گنجور

شمارهٔ ۲۷۸

تا بدو کرده ام تولاّیی
کرده ام از جهان تبرّایی
آنچنان گشته ام بدو مشغول
که ندارم ز خویش پروایی
وز خیال شکنج گیسویش
بازم اندر سَر است سودایی
ساعتی شد که زنده ام بی دوست
همچو من کی بود شکیبایی
چه تمنّا کند دلم چون نیست
خوبتر از رُخش تمنّایی
پرده بگشا ز روی تا بکنند
عاشقان در رخت تماشایی
عقل در وصف حسن روی تو هست
همچو زلف تو بادپیمایی
هست ابروی و عارضت با هم
آفتابی و طاق خضرایی
قطره ای آب داد در چشمم
گوهری در میان دریایی
دل چنان سوزد از خم زلفش
کآتشی در درون شیدایی
تو سخن گوی اگر دهان گم شد
که سخن سر برآرد از جایی
چه کم آید ز لعلت ار بکند
این دل خسته را مداوایی
درّ نظم جلال را امروز
نیستش در زمانه همتایی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بدو کرده ام تولاّیی
کرده ام از جهان تبرّایی
هوش مصنوعی: از زمانی که به او متوجه شدم و پیرویش را برگزیدم، از این دنیا دوری جسته‌ام.
آنچنان گشته ام بدو مشغول
که ندارم ز خویش پروایی
هوش مصنوعی: به قدری به او مشغول و گرفتار شده‌ام که دیگر به خودم اهمیتی نمی‌دهم.
وز خیال شکنج گیسویش
بازم اندر سَر است سودایی
هوش مصنوعی: در ذهنم همچنان تصویری از شکنج‌های گیسوان او وجود دارد که مرا مشغول و متعجب کرده است.
ساعتی شد که زنده ام بی دوست
همچو من کی بود شکیبایی
هوش مصنوعی: مدتی است که بدون دوست زنده‌ام، آیا کسی مثل من می‌تواند صبوری کند؟
چه تمنّا کند دلم چون نیست
خوبتر از رُخش تمنّایی
هوش مصنوعی: دل من چه آرزوهایی می‌تواند داشته باشد، وقتی که هیچ‌چیز بهتر از چهره‌ی او برای آرزو کردن وجود ندارد.
پرده بگشا ز روی تا بکنند
عاشقان در رخت تماشایی
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا عاشقان بتوانند زیبایی تو را تماشا کنند.
عقل در وصف حسن روی تو هست
همچو زلف تو بادپیمایی
هوش مصنوعی: عقل درباره زیبایی چهره تو ناتوان است، همچنان که باد به زلف تو نمی‌رسد.
هست ابروی و عارضت با هم
آفتابی و طاق خضرایی
هوش مصنوعی: ابرو و صورت زیبا و دلربای تو همچون آفتاب و طاقی به رنگ سبز درخشان است.
قطره ای آب داد در چشمم
گوهری در میان دریایی
هوش مصنوعی: یه قطره آب باعث شد که در چشمانم مثل یک گوهر در وسط دریا، درخششی ایجاد شود.
دل چنان سوزد از خم زلفش
کآتشی در درون شیدایی
هوش مصنوعی: دل به قدری از خم زلفش می‌سوزد که مثل آتشی در درون شیدایی افروخته شده است.
تو سخن گوی اگر دهان گم شد
که سخن سر برآرد از جایی
هوش مصنوعی: اگر تو توانایی بیان کلام را از دست بدهی، این سخن همچنان از جایی دیگر به گوش خواهد رسید.
چه کم آید ز لعلت ار بکند
این دل خسته را مداوایی
هوش مصنوعی: اگر دل خسته‌ام را با لبخند تو درمان کنند، چه کم از زیبایی‌ات خواهد کاست؟
درّ نظم جلال را امروز
نیستش در زمانه همتایی
هوش مصنوعی: امروز هیچ چیزی همسطح با زیبایی و شکوه این نظم وجود ندارد.