گنجور

شمارهٔ ۲۷۹

خوش آن زمان که چو بخت از درم فراز آیی
غمم ز دل ببری چون جمال بنمایی
رهی که بر دل من غم گشود بربندی
دری که بر رخ من بخت بسته بگشایی
مرا تو بخت بلندی از آن ز من دوری
مرا تو عمر عزیزی از آن نمی پایی
نهاده ام تن خود را به خستگی همه عمر
در این امید که روزی به پرسشم آیی
بیا که یک نفس از عمر بیش باقی نیست
اگر تو رنجه شوی عمر من بیفزایی
ولی تو شاه جهانی و ما گدای درت
کجا به حال گدا التفات فرمایی
تو عشوه ای بدهی جان ز خلق بستانی
کرشمه ای بکنی دل ز خلق بربایی
به مجمعی که تو باشی به شمع حاجت نیست
ز نور ز طلعت خویش انجمن بیارایی
به جز شمایل دیوانگان ز ما مطلب
خرد چه کار کند در دماغ سودایی؟
مباد هیچ کسی چون جلال در عالم
اسیر عشق و غریبی و درد تنهایی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آن زمان که چو بخت از درم فراز آیی
غمم ز دل ببری چون جمال بنمایی
هوش مصنوعی: زمانی بسیار خوشایند است که همچون بخت، به سراغم بیایی و غم را از دل من برداری وقتی که زیبایی‌ات را نشان بدهی.
رهی که بر دل من غم گشود بربندی
دری که بر رخ من بخت بسته بگشایی
هوش مصنوعی: مسیر غم‌آوری که بر دل من گشوده‌ای، تو می‌توانی دری را که بر چهره من شانس و بخت بسته است، باز کنی.
مرا تو بخت بلندی از آن ز من دوری
مرا تو عمر عزیزی از آن نمی پایی
هوش مصنوعی: شما برای من خوشبختی بزرگی هستید، اما از من دور هستید. همچنین شما عمری ارزشمند دارید، اما نمی‌توانید آن را به من اختصاص دهید.
نهاده ام تن خود را به خستگی همه عمر
در این امید که روزی به پرسشم آیی
هوش مصنوعی: تمام عمرم را با خستگی گذرانده‌ام و تنها به این امید هستم که روزی به سراغم بیایی و جواب سوال‌هایم را بدهی.
بیا که یک نفس از عمر بیش باقی نیست
اگر تو رنجه شوی عمر من بیفزایی
هوش مصنوعی: بیا که زمان زیادی از عمر ما نمانده است؛ اگر تو دچار زحمت و ناراحتی شوی، عمر من بیشتر خواهد شد.
ولی تو شاه جهانی و ما گدای درت
کجا به حال گدا التفات فرمایی
هوش مصنوعی: تو بزرگ‌ترین و باارزش‌ترین هستی و ما فقط در حضور تو حقیر و بی‌ارزشیم، چگونه ممکن است به حال کسانی مثل ما توجه کنی؟
تو عشوه ای بدهی جان ز خلق بستانی
کرشمه ای بکنی دل ز خلق بربایی
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و ناز خود دل‌های مردم را می‌ربایی و با رفتارت زندگی را از آن‌ها می‌گیری.
به مجمعی که تو باشی به شمع حاجت نیست
ز نور ز طلعت خویش انجمن بیارایی
هوش مصنوعی: وقتی تو در جمعی حاضر هستی، نیازی به شمع و روشنایی نیست، چرا که جلوه و زیبایی چهره‌ات خود به خود جمع را روشن و زیبا می‌کند.
به جز شمایل دیوانگان ز ما مطلب
خرد چه کار کند در دماغ سودایی؟
هوش مصنوعی: غیر از ویژگی‌های دیوانگان، عقل و خرد در ذهن فردی که عشقش دیوانه‌وار است، چه کارایی دارد؟
مباد هیچ کسی چون جلال در عالم
اسیر عشق و غریبی و درد تنهایی
هوش مصنوعی: هیچ کس نباید مانند جلال در جهان به عشق و تنهایی دچار شود و به غم و اندوه مبتلا گردد.