شمارهٔ ۲۷۴
جهان پیر را نو شد جوانی
منه ساغر ز دست ار می توانی
کنون هر روز بستان می کند عرض
به روی دوستان گنج نهانی
شقایق از سیاهی می درخشد
چو از ابر سیه برق یمانی
تو از دوران گل دستور خود ساز
که بنیادی ندارد زندگانی
مرادی از بهار عمر برگیر
که ناگه در رسد باد خزانی
نماند آن روز و آن دولت که با یار
همی کردیم عیش رایگانی
به وصل روی یکدیگر شب و روز
ممتّع گشته از عمر و جوانی
مرا از یار دور افکند ایّام
چه چاره با قضای آسمانی
جلال! احوال کس در هیچ حالی
به یک حالت نماند جاودانی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهان پیر را نو شد جوانی
منه ساغر ز دست ار می توانی
هوش مصنوعی: جهان کهنه و قدیمی دوباره جوان شده است. اگر میتوانی، دیگر از دست من جام را نگیر.
کنون هر روز بستان می کند عرض
به روی دوستان گنج نهانی
هوش مصنوعی: این روزها، باغ به زیبایی هر چه تمامتر در برابر دوستانش حضور مییابد و ثروت نهفتهاش را به نمایش میگذارد.
شقایق از سیاهی می درخشد
چو از ابر سیه برق یمانی
هوش مصنوعی: شقایق در میان تاریکی میدرخشد، مانند این که وقتی ابرهای تیره کنار میروند، آذرخش یمانی به چشم میخورد.
تو از دوران گل دستور خود ساز
که بنیادی ندارد زندگانی
هوش مصنوعی: از دوران جوانی و شکوفاییات بهره ببر و بدان که زندگی پایهای محکم ندارد.
مرادی از بهار عمر برگیر
که ناگه در رسد باد خزانی
هوش مصنوعی: از فرصتی که در بهار عمرت داری استفاده کن، زیرا ممکن است به زودی روزهای سخت و سردی فرا برسد.
نماند آن روز و آن دولت که با یار
همی کردیم عیش رایگانی
هوش مصنوعی: آن روز و آن زمان خوشی که با دوست گذراندیم، دیگر باقی نمانده است.
به وصل روی یکدیگر شب و روز
ممتّع گشته از عمر و جوانی
هوش مصنوعی: ما هر روز و شب از دیدار یکدیگر لذت میبریم و زندگی و جوانیمان را در کنار هم سپری میکنیم.
مرا از یار دور افکند ایّام
چه چاره با قضای آسمانی
هوش مصنوعی: زمان مرا از محبوبم دور کرده است، اما برای این تقدیر آسمانی چه راه حلی وجود دارد؟
جلال! احوال کس در هیچ حالی
به یک حالت نماند جاودانی
هوش مصنوعی: جلال! هیچ کس در هیچ شرایطی همیشه به یک وضعیت باقی نمیماند و هر چیز در حال تغییر است.