گنجور

شمارهٔ ۱۰ - با ردیف آتش و آب

شدست خاطر و طبع تو کان آتش و آب
نه کان آتش و آبست جان آتش و آب
ز رشک خاطر وقاد و رشح طبع ترت
پرآب و آتش شد خانمان آتش و آب
به جز ز خاطر و طبع چو آب و آتش تو
کشید کس نتواند کمان آتش و آب
کنایتی‌ست ز جودت سخای بحر و سحاب
حکایتی‌ست ز باست توان آتش و آب
ز صدر و قهر تو جزوی سپهر رفعت وجاه
ز عنف و لطف تو رمزی جهان آتش و آب
کف تو گوهربارست و خشم صاعقه‌بار
که ابر باشد دایم مکان آتش و آب
عجب ندارم از فر عدل شامل تو
که التیام پذیرد میان آتش و آب
ز سرفرازی و گردن‌کشی رجوع کنند
اگر بگیرد حملت عنان آتش و آب
ز بیم صرصر خشمت که دور باد و مباد
فتاد در تب‌لرز استخوان آتش و آب
در آب و آتش خسبیم چو نکلیم و خلیل
کنون که باس تو شد پاسبان آتش و آب
در آب و آتش خسبیم چو نکلیم و خلیل
کنون که باس تو شد پاسبان آتش و آب
همی‌بلرزد بر جان آب و آتش باد
ز عدل تست چنین مهربان آتش و آب
چنان تظلم منسوخ گشت در عهدت
کز آب و آتش ناید فغان آتش و آب
زهی چو آتش و آب آمده مهیب و لطیف
که خشم وحلم تو شد ترجمان آتش و آب
تویی غزاله فضل و تویی سلاله شرع
که کرد گوهر پاکت بیان آتش و آب
کر است و کور ز خشم تو گوش و چشم عدو
تراست و تیز به مدحت زبان آتش و آب
به روزگار تو اندر روا بود که بود
ز روی طبع موافق قران آتش و آب
ز حرق و غرق جهان ایمنست کز عدلت
به پنبه و شکرست امتحان آتش و آب
مگر که نام تو کردند نقش بر یاقوت
که شد به فر تو هم‌داستان آتش و آب
اگر نبارد خشم تو سیل و صاعقه هیچ
جهان نبیند دیگر زیان آتش و آب
در آب و آتش رقص آورد شرار و حباب
چو باد خلق تو زد بر کران آتش و آب
ز تو سخا و سخن دیده آب و آتش هم
حدیث و زر و گهر هان و هان آتش و آب
شدست مدح تو حرز سمندر و ماهی
که هر دو هستند اندر ضمان آتش و آب
ز عدل تو چه عجب زین سپس که شمع و شکر
چو طلق و موم شود در امان آتش و آب
ز سرد و گرم جهان ناصحت برون آمد
چنانکه ز رو گهر از میان آتش و آب
دگر نبیند تردامنی و گرسنگی
اگر کف تو شود میزبان آتش و آب
روا بود ز پس این قصیده گر زین پس
بر او نبشته شود داستان آتش و آب
همیشه تا که شوند از اثیر و بحر محیط
فراز و شیب هوا را نشان آتش و آب
چو آب و آتش بادی تو سرفراز و عزیز
عدوت زرد و غریوان به سان آتش و آب
تو همچو شمع فروزان و خصمت از دل و جان
چو شمع کرده روان کاروان آتش و آب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شدست خاطر و طبع تو کان آتش و آب
نه کان آتش و آبست جان آتش و آب
هوش مصنوعی: خاطر و طبیعت تو مانند آتش و آب است، نه اینکه فقط این دو ماده باشند، بلکه جان و روح آتش و آب به شمار می‌روند.
ز رشک خاطر وقاد و رشح طبع ترت
پرآب و آتش شد خانمان آتش و آب
هوش مصنوعی: از حسادت و تمایل دل روشن و نیرومندی، طبیعت و استعداد فرد باعث شده که زندگی‌اش مانند آتش و آب در هم آمیخته باشد و بر زندگی او تاثیر گذاشته است.
به جز ز خاطر و طبع چو آب و آتش تو
کشید کس نتواند کمان آتش و آب
هوش مصنوعی: به جز از ذهن و ویژگی‌های خود، هیچ‌کس نمی‌تواند ترکیب آتش و آب را به کمان بکشاند.
کنایتی‌ست ز جودت سخای بحر و سحاب
حکایتی‌ست ز باست توان آتش و آب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های خوب و سخاوتمندانه می‌پردازد. در آن به بخشش و فراوانی دریا و ابرها اشاره می‌شود و به نوعی تأکید بر قدرت و توانایی عمیق آتش و آب می‌باشد. به عبارت دیگر، نشان می‌دهد که عطا و بخشش تا چه اندازه می‌تواند عظیم و تأثیرگذار باشد.
ز صدر و قهر تو جزوی سپهر رفعت وجاه
ز عنف و لطف تو رمزی جهان آتش و آب
هوش مصنوعی: از مقام و عظمت و قدرت تو، جزئی از آسمان بلند و جلال زندگی می‌تواند باشد. همچنین، شدت و مهربانی تو، نشانه‌ای است که دنیای ما پر از تضادهای آتش و آب است.
کف تو گوهربارست و خشم صاعقه‌بار
که ابر باشد دایم مکان آتش و آب
هوش مصنوعی: دست تو از گوهری ارزشمند پر است و خشم تو مانند رعد و برق سخت و تند است، چنان‌که ابر همیشه در جایی است که آتش و آب در آنجا در حال نوسان‌اند.
عجب ندارم از فر عدل شامل تو
که التیام پذیرد میان آتش و آب
هوش مصنوعی: من از عدالت تو که می‌تواند میان آتش و آب آشتی ایجاد کند، شگفت‌زده نیستم.
ز سرفرازی و گردن‌کشی رجوع کنند
اگر بگیرد حملت عنان آتش و آب
هوش مصنوعی: اگر به خاطر افتخار و خودبزرگ‌بینی خود برگردند، فرقی نمی‌کند؛ زیرا ممکن است چنگال آتش و آب به جانشان بیفتد.
ز بیم صرصر خشمت که دور باد و مباد
فتاد در تب‌لرز استخوان آتش و آب
هوش مصنوعی: از ترس خشم تو که ای کاش هیچگاه نزدیک نشود، در حال لرزش و تب و تاب هستم که بین آتش و آب گیر افتاده‌ام.
در آب و آتش خسبیم چو نکلیم و خلیل
کنون که باس تو شد پاسبان آتش و آب
هوش مصنوعی: ما در شرایط سختی مانند آب و آتش خوابیده‌ایم و در این حال، اگر خود را به خطر نیندازیم و مانند ابراهیم خلیل نباشیم، حالا که تو پاسبان آتش و آب شده‌ای، در امان خواهیم بود.
در آب و آتش خسبیم چو نکلیم و خلیل
کنون که باس تو شد پاسبان آتش و آب
هوش مصنوعی: ما در شرایط سخت و دشوار مانند آب و آتش قرار داریم، اما همان‌طور که ابراهیم خلیل (علیه‌السلام) استقامت کرد، اکنون که تو حافظ و نگهبان ما شده‌ای، می‌توانیم مطمئن باشیم که از همه‌چیز محافظت خواهیم شد.
همی‌بلرزد بر جان آب و آتش باد
ز عدل تست چنین مهربان آتش و آب
هوش مصنوعی: آب و آتش از محبت و عدل تو از هم می‌لرزد و به خاطر مهربانی تو، به هم نزدیک شدند.
چنان تظلم منسوخ گشت در عهدت
کز آب و آتش ناید فغان آتش و آب
هوش مصنوعی: در زمان تو، شکایت و ناله‌های من بی‌اثر و بی‌معنا شده است، به گونه‌ای که دیگر نه آتش صدایی دارد و نه آب، چون در دل من از دردها خبری نیست.
زهی چو آتش و آب آمده مهیب و لطیف
که خشم وحلم تو شد ترجمان آتش و آب
هوش مصنوعی: شگفتا که تو همچون آتش و آب، هم ترسناک و هم دلنشینی، چرا که خشم و آرامشت نمایانگر این دو عنصر قدرت و لطافت است.
تویی غزاله فضل و تویی سلاله شرع
که کرد گوهر پاکت بیان آتش و آب
هوش مصنوعی: تو به مانند گوزن خوش‌چهره‌ای هستی که نشانه‌های بزرگی و فضل را در خود داری و به عنوان نسلی از قوانین و اصول دینی شناخته می‌شوی. گوهر پاک وجودت، همانند آتش و آب، به خوبی ویژگی‌های برجسته‌ات را نمایان می‌سازد.
کر است و کور ز خشم تو گوش و چشم عدو
تراست و تیز به مدحت زبان آتش و آب
هوش مصنوعی: دشمن تو به خاطر خشم تو، نه گوش می‌شنود و نه چشم می‌بیند. او نسبت به تو بسیار هوشیار است. در مدح و ستایش تو، زبانش مانند آتش و آب است، یعنی که بسیار تأثیرگذار و پرجنب و جوش است.
به روزگار تو اندر روا بود که بود
ز روی طبع موافق قران آتش و آب
هوش مصنوعی: در زمان تو، این امر طبیعی بود که با هم بودن آتش و آب، بر اساس سرشت و طبیعت خود، ممکن باشد.
ز حرق و غرق جهان ایمنست کز عدلت
به پنبه و شکرست امتحان آتش و آب
هوش مصنوعی: دنیا از آتش و غرق شدن در امان است، زیرا عدالت همه چیز را با پنبه و شکر آزمایش می‌کند.
مگر که نام تو کردند نقش بر یاقوت
که شد به فر تو هم‌داستان آتش و آب
هوش مصنوعی: مگر اینکه نام تو را بر سنگ قیمتی نگارش کنند، که به خاطر زیبایی تو، آتش و آب هم با هم توافق کنند.
اگر نبارد خشم تو سیل و صاعقه هیچ
جهان نبیند دیگر زیان آتش و آب
هوش مصنوعی: اگر خشم تو همچون سیلاب و صاعقه نبارد، هیچ جهانی دیگر آتش و آب را نمی‌شناسد و از آن ضرر نخواهد دید.
در آب و آتش رقص آورد شرار و حباب
چو باد خلق تو زد بر کران آتش و آب
هوش مصنوعی: آتش و حباب در آب و آتش رقص می‌زنند. مانند وزش بادی که بر سطح آب و آتش می‌زند، زیبایی و هنر تو در این شرایط جلوه‌گر است.
ز تو سخا و سخن دیده آب و آتش هم
حدیث و زر و گهر هان و هان آتش و آب
هوش مصنوعی: از تو، بخشش و سخن زیبا دیده شده است. آب و آتش نیز هر کدام داستان‌هایی دارند، مثل طلا و جواهر. ها، ها! آب و آتش.
شدست مدح تو حرز سمندر و ماهی
که هر دو هستند اندر ضمان آتش و آب
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو مانند یک سپر برای سمندر و ماهی است، چرا که هر دو این موجودات در معرض آتش و آب قرار دارند و به نوعی تحت حمایت و حفاظت از این عناصر طبیعی هستند.
ز عدل تو چه عجب زین سپس که شمع و شکر
چو طلق و موم شود در امان آتش و آب
هوش مصنوعی: عدالت تو شگفت‌انگیز است، زیرا در سایه آن، شمع و شکر مانند موم و طلق می‌شوند و در برابر آتش و آب در امان خواهند بود.
ز سرد و گرم جهان ناصحت برون آمد
چنانکه ز رو گهر از میان آتش و آب
هوش مصنوعی: از سختی‌ها و ناملایمات دنیا، شخصی به حقیقت و روشنایی رسید، درست مانند این‌که مروارید از دل آتش و آب به وجود می‌آید.
دگر نبیند تردامنی و گرسنگی
اگر کف تو شود میزبان آتش و آب
هوش مصنوعی: اگر دست تو می‌تواند آتش و آب را میهمان خود کند، دیگر نه تردامنی (ترس از آفت) و نه گرسنگی وجود خواهد داشت.
روا بود ز پس این قصیده گر زین پس
بر او نبشته شود داستان آتش و آب
هوش مصنوعی: اگر از این پس داستان آتش و آب نوشته شود، نوشتن این شعر بی‌اشکال خواهد بود.
همیشه تا که شوند از اثیر و بحر محیط
فراز و شیب هوا را نشان آتش و آب
هوش مصنوعی: همیشه وقتی که تأثیرات و جریانات دریا در نوسان هستند، تغییرات هوا هم به گونه‌ای دیده می‌شود که نشانه‌هایی از آتش و آب در آنها مشاهده می‌شود.
چو آب و آتش بادی تو سرفراز و عزیز
عدوت زرد و غریوان به سان آتش و آب
هوش مصنوعی: تو مانند آب و آتش هستی که همواره سرافراز و با ارزش هستی، در حالی که دشمنانت در غم و ناامیدی به سر می‌برند، مانند آب و آتش که از هم جدا هستند.
تو همچو شمع فروزان و خصمت از دل و جان
چو شمع کرده روان کاروان آتش و آب
هوش مصنوعی: شما همچون شعله‌ای درخشان هستید و دشمن شما تمام وجودش را مانند شمعی که نور می‌دهد، وقف راهی کرده که در آن آتش و آب به هم می‌رسند.