گنجور

شمارهٔ ۳۱

من سر زلفش نمی دادم ز دست
لیکن از بویش شدم مدهوش و مست
رفت زلف او ز دستم این زمان
هست داغی بر دلم زین سان که هست
تا تو بر پا خاستی سروی چو تو
در همه بستان نمی آید به دست
هیچ سر بی طوق عشق تو نماند
هیچ دل از بند زلف تو نرست
ای به دور نرگس مخمور تو
شیخ دُردی نوش و زاهد می پرست
زان سر گیسو که در خاکش کشی
بس که سرها کرده ای در خاک پست
دیده از تیرش نمی بندم که در
بر رسول دوست نتوانیم بست
من شنیدم وصف تیراندازی اش
وان سخنها یک به یک در دل نشست
با جلال آن عهد و آن پیمان که کرد
همچو زلف خویشتن درهم شکست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من سر زلفش نمی دادم ز دست
لیکن از بویش شدم مدهوش و مست
هوش مصنوعی: من هرگز نمی‌خواستم که موهای او را از دست بدهم، اما بوی خوشش مرا به شدت تحت تأثیر قرار داد و مست و مدهوشم کرد.
رفت زلف او ز دستم این زمان
هست داغی بر دلم زین سان که هست
هوش مصنوعی: زلف او از دستم رفته و اکنون دلی دارم که به خاطر این موضوع، بی‌نهایت داغ و دردمند است.
تا تو بر پا خاستی سروی چو تو
در همه بستان نمی آید به دست
هوش مصنوعی: زمانی که تو برخاستی، در هیچ باغی نمی‌توان همچون تو درختی را پیدا کرد.
هیچ سر بی طوق عشق تو نماند
هیچ دل از بند زلف تو نرست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نیست که تحت تأثیر عشق تو قرار نگرفته باشد و هیچ دلی نمی‌تواند از زیبایی و جذابیت موهای تو رها شود.
ای به دور نرگس مخمور تو
شیخ دُردی نوش و زاهد می پرست
هوش مصنوعی: ای کسی که در کنار نرگس زیبای تو هستی، حال و هوای مستی و سرخوشی را تجربه می‌کنم و در عین حال، زاهدی هستم که به می مشغول است.
زان سر گیسو که در خاکش کشی
بس که سرها کرده ای در خاک پست
هوش مصنوعی: از آن موهایی که بر زمین می‌افتند، بدان که چه سرهایی به خاطر آن به خاک آمده‌اند.
دیده از تیرش نمی بندم که در
بر رسول دوست نتوانیم بست
هوش مصنوعی: چشم خود را از تیر محبت او نمی‌بندم، زیرا نمی‌توانم در آغوش رسول دوست از او دور شوم.
من شنیدم وصف تیراندازی اش
وان سخنها یک به یک در دل نشست
هوش مصنوعی: من از‌اندازه دقت و مهارت او در تیراندازی شنیدم و هر یک از آن سخنان به آرامی در دل من جا گرفت.
با جلال آن عهد و آن پیمان که کرد
همچو زلف خویشتن درهم شکست
هوش مصنوعی: با شکوه آن وعده و تعهدی که داد، همانند موی پیچیده‌ای که برهم گره خورده است.