گنجور

شمارهٔ ۵۷

راز غم دوستان به کس نتوان گفت
هرچه ببینند باز پس نتوان گفت
ولوله شوق را هوا نتوان خواند
غلغله عشق را هوس نتوان گفت
در دل ما عقل و عشق راست نیاید
صعوه و سیمرغ هم قفس نتوان گفت
چیست جهان تا مرا به چشم درآید
بر لب دریا حدیث خس نتوان گفت
ره به سراپرده تو عقل نیارد
منزل سیمرغ با مگس نتوان گفت
گرچه مرا جز غم تو هم نفسی نیست
راز غمت پیش هم نفس نتوان گفت
هیچ کسانیم و سرّ هیچ کسی را
تا به تو گفتم به هیچ کس نتوان گفت
قصه دل خواستم که با تو بگویم
دیدم دل پیش تست پس نتوان گفت
وصل نیابی جلال زان که گدا را
در حرم شاه دسترس نتوان گفت

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

راز غم دوستان به کس نتوان گفت
هرچه ببینند باز پس نتوان گفت
هوش مصنوعی: غم و اندوه دوستان را نمی‌توان به کسی منتقل کرد، زیرا هرچه را ببینند، نمی‌توانند دوباره بازگو کنند.
ولوله شوق را هوا نتوان خواند
غلغله عشق را هوس نتوان گفت
هوش مصنوعی: هیچ کلمه‌ای نمی‌تواند وصف و شور شوقی را که در دل دارم، بیان کند و هیچ‌کس نمی‌تواند احساس عاشقانه‌ام را به درستی توصیف کند.
در دل ما عقل و عشق راست نیاید
صعوه و سیمرغ هم قفس نتوان گفت
هوش مصنوعی: در دل ما نه عقل به تنهایی می‌تواند کل وجود را درک کند و نه عشق به تنهایی. حتی پرنده‌های متفاوتی مثل صعوه و سیمرغ هم نمی‌توانند در یک قفس با هم برابر باشند.
چیست جهان تا مرا به چشم درآید
بر لب دریا حدیث خس نتوان گفت
هوش مصنوعی: جهان چه چیزی است که وقتی به آن می‌نگرم، نمی‌توانم در کنار دریا داستان غم‌انگیزی از خس و خاشاک بگویم.
ره به سراپرده تو عقل نیارد
منزل سیمرغ با مگس نتوان گفت
هوش مصنوعی: راهی که به خیمه‌گاه تو می‌رسد، عقل قادر نیست به آنجا برود. همچنین نمی‌توان با مگس درباره‌ی سیمرغ سخن گفت.
گرچه مرا جز غم تو هم نفسی نیست
راز غمت پیش هم نفس نتوان گفت
هوش مصنوعی: با اینکه جز اندوه تو کسی را ندارم که با او راز دل بگویم، اما نمی‌توانم غم تو را به هم نفس خود بگویم.
هیچ کسانیم و سرّ هیچ کسی را
تا به تو گفتم به هیچ کس نتوان گفت
هوش مصنوعی: ما هیچ کس هستیم و راز هیچ‌کس را تا زمانی که به تو گفته‌ام، نمی‌توان به هیچ کس دیگر گفت.
قصه دل خواستم که با تو بگویم
دیدم دل پیش تست پس نتوان گفت
هوش مصنوعی: وقتی خواستم داستان دل را با تو در میان بگذارم، متوجه شدم که دل من پیش تو است و برای همین نمی‌توانم چیزی بگویم.
وصل نیابی جلال زان که گدا را
در حرم شاه دسترس نتوان گفت
هوش مصنوعی: اگر به مقام و عظمت نرسی، از آن روست که نمی‌توان به سادگی و راحتی با درگاه حکمران بزرگ ملاقات کرد.