گنجور

شمارهٔ ۵۴

شوق توام باز گریبان گرفت
اشک دوان آمد و دامان گرفت
سهل بود ترک دو عالم، ولی
ترک رخ و زلف تو نتوان گرفت
جان منی، بی تو نفس چون زنم
زان که مرا بی تو دل از جان گرفت
هر که چنین فرصتی از دست داد
بس که سرانگشت به دندان گرفت
عارض او تا به درآورد خط
خرده بسی بر مه تابان گرفت
خال تو بر لعل لبت دست یافت
مورچه ای ملک سلیمان گرفت
دل طلب کعبه روی تو کرد
حلقه آن زلف پریشان گرفت
ما و می و طرف گلستان که باز
باد صبا راه گلستان گرفت
بی مه رخسار و شب زلف تو
خاطرم از شمع و شبستان گرفت
جان جلال از همه عالم بِرست
وز دو جهان دامن جانان گرفت

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شوق توام باز گریبان گرفت
اشک دوان آمد و دامان گرفت
هوش مصنوعی: اشتیاق تو دوباره مرا به گریه وادار کرده است و اشک‌هایم به قدری سرازیر شده که دامنم را گرفته است.
سهل بود ترک دو عالم، ولی
ترک رخ و زلف تو نتوان گرفت
هوش مصنوعی: ترک کردن دو دنیای بزرگ کار ساده‌ای است، اما نمی‌توانم از چهره و موهای تو دل بکنم.
جان منی، بی تو نفس چون زنم
زان که مرا بی تو دل از جان گرفت
هوش مصنوعی: تو جان من هستی و بدون تو زندگی برایم سخت و ناراحت‌کننده است، چون بی‌تو قلبم از جانم جدا شده است.
هر که چنین فرصتی از دست داد
بس که سرانگشت به دندان گرفت
هوش مصنوعی: هر کسی که چنین فرصتی را از دست بدهد، به قدری احساس پشیمانی می‌کند که دندان‌هایش را به سرانگشتش می‌زند.
عارض او تا به درآورد خط
خرده بسی بر مه تابان گرفت
هوش مصنوعی: زیبایی او وقتی درخشید که خطی ظریف و زیبا بر چهره‌اش ظاهر شد و باعث شد که بسیاری از زیبایی‌های دیگر را تحت تأثیر قرار دهد.
خال تو بر لعل لبت دست یافت
مورچه ای ملک سلیمان گرفت
هوش مصنوعی: یک مورچه به زیبایی خال تو که بر روی لب هایت است، دست پیدا کرد و این زیبایی را مانند سلطنتی بزرگ و باارزش به حساب آورد.
دل طلب کعبه روی تو کرد
حلقه آن زلف پریشان گرفت
هوش مصنوعی: دل به سوی کعبه تو گرایش پیدا کرد و حلقه در زلف پریشان تو گرفت.
ما و می و طرف گلستان که باز
باد صبا راه گلستان گرفت
هوش مصنوعی: ما در کنار می و گلستان نشسته‌ایم و حالا که باد صبا دوباره راه گلستان را در پیش گرفته، نشان از بهار و زیبایی دارد.
بی مه رخسار و شب زلف تو
خاطرم از شمع و شبستان گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ی مهدی و شب زلف تو در یادم نیست، خاطره‌ام از شمع و محل جمع شب، دچار افول می‌شود.
جان جلال از همه عالم بِرست
وز دو جهان دامن جانان گرفت
هوش مصنوعی: جان جلال از همه دنیا رها شد و از دو عالم، دامان محبوب را گرفت.