گنجور

شمارهٔ ۳۹

سوخته ای بر درت شب همه شب می گریست
ای مه نامهربان هیچ نگفتی که کیست
شمع صفت تا مرا سوز تو در سینه است
مردنم افسردگی ست سوختنم زندگیست
پرده نی هر دمم حال دگرگون کند
هر که درین پرده نیست حال چه داند که چیست
حاصلم از زندگی نیست به جز گریه هیچ
وه که بر این زندگی زار بباید گریست
باد به بوی توام زنده کند هر نفس
خود که کند باور این کآدمی از باد زیست

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوخته ای بر درت شب همه شب می گریست
ای مه نامهربان هیچ نگفتی که کیست
هوش مصنوعی: شخصی در مقابل درِ معشوق شب‌ها به شدت گریه می‌کند و از او می‌خواهد که بداند کیست و چرا به او بی‌توجهی می‌کند. معشوق، که در اینجا به "ماه" نیز تشبیه شده، هیچ جواب یا توجهی به این دردمندی نمی‌دهد.
شمع صفت تا مرا سوز تو در سینه است
مردنم افسردگی ست سوختنم زندگیست
هوش مصنوعی: تا زمانی که شعله عشق تو در دل من می‌سوزد، از مرگ می‌ترسم و آن را غمبار می‌بینم، اما سوختن در آتش محبت تو برایم زندگی است.
پرده نی هر دمم حال دگرگون کند
هر که درین پرده نیست حال چه داند که چیست
هوش مصنوعی: هر لحظه حال من تغییر می‌کند و کسی که در این شرایط نیست، چگونه می‌تواند بفهمد حال من چیست؟
حاصلم از زندگی نیست به جز گریه هیچ
وه که بر این زندگی زار بباید گریست
هوش مصنوعی: در زندگی چیزی جز اشک برای من نمانده است و افسوس که باید بر این زندگی دردناک گریست.
باد به بوی توام زنده کند هر نفس
خود که کند باور این کآدمی از باد زیست
هوش مصنوعی: باد بوی تو را در هر نفس زنده می‌کند، گویی هر بار که نفس می‌کشم، به یاد تو زنده می‌شوم. این نشان می‌دهد که انسان به نوعی از باد و هوایی که به او زندگی می‌دهد، پیوند دارد.