شمارهٔ ۲۸۱
هر کس به جست و جویی هر گوشه گفت و گویی
در پرده وصالش کس ره نبرده بویی
یک چند بت شکستند یک چند بت پرستند
در هر سری هوایی ما را هوای رویی
جایی که حاضر آید خوبان هر دو عالم
روی دلم نگردد زان رو به هیچ رویی
از عاشقان برآید هر لحظه های هایی
وان شوخ می فزاید هر روز های و هویی
گر جان در آرزویش بر لب رسد چه باشد
سهل است اگر برآید جانی در آرزویی
چون باد صبحگاهی بگشود بند زلفش
دیدم دل غمین را آویخته به مویی
در کوی دوست زنهار! آهسته نِهْ قدم را
کز کوی او به در نیست راهی به هیچ سویی
یک دم خیال قدّش از دیده نیست غایب
سروی چنین نروید برطرف هیچ جویی
روزی جلال می گفت از راز عشق رمزی
افتاد در زبانها زان روز گفت و گویی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر کس به جست و جویی هر گوشه گفت و گویی
در پرده وصالش کس ره نبرده بویی
هوش مصنوعی: هر کسی در پی یافتن عشق و عشقورزی صحبتهایی کرده است، اما هیچکس نتوانسته به حقیقت این عشق نزدیک شود یا از آن خبری بگیرد.
یک چند بت شکستند یک چند بت پرستند
در هر سری هوایی ما را هوای رویی
هوش مصنوعی: برخی از بتها را شکستهاند و برخی دیگر همچنان مورد پرستش قرار میگیرند. در هر ذهنی، آرزوی ما ملاقات با چهرهای محبوب وجود دارد.
جایی که حاضر آید خوبان هر دو عالم
روی دلم نگردد زان رو به هیچ رویی
هوش مصنوعی: در جایی که زیباییها و نیکان این دو جهان حضور دارند، دل من به هیچ چیز دیگری توجهی نمیکند و هرگز به سمت دیگری نمیرود.
از عاشقان برآید هر لحظه های هایی
وان شوخ می فزاید هر روز های و هویی
هوش مصنوعی: عاشقان هر لحظه ناله و آه میکشند و آن دلبر بازیگوش هر روز شور و هیجان تازهای آورده است.
گر جان در آرزویش بر لب رسد چه باشد
سهل است اگر برآید جانی در آرزویی
هوش مصنوعی: اگر جانم به آرزویش نزدیک شود، چه ایرادی دارد؟ آسان است اگر جانم به آرزویی نائل شود.
چون باد صبحگاهی بگشود بند زلفش
دیدم دل غمین را آویخته به مویی
هوش مصنوعی: وقتی باد صبحگاهی گیسوانش را باز کرد، دیدم که دل غمگین من به یک رشته مو آویزان شده است.
در کوی دوست زنهار! آهسته نِهْ قدم را
کز کوی او به در نیست راهی به هیچ سویی
هوش مصنوعی: در نزدیکی معشوق، مراقب باش که آرام حرکت کنی، زیرا از خیابان او هیچ راهی به بیرون وجود ندارد.
یک دم خیال قدّش از دیده نیست غایب
سروی چنین نروید برطرف هیچ جویی
هوش مصنوعی: لحظهای هم فکر او از نظر دور نمیشود، چون چنین درخت زیبایی مانند سرو از هیچ جایی رشد نمیکند.
روزی جلال می گفت از راز عشق رمزی
افتاد در زبانها زان روز گفت و گویی
هوش مصنوعی: روزی جلال به این موضوع اشاره کرد که یک راز مربوط به عشق، به طرز خاصی در صحبتها و زبانها منتشر شده است. از آن روز به بعد، صحبت و بحثی درباره آن آغاز شد.