گنجور

شمارهٔ ۲۷۷

ای حسن ترا مثال شاهی
آیینه رحمت الهی
عشق تو کمین گشاد ناگاه
بگرفت ز ماه تا به ماهی
از حکم تو سر چگونه پیچم
من بنده ام و تو پادشاهی
شام است ز چهره زلف برگیر
بنمای سپیدی از سیاهی
در پات فشانم از سر دست
از من سر و جان اگر بخواهی
هر صبحدم از غمت بنالم
ماننده مرغ صبحگاهی
دردا! که طبیب ما ندانست
حال دل ریش ما کماهی
هرگز نشینده ام که باشد
احوال کسی بدین تباهی
دین رفت جلال گو برو نام
سر رفت و تو در غم کلاهی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای حسن ترا مثال شاهی
آیینه رحمت الهی
هوش مصنوعی: ای حسن، تو مانند شاهی هستی که جلوه‌ی رحمت خداوند را به نمایش می‌گذاری.
عشق تو کمین گشاد ناگاه
بگرفت ز ماه تا به ماهی
هوش مصنوعی: عشق تو ناگهان مانند دام بی‌خبر به من حمله کرد، از زمانی که با زیبایی‌ات آشنا شدم تا زمانی که دل من را به تسخیر درآوردی.
از حکم تو سر چگونه پیچم
من بنده ام و تو پادشاهی
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از فرمان تو سرپیچی کنم؟ من بنده‌ام و تو فرمانروایی.
شام است ز چهره زلف برگیر
بنمای سپیدی از سیاهی
هوش مصنوعی: شام که فرا رسیده، زلف خود را کنار بزن و زیبایی سپیدی‌ات را از پس تاریکی نشان بده.
در پات فشانم از سر دست
از من سر و جان اگر بخواهی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، من تمام وجودم را فدای تو می‌کنم و به پای تو می‌افشام.
هر صبحدم از غمت بنالم
ماننده مرغ صبحگاهی
هوش مصنوعی: هر روز صبح به خاطر غم تو شکایت می‌کنم، مانند پرنده‌ای که صبح زود آواز سر می‌دهد.
دردا! که طبیب ما ندانست
حال دل ریش ما کماهی
هوش مصنوعی: ای وای! که پزشک ما نتوانست حال و وضعیت دل شکسته‌مان را بفهمد، مثل ماهی.
هرگز نشینده ام که باشد
احوال کسی بدین تباهی
هوش مصنوعی: هرگز نشنیده‌ام که کسی به این شدت در سختی و بدی به سر ببرد.
دین رفت جلال گو برو نام
سر رفت و تو در غم کلاهی
هوش مصنوعی: دین و معنویت از بین رفته است، پس نام و مقام تو هم از دست رفته است و تو تنها با غم و اندوه باقی مانده‌ای.