گنجور

شمارهٔ ۱۹ - در مدح صدر منصور خواجه قوام الدین

باد عنبر بیز بین کز روضه حور آمدست
این گوهر باش بین کز چشمه نور آمدست
از نسیم آن هوا پر مشک و عنبر شداست
وز سر شک این جهان پر در منثور آمدست
از شکوفه شاخ چون موسی ید بیضا نمود
لاله رخشان زکه چون آتش طور آمدست
باغ چو دوس گشت از حله های گونگون
شاخ چون رضوان میان جامه حور آمدست
گر عیادت میکنی در باغ شو از بهر آنک
نرگس بیمار الحق سخت رنجور آمدست
بلبل اندر باغ چون من ز ار مینالد از آنک
گل بحسن خویشتن همچونتو مغرور آمدست
یکنفس بی جام نبود لاله اندر بوستان
زان سیه دل شد که مرد آب انگور آمدست
آب تیره کز میان برف میآیدبرون
راست گوئی صندل سوده ز کافور آمدست
لاله دانی بر که میخندد بطرف بوستان؟
برکسی کو وقت گل چو نغنچه مستور آمدست
نغمه بلبل سحر گاهان فراز شاخ گل
طیره آواز چنگ و لحن طنبور آمدست
عهد گل نزدیک شد اینک فرود آید ز مهد
خیز واستقبال او کن کزره دور آمدست
گل بشکر باد بگشاید دهان در بامداد
سعی باد از بهر گل بنگر چه مشکور آمدست
عمر گل خود مدت یکهفته باشد بیش نه
غنچه گرزین وجه دلتنگست معذور آمدست
سوسن خوشدم چگونه لال شد باده زبان
نرگس بی می چرا سرمست و مخمور آمدست
گل زشرم آتش رخسار تو خوی میکند
یا مگر او نیز همچو نشمع محرور آمدست
بربیاض ابر منشور ریاحین نقش شد
در خم قوس قزح طغرای منشور آمدست
عندلیب از گل همی دستان گوناگون زند
همچو من مدحت سرای صدر منصور آمدست
خواجه عالم قوام الدین سپهر اقتدار
آنکه عقلش پیشکار و شرع دستور آمدست
آنکه اندر رفعت و در بخشش و روشندلی
همچو خورشید فلک معروف و مشهور آمدست
لطف او با دوستان و قهر او با دشمنان
همچو نوش نحل و همچو نیش زنبور آمدست
خیمه جاهش ورای سقف مرفوع اوفتاد
پایه قدرش فراز بیت معمور آمدست
دهر نزد طاعت اوست منقاد و مطیع
چرخ پیش حکم او محکوم و مأمور آمدست
ذهن او در بحر علم و فضل غواصی شدست
طبع او بر گنج عقل و شرع گنجور آمدست
پیش خشم او اجل ترسان و لرزان بگذر
پیش عفو او گنه معفوو مغفور آمدست
از عطایش آزمانند قناعت ممتلی ست
وز سخای او قناعت نیز آزور آمدست
ناصح او در جهان برتخت اقبال و ظفر
کاشح او از فلک مخذول و مقهور آمدست
کمترینش پایه گردون اعلا میسزد
کمتر ینش چاکری خاقان و فغفور آمدست
آستان درگه او کعبه آمال شد
حج این کعبه مرا مقبول و مبرور آمدست
تا که گوید آسمان از شکل آمدمستدیر
تا که گوید آفتاب از طبع محرور آمدست
از فلک اورا همه خیر و سلامت باد از آنک روزگار او
همه بر خیز مقصور آمدست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد عنبر بیز بین کز روضه حور آمدست
این گوهر باش بین کز چشمه نور آمدست
هوش مصنوعی: بادی معطر و خوشبو از باغ بهشت وزیده که نشان از زیبایی‌های آنجا دارد. این گوهر درخشان را مشاهده کن که از چشمه‌ای پرنور و روشنی جاری شده است.
از نسیم آن هوا پر مشک و عنبر شداست
وز سر شک این جهان پر در منثور آمدست
هوش مصنوعی: از باد ملایم آن فضا عطر و بوی خوش مشک و عنبر به مشام می‌رسد و از شکوفه‌ها و زیبایی‌های این دنیا، زیبایی‌ها و دل‌انگیزی‌ها در من پخش شده است.
از شکوفه شاخ چون موسی ید بیضا نمود
لاله رخشان زکه چون آتش طور آمدست
هوش مصنوعی: گلی که از شاخه‌ها شکوفه زده است، مانند موسی که معجزه‌ای به نام ید بیضا داشت، جلوه‌ای از زیبایی و درخشندگی را به نمایش گذاشته است. لاله‌ای با رنگ زیبا و درخشان به وجود آمده که مانند آتش کوه طور می‌درخشد.
باغ چو دوس گشت از حله های گونگون
شاخ چون رضوان میان جامه حور آمدست
هوش مصنوعی: وقتی باغ پر از گل‌ها و رنگ‌های مختلف می‌شود، شاخه‌ها مانند پرده‌های زیبا و دل‌فریب به نظر می‌رسند و گویی زیبایی حور را به نمایش می‌گذارند.
گر عیادت میکنی در باغ شو از بهر آنک
نرگس بیمار الحق سخت رنجور آمدست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از کسی عیادت کنی، به باغ برو، زیرا نرگس بیمار واقعاً بسیار رنجور و بیمار است.
بلبل اندر باغ چون من ز ار مینالد از آنک
گل بحسن خویشتن همچونتو مغرور آمدست
هوش مصنوعی: در باغ بلبل مانند من از درد و غم می‌نالد، زیرا گل به زیبایی خود مغرور شده است، همچون تو.
یکنفس بی جام نبود لاله اندر بوستان
زان سیه دل شد که مرد آب انگور آمدست
هوش مصنوعی: در یک نفس، بدون اینکه جام و نوشیدنی باشد، لاله‌ها در گلستان پژمرده شده‌اند، زیرا دل‌های غمزده از آمدن مردی که آب انگور را به همراه دارد، به اندوه افتاده‌اند.
آب تیره کز میان برف میآیدبرون
راست گوئی صندل سوده ز کافور آمدست
هوش مصنوعی: آبی که از وسط برف جلوه می‌کند، حقیقتی است که نشان می‌دهد چوب صندل از کافور نشأت گرفته است.
لاله دانی بر که میخندد بطرف بوستان؟
برکسی کو وقت گل چو نغنچه مستور آمدست
هوش مصنوعی: می‌دانی، لاله به چه کسی لبخند می‌زند در سمت باغ؟ به کسی که در زمان شکوفایی گل، مانند غنچه‌ای پنهان و خجالتی آمده است.
نغمه بلبل سحر گاهان فراز شاخ گل
طیره آواز چنگ و لحن طنبور آمدست
هوش مصنوعی: صدای بلبل در صبحگاهان از روی شاخه گل، آهنگ چنگ و لحن ضربی آمده است.
عهد گل نزدیک شد اینک فرود آید ز مهد
خیز واستقبال او کن کزره دور آمدست
هوش مصنوعی: زمان نزدیکی وعده گل فرا رسیده است، حالا او به زمین می‌آید. از خواب برخیز و به استقبالش برو، چون او از دور راهی کرده است.
گل بشکر باد بگشاید دهان در بامداد
سعی باد از بهر گل بنگر چه مشکور آمدست
هوش مصنوعی: گل در صبح زود به خاطر نسیم ملایم باز می‌شود و باید توجه کرد که عطر و زیبایی گل چقدر سپاسگزار این نسیم است.
عمر گل خود مدت یکهفته باشد بیش نه
غنچه گرزین وجه دلتنگست معذور آمدست
هوش مصنوعی: عمر گل فقط یک هفته بیشتر نیست، اما غنچه اگر بیفتد و دلش گرفته باشد، می‌توان او را معذور دانست.
سوسن خوشدم چگونه لال شد باده زبان
نرگس بی می چرا سرمست و مخمور آمدست
هوش مصنوعی: چگونه گل سوسن به سکوت درآمد و نرگس، بدون شراب، چرا این چنین سرخوش و مست به نظر می‌رسد؟
گل زشرم آتش رخسار تو خوی میکند
یا مگر او نیز همچو نشمع محرور آمدست
هوش مصنوعی: گل به خاطر شرم و حیا از زیبایی چهره تو چنان حالتی پیدا کرده که گویی او هم مانند شمعی داغ و ذوب شده است.
بربیاض ابر منشور ریاحین نقش شد
در خم قوس قزح طغرای منشور آمدست
هوش مصنوعی: در آسمان پس از باران، رنگین‌کمانی به وجود آمده که بر روی آن، نقوشی از گل‌ها و زیبایی‌ها نقش بسته است. این زیبایی‌های طبیعی در قوس رنگین‌کمان، به‌گونه‌ای جلوه‌گر شده که شبیه امضای یک اثر هنری به نظر می‌رسد.
عندلیب از گل همی دستان گوناگون زند
همچو من مدحت سرای صدر منصور آمدست
هوش مصنوعی: پرنده خوشخوان از گل‌های مختلف آوازهای گوناگون سر می‌دهد، درست مانند من که به ستایش صدر منصور پرداخته‌ام.
خواجه عالم قوام الدین سپهر اقتدار
آنکه عقلش پیشکار و شرع دستور آمدست
هوش مصنوعی: این متن به تصویری از شخصیتی برجسته و توانمند اشاره دارد، که در دنیای امور مذهبی و اجتماعی مقام و موقعیتی خاص دارد. او به دلیل عقل و دانشش در مقام رهبری قرار گرفته و از قوانین شرع به عنوان راهنما و دستور کار خود استفاده می‌کند. به عبارت دیگر، این فرد تجلی علم و قدرت در جامعه است و می‌تواند به عنوان یک الگو برای دیگران مطرح شود.
آنکه اندر رفعت و در بخشش و روشندلی
همچو خورشید فلک معروف و مشهور آمدست
هوش مصنوعی: کسی که در بلندی مقام، بخشندگی و روشنکامی، مانند خورشید در آسمان شناخته شده و معروف است.
لطف او با دوستان و قهر او با دشمنان
همچو نوش نحل و همچو نیش زنبور آمدست
هوش مصنوعی: سخاوت و محبت او نسبت به دوستان مانند شهد شیرین و دوستی و حمایت، و خشم و تنبیه او نسبت به دشمنان شبیه نیش زنبور است که دردناک و تلخ است.
خیمه جاهش ورای سقف مرفوع اوفتاد
پایه قدرش فراز بیت معمور آمدست
هوش مصنوعی: خیمه‌اش که نشانگر مقام اوست، به بالاتر از سقف افتاد و بنیاد ارزشش در قلب محله‌ای پر رونق مستحکم شده است.
دهر نزد طاعت اوست منقاد و مطیع
چرخ پیش حکم او محکوم و مأمور آمدست
هوش مصنوعی: دنیا در برابر عبادت و اطاعت او تسلیم و مطیع است، و فلک مطابق فرمان او محکوم و مأمور به انجام وظایف خود آمده است.
ذهن او در بحر علم و فضل غواصی شدست
طبع او بر گنج عقل و شرع گنجور آمدست
هوش مصنوعی: ذهن او همچون غواصی در دریاهای علم و فضیلت غوطه‌ور است و طبیعت او به گنجینه‌های دانش و قوانین دینی دست یافته است.
پیش خشم او اجل ترسان و لرزان بگذر
پیش عفو او گنه معفوو مغفور آمدست
هوش مصنوعی: وقتی خشم او فرارسد، حتی مرگ هم ترسناک و لرزان می‌شود، اما زمانی که او عفو کند، گناهان بخشیده و شامل گذشت قرار می‌گیرند.
از عطایش آزمانند قناعت ممتلی ست
وز سخای او قناعت نیز آزور آمدست
هوش مصنوعی: از بخشش او قناعت ما پر شده است و از سخاوتش حتی قناعت هم فزونی گرفته است.
ناصح او در جهان برتخت اقبال و ظفر
کاشح او از فلک مخذول و مقهور آمدست
هوش مصنوعی: نصیحت‌کننده‌اش در این دنیا بر تخت کامیابی و پیروزی نشسته است، در حالی که او از آسمان به ذلت و شکست دچار شده است.
کمترینش پایه گردون اعلا میسزد
کمتر ینش چاکری خاقان و فغفور آمدست
هوش مصنوعی: کمترین فرد در میان مردم، در مقام و شأن، به اندازه‌ای ارزشمند است که برای برترین مقام‌ها نیز مناسب است. حتی پایین‌ترین فرد ممکن است در کنار پادشاهان و والیان نشیند.
آستان درگه او کعبه آمال شد
حج این کعبه مرا مقبول و مبرور آمدست
هوش مصنوعی: درگاه خداوند، محلی است که همه آرزوهایم در آنجا تحقق می‌یابد. زیارت این مکان، برای من باعث قبول شدن و نیکو بودن اعمالم شده است.
تا که گوید آسمان از شکل آمدمستدیر
تا که گوید آفتاب از طبع محرور آمدست
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان بگوید من به شکل گرد آمده‌ام و تا زمانی که آفتاب بگوید من از طبیعت گرم و سوزان آمده‌ام.
از فلک اورا همه خیر و سلامت باد از آنک روزگار او
همه بر خیز مقصور آمدست
هوش مصنوعی: از آسمان برای او آرزوی خیر و سلامتی دارم، زیرا زمان او به خوبی و سعادت گذر می‌کند.