گنجور

شمارهٔ ۵۵

رفت عمر و غم عشقش ز دل ریش نرفت
هیچ کاری به مراد دلم از پیش نرفت
آمد و زنده شدم رفت و بر آمد نفسم
نفسی بیش نیامد نفسی بیش نرفت
گر بنالم، من دلسوخته عیبم مکنید
رفت درمانم و دردم ز دل ریش نرفت
سالها خاطر درویش تمنّایی داشت
عمر بگذشت و امید از دل درویش نرفت
از وفا بود که ترکش نگرفتم ورنه
چه ستم بر من از آن شوخ جفاکیش نرفت
گر شدم بی خبر از عشق مدارید عجب
باده عشق که نوشید که از خویش نرفت؟
نوک مژگان تو در چشم من آمد روزی
خون چکانست که از چشم من آن نیش نرفت
خیز ازین در به سلامت سر خود گیر جلال!
سرنهاد آنکه ازین در به سر خویش نرفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفت عمر و غم عشقش ز دل ریش نرفت
هیچ کاری به مراد دلم از پیش نرفت
هوش مصنوعی: عمر من سپری شد و غم عشق او از دلم پاک نشد. هیچ‌چیز نتوانست به خواسته‌های دلم برسد و هیچ‌کاری پیش نرفت.
آمد و زنده شدم رفت و بر آمد نفسم
نفسی بیش نیامد نفسی بیش نرفت
هوش مصنوعی: او آمد و باعث زنده شدنم شد، سپس رفت و تنفسم دوباره به راه افتاد. نفسی بیشتر نیامد و نفسی بیشتر نرفت.
گر بنالم، من دلسوخته عیبم مکنید
رفت درمانم و دردم ز دل ریش نرفت
هوش مصنوعی: اگر من شکایت کنم، ای دلسوخته، شما عیب من را نگیرید؛ چرا که درمانی برای درد من نیافت و این زخم در دلم باقی مانده است.
سالها خاطر درویش تمنّایی داشت
عمر بگذشت و امید از دل درویش نرفت
هوش مصنوعی: سالیان طولانی، دل درویش آرزویی داشت و با وجود اینکه زمان سپری شد، امید او از دلش هیچگاه نرفت.
از وفا بود که ترکش نگرفتم ورنه
چه ستم بر من از آن شوخ جفاکیش نرفت
هوش مصنوعی: به خاطر وفاداری‌ام، نتوانستم او را رها کنم، وگرنه رفتار ظالمانه و بازیگوشانه‌اش چقدر بر من ستم می‌کرد.
گر شدم بی خبر از عشق مدارید عجب
باده عشق که نوشید که از خویش نرفت؟
هوش مصنوعی: اگر من از عشق بی‌خبر شدم، تعجب نکنید؛ زیرا که باده عشق آنقدر قوی است که کسی که آن را می‌نوشد، از خودش خارج نمی‌شود و در واقع به خود نمی‌رسد.
نوک مژگان تو در چشم من آمد روزی
خون چکانست که از چشم من آن نیش نرفت
هوش مصنوعی: بخش انتهای مژه‌های تو روزی به چشمان من آمد و آنقدر تأثیر گذاشت که همچنان آثار آن در چشمانم باقی مانده و نمی‌توانم فراموشش کنم.
خیز ازین در به سلامت سر خود گیر جلال!
سرنهاد آنکه ازین در به سر خویش نرفت
هوش مصنوعی: از این در برخیز و با سربلندی به مسیر خود ادامه بده! کسی که از این در می‌گذرد و به خود توجه نمی‌کند، به سرنوشتش نمی‌رسد.