شمارهٔ ۴۰
در این ایّام کس غمخوار ما نیست
به جز غم کاو ز ما یک دم جدا نیست
سری دارم فدای وصل، لیکن
مرا با دستبرد هجر پا نیست
دلا! در آتش دوری همی ساز
که جانان را سر پیوند ما نیست
میان عاشقان بیگانه دانش
هر آن عاشق که با درد آشنا نیست
خوش است از درد و غم آزاد بودن
ولی در مذهب عاشق روا نیست
مشو مغرور حُسن ای صاحب حُسن
که روز حُسن را چندان بقا نیست
تو عمری نیست در عهدت وفایی
که عهد عمر را چندان وفا نیست
به ترکستان رویت خال هندو
عجب دارم اگر اصلش خطا نیست
به نقد ای جان بیا تا باده نوشیم
که عمر رفته را دیگر قضا نیست
به بوسی زان دهان عمری نُوَم بخش
که بنیاد بقا جز بر فنا نیست
جلال از عشقت ار روزی نماند
نیاری بر زبان کاو هست یا نیست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در این ایّام کس غمخوار ما نیست
به جز غم کاو ز ما یک دم جدا نیست
هوش مصنوعی: در این روزها هیچکس به فکر ما نیست، به جز غمی که همیشه با ماست و هیچگاه از ما جدا نمیشود.
سری دارم فدای وصل، لیکن
مرا با دستبرد هجر پا نیست
هوش مصنوعی: من سرم را برای وصالی میدهم، اما در مقابله با جدایی، توان و قدرتی ندارم.
دلا! در آتش دوری همی ساز
که جانان را سر پیوند ما نیست
هوش مصنوعی: ای دل! در آتش جدایی بسوز و بساز، زیرا محبوب ما هیچ ارتباطی با ما ندارد.
میان عاشقان بیگانه دانش
هر آن عاشق که با درد آشنا نیست
هوش مصنوعی: در میان عاشقان، کسی که درد عشق را تجربه نکرده، هیچ دانشی از عشق ندارد و برای او درک این احساس ممکن نیست.
خوش است از درد و غم آزاد بودن
ولی در مذهب عاشق روا نیست
هوش مصنوعی: خوشایند است که از درد و غم رهایی یابیم، اما در عشق، پذیرفته نیست که از این احساسات آزاد باشیم.
مشو مغرور حُسن ای صاحب حُسن
که روز حُسن را چندان بقا نیست
هوش مصنوعی: به خود نبال به زیباییات ای زیبای عزیز، زیرا زیبایی مدت زیادی دوام نخواهد داشت.
تو عمری نیست در عهدت وفایی
که عهد عمر را چندان وفا نیست
هوش مصنوعی: تو مدت زیادی در زندگیات وفادار نبودهای، چون زندگی خود به خود وفا و ثبات زیادی ندارد.
به ترکستان رویت خال هندو
عجب دارم اگر اصلش خطا نیست
هوش مصنوعی: من از اینکه خال روی تو در ترکستان است، تعجب نمیکنم، اگر این موضوع از جایی دیگر نشأت نگرفته باشد.
به نقد ای جان بیا تا باده نوشیم
که عمر رفته را دیگر قضا نیست
هوش مصنوعی: ای جانم، بیا و قدری نوشیدنی بخوریم، زیرا عمر رفته است و دیگر فرصتی برای جبران وجود ندارد.
به بوسی زان دهان عمری نُوَم بخش
که بنیاد بقا جز بر فنا نیست
هوش مصنوعی: از آن لبها یک عمر زندگی و شادابی بگیر، زیرا که هیچ چیزی جز فنا و از بین رفتن، پایهی ماندگاری نیست.
جلال از عشقت ار روزی نماند
نیاری بر زبان کاو هست یا نیست
هوش مصنوعی: اگر روزی جلال از عشق تو باقی نماند، نمیتوانی بر زبان بگویی که آیا او هست یا نیست.