شمارهٔ ۱۸ - در توصیف بهر و مدح رکن الدین صاعد
تا صبا در نقشبندی خامه در عنبر زدست
صد هزاران لعبت از جیب زمین سر بر زدست
ماه منجوق گل اینک کرد از گلبن طلوع
شاه چیر لاله اینک نوبتی بردر ز دست
خاک چون طوطی خوش جامه سراندر سر نهاد
شاخ چون طاوس فردوسی پر اندرپرزدست
چشم نرگس نیم خوابست و دهانش پرززر
دوش پنداری بنام گل همه شب زرزدست
از شکوفه شاخ گوئی دست عطار صبا
کله کافور بر اطراف عود ترزدست
یاشبانگاهی اطراف کواکب کلک شب
صد هزاران کوکبه بر سقف نیلوفرزدست
شد دم باد سحر گاهی زخوشبوئی چنانک
کس نمیداند که این دم مشک یا عنبرزدست
دست بگشاد است پیش سرو آزاده چنار
پنجه در خواهد فکندن تا که با او برزدست
طره شاخ بنفشه بس پشولیده نمود
دوش بالاله مگر در بوستان ساغر زدست
بلبل از شوق رخ گل جامه برخود چاکزد
گل بغنچه در تتق برسینه و تن برزدست
بید پنداری بقصد دشمنان صدر شرق
دست نصرت بهر دین برقبضه خنجر زدست
صدر عالم رکن دین اقضی القضاة شرق و غرب
آنکه تو عدل عمر درد انش حیدر زدست
انکه تو تاپشت بهردین ببالش باز داد
دشمن او پهلوی تیمار بربستر زدست
عدل او آواز در اقطار شرق و غرب داد
فضل اوآواز دراقصای بحر وبرزدست
خلق و خلعش مایه بخش ماه و خورشید آمدند
کلک و طقش کاروان عسکرو شوشتر زدست
صدر او پایه ورای عالم بالا نهاد
قدر او خیمه فراز گنبد اخضر زدست
روز درسش دین شرف زانگوشه مسند گرفت
روزوعظش جان علم برذروه منبرزدست
شرع پیغمبر بجاه او ممکن میشود
نزگزاف این تکیه او برجای پیغبر زدست
نارسیده باهمه مردان بمیدان آمداست
نو رسیده با همه شیران بعالم برزدست
لفظ پاکش ز انخط شبرنگ پنداری درست
نقد روشن بر محک تیره شب از اختر زدست
مسرع عزمش سبق از جنبش از گردون ببرد
باره حزمش مثل از سداسکندر زدست
آیت انصاف او خورشید برجبهت نبشت
رایت اقبال او جبریل بر شهپر زدست
لطف او را بین که چون در چشم خاک انداخت آب
خشم اورا بین که چون در جان آب آذر زدست
دست رادش صد هزاران رخنه در طوبی فکند
لفظ عذبش صد هزاران طعنه بر کوثر زدست
کلک تیر و تیغ مریخ از چه دارد چرخ انک
دشمنش را تیغ برگردن قلم بر سر زدست
پیش لفظ درفشان و کلک گوهر بار او
گک ازان گرددصدف کولاف ازگوهر زدست
نکته کان از زبان کلک او بیرون جهد
عقل بهر حفط را بر گوشه دفتر زدست
شعله دان از شعاع رای دهر آرای او
پرتو نوری که چشم چشمه انورزدست
شادباش ای حاکمی کز عدل تو در عهد تو
روبه لنگ آستین برروی شیر نرزدست
ذکر عدلت چارحد عالم سفلی گرفت
صیت فضلت پنج نوبت در همه کشور زدست
افتتاح آن دعای صاعد مسعود دان
بامدادان هر نفس کان صبح روشنگر زدست
نصرت دین حنیفی کن که از کل جهان
دست در فتراک اقبال تو دین پرور زدست
دشمنانت را اجل نزدیک شد اقبال دور
زقه روح القدس این فال بر چاکر زدست
حاسدت از بندگی تو کسی شد گر شدست
شاخ وبیخ اندر حریم دولتت زد گر زدست
گو مشو مغرور اگر چرخش زبهر جاه تو
گوشمالی دیرتر یا سیلیی کمتر زدست
از برای نسخت این مدح گوئی آسمان
این ورقها رابخط استوا مسطر زدست
هر یکی بیت از مدیح تو که در نظم آمدست
زهره زهرا هزاران بار بر مزمرزدست
تا شبانگاهان زاجرام کواکب کلک شب
صد هزاران کوکبه برسقف نیلوفر زدست
مسند شرع از شکوه طلعتت خالی مباد
کاسمان پشت از برای خدمتت چنبر زدست
مدت عمر توصد چندانکه گوئی دور چرخ
ثابت وسیار را در ضعف یکدیگر زدست
تنگ باداروزی خصمت بدانسانکه مگر
رزق اوراقفل از دست قضا بر در زدست
شمارهٔ ۱۷ - در مدیح خواجه رکن الدین: ایکه انعام تو سرمایه هر محرومستشمارهٔ ۱۹ - در مدح صدر منصور خواجه قوام الدین: باد عنبر بیز بین کز روضه حور آمدست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا صبا در نقشبندی خامه در عنبر زدست
صد هزاران لعبت از جیب زمین سر بر زدست
هوش مصنوعی: با وزش نسیم، قلم طلایی من نقشهایی زیبا بر روی عطر خوش عنبر میکشد و از دل زمین هزاران بازیگوش و دلربا بیرون میآیند.
ماه منجوق گل اینک کرد از گلبن طلوع
شاه چیر لاله اینک نوبتی بردر ز دست
هوش مصنوعی: ماه مانند دانههای منجوق، اکنون از باغ گل سر برآورده است. شاه لاله نیز امروزه نوبت خود را از دست گرفته و در کنار زیباییهای دیگر کنار رفته است.
خاک چون طوطی خوش جامه سراندر سر نهاد
شاخ چون طاوس فردوسی پر اندرپرزدست
هوش مصنوعی: خاک مانند طوطی زیبا و با لباسهای رنگارنگ، بر سر خود تجمل و زینت گذاشته است؛ مانند شاخی که بر بدن طاوس قرار دارد و او را زیباتر میکند.
چشم نرگس نیم خوابست و دهانش پرززر
دوش پنداری بنام گل همه شب زرزدست
هوش مصنوعی: چشم نرگس خواب آلود است و دهانش پر از زکات و زیبایی. شب را گمان میکنی که با گل صحبت میکند و ناز و نعمت میافشاند.
از شکوفه شاخ گوئی دست عطار صبا
کله کافور بر اطراف عود ترزدست
هوش مصنوعی: از شکوفههای درختان همچون دست عطار، نسیم صبا بوی خوش کافور را بر اطراف چوب عود میپراکند.
یاشبانگاهی اطراف کواکب کلک شب
صد هزاران کوکبه بر سقف نیلوفرزدست
هوش مصنوعی: در شبهای دلپذیر و زیبا، ستارهها مانند طلاهایی درخشنده بر سقف آسمان میدرخشند و مناظر شگفتانگیزی را به نمایش میگذارند.
شد دم باد سحر گاهی زخوشبوئی چنانک
کس نمیداند که این دم مشک یا عنبرزدست
هوش مصنوعی: در ابتدای صبح، هنگامی که نسیم ملایم میوزد، بویی خوش و دلانگیز به مشام میرسد که هیچکس نمیتواند مشخص کند این بوی جذاب، عطر مشک است یا عنبر.
دست بگشاد است پیش سرو آزاده چنار
پنجه در خواهد فکندن تا که با او برزدست
هوش مصنوعی: دست به سوی سرو آزادهای باز شده است، چنار میخواهد پنجه دراز کند تا با او برخورد کند.
طره شاخ بنفشه بس پشولیده نمود
دوش بالاله مگر در بوستان ساغر زدست
هوش مصنوعی: دیشب در باغ، جوانههای بنفشه به شکل زیبایی جلوهگری کردند، به طوری که گویی گلی در دست داشتند و شاخ و برگهای خود را به نمایش گذاشتهاند.
بلبل از شوق رخ گل جامه برخود چاکزد
گل بغنچه در تتق برسینه و تن برزدست
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر شوق و زیبایی گل، لباس خود را چاک میزند و گل بغنچه نیز در آغوش خود، شوق و حسرت را به نمایش میگذارد.
بید پنداری بقصد دشمنان صدر شرق
دست نصرت بهر دین برقبضه خنجر زدست
هوش مصنوعی: بید به دشمنان فکر میکند و در صدر شرق، در حالی که دست به نیت کمک به دین خود بر قبضه خنجر گذاشته است.
صدر عالم رکن دین اقضی القضاة شرق و غرب
آنکه تو عدل عمر درد انش حیدر زدست
هوش مصنوعی: سرزمین عالم، پایه و اساس دین است و بهترین قاضیها در شرق و غرب، کسی است که عدالت عمر را در عصر خود به نمایش گذارد. عدالت علی از دست او به یادگار مانده است.
انکه تو تاپشت بهردین ببالش باز داد
دشمن او پهلوی تیمار بربستر زدست
هوش مصنوعی: کسی که تو را در هر دینی که بر دوش میکشی، از پشت حمایت کند، دشمن او به آن کسی که در حال نگرانی و درد است، آسیب خواهد زد.
عدل او آواز در اقطار شرق و غرب داد
فضل اوآواز دراقصای بحر وبرزدست
هوش مصنوعی: عدل او به قدری گسترده است که در تمامی نقاط شرق و غرب جهان طنینانداز شده است، و نعمتها و فضایل او در دورترین نقاط دریاها و زمینها دیده میشود.
خلق و خلعش مایه بخش ماه و خورشید آمدند
کلک و طقش کاروان عسکرو شوشتر زدست
هوش مصنوعی: آفرینش و فنا، مایه بخش روشنایی ماه و خورشید شدند. قلم و ابزارش، کاروانی از سپاهیان را به شوشتر رساند.
صدر او پایه ورای عالم بالا نهاد
قدر او خیمه فراز گنبد اخضر زدست
هوش مصنوعی: او در اوج مقام و مرتبت خود، بنیادی برای عالم بالا بنا کرد و به اندازهای بزرگ و با اراده است که خیمهای در بالای گنبد سبز زد.
روز درسش دین شرف زانگوشه مسند گرفت
روزوعظش جان علم برذروه منبرزدست
هوش مصنوعی: در روزهایی که مشغول تدریس دین بود، مقام و مرتبهای از یک گوشه به دست آورد و در زمان خطابهاش، جان و روح علم را از بالای منبر به مردم منتقل کرد.
شرع پیغمبر بجاه او ممکن میشود
نزگزاف این تکیه او برجای پیغبر زدست
هوش مصنوعی: پیشوایی و راهنمایی دین پیامبر تنها با احترام و اعتبار او ممکن میشود و بدون شک این جایگاه و مقام پیامبر از دست نمیرود.
نارسیده باهمه مردان بمیدان آمداست
نو رسیده با همه شیران بعالم برزدست
هوش مصنوعی: نرسیده به میدان جنگ، با تمام مردان حاضر شده است و همچنین نو رسیده با همه شیران دنیا مبارزه کرده است.
لفظ پاکش ز انخط شبرنگ پنداری درست
نقد روشن بر محک تیره شب از اختر زدست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی به سخن یا کلامی پاک و زیبا گوش میدهی، گویی که در مقایسه با زشتیهای دنیا، مانند نوری در دل شب تاریک است. کلامی که مانند ستارهای در آسمان میدرخشد و حقیقت را به ما نشان میدهد، در برابر چیزهای غیرواقعی و تاریکیها قرار میگیرد.
مسرع عزمش سبق از جنبش از گردون ببرد
باره حزمش مثل از سداسکندر زدست
هوش مصنوعی: عزم و ارادهاش به قدری قوی است که میتواند با حرکتش از آسمان باری را بردارد. حزم و احتیاطش نیز مثل سپر اسکندر از دستانش محافظت میکند.
آیت انصاف او خورشید برجبهت نبشت
رایت اقبال او جبریل بر شهپر زدست
هوش مصنوعی: نشانه عدالت او مانند خورشید در آسمان درخشان است و پرچم موفقیت او به اندازهای بالا رفته که فرشتهای چون جبریل بر فراز آن پرچم به پرواز درآمده است.
لطف او را بین که چون در چشم خاک انداخت آب
خشم اورا بین که چون در جان آب آذر زدست
هوش مصنوعی: لطف او را در نظر بگیر که چگونه وقتی آب خشمش را بر زمین ریخت، آثار خشمی را هم مشاهده خواهی کرد و زمانی که در جان انسان آتش خشمش را شعلهور کند، نتیجهاش چگونه خواهد بود.
دست رادش صد هزاران رخنه در طوبی فکند
لفظ عذبش صد هزاران طعنه بر کوثر زدست
هوش مصنوعی: دست رادش به طور شگفتانگیزی درخت طوبی را زخمی کرده و سخنان شیرین او هزاران تیر به سمت کوثر پرتاب کرده است.
کلک تیر و تیغ مریخ از چه دارد چرخ انک
دشمنش را تیغ برگردن قلم بر سر زدست
هوش مصنوعی: تیر و تیغ مریخ که به دشمنان آسیب میزند، چه دلیلی دارد که چرخ روزگار برگردن آن دشمن، تیر و قلم بر سر او بنوازد؟
پیش لفظ درفشان و کلک گوهر بار او
گک ازان گرددصدف کولاف ازگوهر زدست
هوش مصنوعی: زبان زیبا و درخشان او همچون درخشندگی یک گوهر است و این زیبایی باعث میشود که صدف به خاطر آن از درون خود گوهرهایی را بیافریند.
نکته کان از زبان کلک او بیرون جهد
عقل بهر حفط را بر گوشه دفتر زدست
هوش مصنوعی: هنگامی که نکتهای از زبان قلم او بیرون میآید، عقل برای حفظ آن، بر گوشهای از دفتر مینویسد.
شعله دان از شعاع رای دهر آرای او
پرتو نوری که چشم چشمه انورزدست
هوش مصنوعی: شعله به گاز و سوختی اشاره دارد که از تابش نور و گرما ناشی میشود. در اینجا، شاعر به قدرت و تاثیر شخصیتی اشاره میکند که مانند نور و تابشی درخشان، اطراف خود را روشن میکند و بر زندگی دیگران تاثیر مثبت میگذارد. چشمها و نگاههای این شخص مانند چشمهای است که به دیگران روشنی و امید میبخشد.
شادباش ای حاکمی کز عدل تو در عهد تو
روبه لنگ آستین برروی شیر نرزدست
هوش مصنوعی: خوشا به حال تو ای حاکم که با عدالتت در زمان حاکمیتت، افراد قوی و نیرومند نیز بر تو تهدیدی ندارند.
ذکر عدلت چارحد عالم سفلی گرفت
صیت فضلت پنج نوبت در همه کشور زدست
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان شده است که ذکر و یادکرد عدالت تو در چهار حد و مرز جهان پایین (سفلی) گسترش یافته است و فضائل و خوبیهای تو در پنج نوبت در همه جای کشور منتشر شده است. به نوعی، اهمیت و تاثیر مثبت عدالت و فضالت در جامعه به وضوح قابل مشاهده است.
افتتاح آن دعای صاعد مسعود دان
بامدادان هر نفس کان صبح روشنگر زدست
هوش مصنوعی: در آغاز روز، هر دم که صبح روشن و درخشان فرا میرسد، دعای خوب و خوشیمن را به یاد داشته باش.
نصرت دین حنیفی کن که از کل جهان
دست در فتراک اقبال تو دین پرور زدست
هوش مصنوعی: به حمایت و یاری دین حنیفی بشتاب که از تمام جهان، به خاطر تو، شانس و خوشبختی دین پرور را به تو بخشیدهاند.
دشمنانت را اجل نزدیک شد اقبال دور
زقه روح القدس این فال بر چاکر زدست
هوش مصنوعی: زمانی نزدیک است که دشمنانت به سرنوشتشان دچار شوند و موفقیت از تو دور است. این پیام روح القدس به تو نشان میدهد که تقدیری خاص برای تو رقم خورده است.
حاسدت از بندگی تو کسی شد گر شدست
شاخ وبیخ اندر حریم دولتت زد گر زدست
هوش مصنوعی: اگر حسادت کسی از بندگی تو نشأت گرفته باشد، پس اگر او به تو آسیب بزند، مانند شاخ و برگ درختی میشود که در فضای سلطنت تو نفوذ کرده است.
گو مشو مغرور اگر چرخش زبهر جاه تو
گوشمالی دیرتر یا سیلیی کمتر زدست
هوش مصنوعی: به خود مغرور نباش، زیرا اگر این گردونه (زندگی) برای مقام و جاه تو تنبیهی دیرتر یا سیلیای کمتر به تو بزند، هیچ سودی نخواهد داشت.
از برای نسخت این مدح گوئی آسمان
این ورقها رابخط استوا مسطر زدست
هوش مصنوعی: به خاطر نوشتن این مدح، انگار آسمان خط استوا را بر روی این صفحات ترسیم کرده است.
هر یکی بیت از مدیح تو که در نظم آمدست
زهره زهرا هزاران بار بر مزمرزدست
هوش مصنوعی: هر یک از اشعار و بیانهایی که درباره تو نوشته شده، از زیبایی و لطافتی برخوردار است که هزاران بار به شکوه و زیبایی دختر پیامبر (زهرا) افزوده است.
تا شبانگاهان زاجرام کواکب کلک شب
صد هزاران کوکبه برسقف نیلوفر زدست
هوش مصنوعی: در شب، ستارههای درخشان مانند دانههای زری که بر سقف آسمان پراکندهاند، میدرخشند و زیبایی خاصی به شب میبخشند.
مسند شرع از شکوه طلعتت خالی مباد
کاسمان پشت از برای خدمتت چنبر زدست
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که نور چهرهات همیشه باعث جلال و شکوه دین باشد و آسمانها نیز برای خدمت به تو گرد هم آمدهاند و به دور تو حلقه زدهاند.
مدت عمر توصد چندانکه گوئی دور چرخ
ثابت وسیار را در ضعف یکدیگر زدست
هوش مصنوعی: عمر تو به قدری کوتاه است که اگر به تغییرات و ناپایداری دنیا نگاه کنی، میبینی که این تغییرات حتی در یک لحظه هم اثرگذارند و همواره در حال تغییر هستند.
تنگ باداروزی خصمت بدانسانکه مگر
رزق اوراقفل از دست قضا بر در زدست
هوش مصنوعی: روزگار دشواری برای دشمن خودت بساز، به طوری که رزق او مانند برگی که از قضا و قدر بر زمین افتاده، از دستش خارج شود.