شمارهٔ ۵۶
هر شب از هجر تو تا روز نمی یارم خفت
با کسی واقعه خویش نمی یارم گفت
زیر پهلوی هر آن کس که پُر از خار بود
همه شب هیچ شکی نیست که نتواند خفت
هر یک از تار مژه قطره آبی دارد
این چنین گوهر پاکیزه به الماس که سفت
خون دل دیده چو بر چهره چکاند گویم
بازم از این دل دیوانه گلی نو بشکفت
بختم از نرگس پرخواب تو شد اندر خواب
یا ز آشفتگی زلف سیاهت آشفت
خاک کوی تو دریغ است که بر باد رود
جز به مژگان نتوان خاک سر کوی تو رُفت
مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان
بر گل تیره نشاید رخ خورشید نهفت
ای عزیزان! من اگر صبر ندارم از دوست
صبر از جان نتوان کرد مدارید شگفت
تا جلال از تو جدا گشت به جان نالان است
آه از آن بلبل نالان که شود طاق از جفت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر شب از هجر تو تا روز نمی یارم خفت
با کسی واقعه خویش نمی یارم گفت
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر دوری تو تا صبح نمیتوانم بخوابم و با هیچکس در مورد حال و احوالم صحبت نمیکنم.
زیر پهلوی هر آن کس که پُر از خار بود
همه شب هیچ شکی نیست که نتواند خفت
هوش مصنوعی: هر کسی که پر از درد و رنج باشد، نمیتواند به راحتی بخوابد و آرامش پیدا کند.
هر یک از تار مژه قطره آبی دارد
این چنین گوهر پاکیزه به الماس که سفت
هوش مصنوعی: هر تار مژه یک قطره آب دارد، و به همین ترتیب، این گوهر خالص مانند الماس سخت و با ارزش است.
خون دل دیده چو بر چهره چکاند گویم
بازم از این دل دیوانه گلی نو بشکفت
هوش مصنوعی: وقتی که اشکهای دل بر چهرهام میریزد، میگویم دوباره هم از این دل عاشق، گلی تازه شکفته است.
بختم از نرگس پرخواب تو شد اندر خواب
یا ز آشفتگی زلف سیاهت آشفت
هوش مصنوعی: بخشی از زندگیام تحت تأثیر خوابهای تو قرار گرفته است، یا شاید به خاطر درهم پیچیدگی و بینظمی موهای سیاه توست.
خاک کوی تو دریغ است که بر باد رود
جز به مژگان نتوان خاک سر کوی تو رُفت
هوش مصنوعی: خاک کوی تو بسیار ارزشمند است و نباید به راحتی از بین برود. تنها با اشک و ناله میتوان خاک این مکان را از جایی دیگر برداشت و به آنجا برگرداند.
مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان
بر گل تیره نشاید رخ خورشید نهفت
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو را نمیتوان در دل پنهان کرد، همانطور که خورشید را نمیتوان بر روی گلگلی تیره مخفی کرد.
ای عزیزان! من اگر صبر ندارم از دوست
صبر از جان نتوان کرد مدارید شگفت
هوش مصنوعی: ای عزیزان! اگر من تحمل و صبر ندارم، از سوی دوست هم نمیتوانم صبوری کنم. پس این جای شگفتی ندارد.
تا جلال از تو جدا گشت به جان نالان است
آه از آن بلبل نالان که شود طاق از جفت
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و شکوه از تو دور شد، جانم به شدت ناله میزند. آه، از آن بلبل غمگینی که بیهمدم و تنها میماند و قلبش از عشق شکست میخورد.

جلال عضد