم صبح به اکراه برآمد
تاریک نمود آینه مهر در آن روز
از بس که ز دل‌ها به فلک آه برآمد
آتش به سر این کره خاک در افتاد
دود از دل این برشده خرگاه برآمد
در گوش قضا گفت قدر این سخن آن روز
باورش نمی‌آمد و یک ماه برآمد
ای خسرو منصور که چندان که گرفتم
آوازه اقبال ملکشاه برآمد
گر کم ز تویی وز تو کم آید همه عالم
جای تو طلب کرده سوی گاه برآمد
بر عرصه شطرنج بسی بود که بیدق
شه خواست که از خانه به در شاه برآمد
انگشتری ار گم شد از انگشت سلیمان
تا دیو در آیینه اشباه برآمد
گو جای بپرداز که اینک جم دولت
با خاتم اقبال سوی گاه برآمد
چرخ از مه نو غاشیه بر دوش گرفته
در موکب قدر تو به درگاه برآمد
حصن تو بیفراشت سر از قدر تو چندانک
هفتم فلکش تا به کمرگاه برآمد
هم غایت لطف و کرمت گر از تو
روزی دو سه کام دل بدخواه برآمد
ای خصم برو سوی عدم تاز که خورشید
اول بزدت تیغ پس آنگاه برآمد
اندیشه چه کردی تو که با حمله شیران
هرگز به جهان حیلت روباه برآمد
با آنکه ز بی‌قافیتی بود که این شعر
چون عمر بداندیش تو کوتاه برآمد
لیکن چو زدم بر محک عقل به نامت
هر بیت ازین گفته به پنجاه برآمد
با رایت تو نصرت ضم باد که این فتح
چون کسر عدوی ز ناگاه برآمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این مژده شنیدی که به ناگاه برآمد
زین تنگ شکرخای که از راه برآمد
هوش مصنوعی: این خبر خوش را شنیدی که ناگهان از این ظرف شیرین و زیبا، چیزی تازه و دل‌انگیز به وجود آمد؟
آن همچو دم صبح که از گل خبر آورد
وین همچو نسیمی که سحرگاه برآمد
هوش مصنوعی: این تصویر به زیبایی صبحگاه را توصیف می‌کند. صبح، مانند نسیمی تازه و دلپذیر است که از گل‌ها و طبیعت خبر می‌دهد و احساس تازگی و نشاط را به ارمغان می‌آورد. نسیم صبحگاهی به آرامی به حرکت در می‌آید و خبری از زندگی و زیبایی را به ارمغان می‌آورد.
من بنده این مژده که در گوش دل افتاد
من چاکر این لفظ کز افواه برآمد
هوش مصنوعی: من خوشحال و سپاسگزارم از خبری که در دل من جا گرفته است و به خود می بالم که این کلام زیبا از زبان دیگران جاری شده است.
کان اختر سعد از فلک ماه بتابید
وان کوکب اقبال دگر راه برآمد
هوش مصنوعی: زمانی که ستاره‌ خوشبختی از آسمان درخشید و آن سیاره‌ی خوش‌شانسی، راه جدیدی را پیش روی انسان قرار داد.
آن یونس دولت ز دم حوت به در رفت
وان یوسف ملت ز دل چاه برآمد
هوش مصنوعی: یونس که در دل ماهی گرفتار بود، نجات یافت و به دنیای خود بازگشت. همچنین یوسف که در چاه زندانی بود، از آنجا بیرون آمد و به جایگاه خود رسید.
آن رایت پیروزی در ملک دگر بار
با نقش توکلت علی الله برآمد
هوش مصنوعی: در سرزمینی دیگر، پرچم پیروزی دوباره با نقش اعتماد بر خداوند به اهتزاز درآمد.
آوازه ( فارتد بصیرا) سوی دولت
اندر پی ( وابیضت عیناه ) برآمد
هوش مصنوعی: صدای آشنا و آشنای او به سوی حکومت و قدرت رسید و چشمانش روشن و روشن‌تر شدند.
از حقه گردون گهر مهر درخشید
وز قله کوه آینه ماه برآمد
هوش مصنوعی: از لابلای آسمان ستاره‌ای درخشان و زیبا به نام مهر نمایان شد و همزمان از بالای کوه، انعکاس نور ماه در آینه‌ای به نمایش درآمد.
آهخته شد از ابر نیام آن گهری تیغ
کز عکس وی از روی عدوکاه برآمد
هوش مصنوعی: باران تبسم کرد و گوهری زیبا از ابر بارید، همچون تیغی که از انعکاس چهره‌اش بر روی دشمنانش نمایان شد.
آن روز که آن روز مبیناد دگر کس
حقا که دم صبح به اکراه برآمد
هوش مصنوعی: در آن روز که حقیقت و واقعیت نمایان شد، واقعا هیچ‌کس نمی‌توانست با اشتیاق در صبح زود بیدار شود.
تاریک نمود آینه مهر در آن روز
از بس که ز دل‌ها به فلک آه برآمد
هوش مصنوعی: در آن روز، آینه عشق به قدری تاریک شد که گویی دل‌ها از شدت اندوه به آسمان ناله می‌زدند.
آتش به سر این کره خاک در افتاد
دود از دل این برشده خرگاه برآمد
هوش مصنوعی: آتش ناگهانی بر این کره خاکی افتاد و دودی از دل این خراب شده بلند شد.
در گوش قضا گفت قدر این سخن آن روز
باورش نمی‌آمد و یک ماه برآمد
هوش مصنوعی: در دل تقدیر گفته شد که ارزش این سخن را آن روز نمی‌دانست و این حرف یک ماه طول کشید تا به حقیقت بپیوندد.
ای خسرو منصور که چندان که گرفتم
آوازه اقبال ملکشاه برآمد
هوش مصنوعی: ای فرمانروای بزرگ، هر زمان که من به قدرت و خوشبختی ملکشاه فکر کرده‌ام، نام تو در ذهنم زنده شده است.
گر کم ز تویی وز تو کم آید همه عالم
جای تو طلب کرده سوی گاه برآمد
هوش مصنوعی: اگر در وجود تو کاهشی باشد و از تو چیزی کم شود، تمام جهان به دنبال جایگاه تو می‌گردد و به سمت تو می‌آید.
بر عرصه شطرنج بسی بود که بیدق
شه خواست که از خانه به در شاه برآمد
هوش مصنوعی: در صحنه شطرنج، بازی‌های زیادی انجام شد و مهره‌های کوچک (بیدق‌ها) تلاش کردند که از خانه خود خارج شوند، در حالی که شاه به آرامی از جای خود حرکت کرد و بیرون آمد.
انگشتری ار گم شد از انگشت سلیمان
تا دیو در آیینه اشباه برآمد
هوش مصنوعی: اگر انگشتری که به سلیمان تعلق داشت گم شود، دیو در آیینه به شکل او ظاهر خواهد شد.
گو جای بپرداز که اینک جم دولت
با خاتم اقبال سوی گاه برآمد
هوش مصنوعی: برو و در جایی قرار بگیر که اکنون پادشاهی جم با نشانه‌های خوشبختی به سوی زمان و مکان آمدن است.
چرخ از مه نو غاشیه بر دوش گرفته
در موکب قدر تو به درگاه برآمد
هوش مصنوعی: ماه نو به زیبایی جلوه کرده و در جمعی بزرگ با افتخار نمایان شده است، مانند مقام و ارزش تو که با عظمت به درگاه ویژه‌ای وارد می‌شود.
حصن تو بیفراشت سر از قدر تو چندانک
هفتم فلکش تا به کمرگاه برآمد
هوش مصنوعی: قلعه‌ای که تو ساخته‌ای آنچنان محکم است که ارتفاعش به اندازه‌ای است که هفتمین آسمان به کمرگاه می‌رسد.
هم غایت لطف و کرمت گر از تو
روزی دو سه کام دل بدخواه برآمد
هوش مصنوعی: اگر از تو روزی دو یا سه بار، خواسته‌ام برآورده شود، این نشان از بزرگی لطف و کرامت توست.
ای خصم برو سوی عدم تاز که خورشید
اول بزدت تیغ پس آنگاه برآمد
هوش مصنوعی: ای دشمن، به سوی نیستی برو، زیرا در ابتدا نور خورشید تو را زنده کرد و سپس به وجود آمد.
اندیشه چه کردی تو که با حمله شیران
هرگز به جهان حیلت روباه برآمد
هوش مصنوعی: چه فکری کرده‌ای که در برابر حمله شیران، حیله‌های روباه هرگز در این دنیا به نتیجه نرسیده است؟
با آنکه ز بی‌قافیتی بود که این شعر
چون عمر بداندیش تو کوتاه برآمد
هوش مصنوعی: این شعر به دلیل عدم توازن و هماهنگی، به مانند عمر ناپایدار و بی‌فکری تو، کوتاه و ناتمام به نظر می‌رسد.
لیکن چو زدم بر محک عقل به نامت
هر بیت ازین گفته به پنجاه برآمد
هوش مصنوعی: وقتی که به سنجش عقل و دانش خود پرداختم و نام تو را به یاد آوردم، هر شعری که گفتم به ارزش پنجاه برابر رسید.
با رایت تو نصرت ضم باد که این فتح
چون کسر عدوی ز ناگاه برآمد
هوش مصنوعی: با پرچم تو به پیروزی دست خواهیم یافت، چرا که این پیروزی مانند شکستن ناگهانی دشمن به نظر می‌رسد.