گنجور

شمارهٔ ۲۷۲

بیاور ساقیا! در دِه من دل خسته را جامی
که من خود را نمی دانم ز نیک و بد سرانجامی
به امّید وصالش دامن عمرم به ناکامی
برفت از دست و در دستم نیامد دامن کامی
من اوّل بلبلی بودم میان بلبلان گویا
کنون هستم به تنهایی اسیر افتاده در دامی
دلارامم اگر بینی نماند در دل آرامت
که دارد در همه عالم بدین خوبی دلارامی
بر آن بام آن که من دیدم گل خندان همی ماند
عجب دارم اگر روید گلی بر گوشه بامی
مجالی نیست کس را ای دریغا در شبستانش
وگرنه می فرستادم به دست باد پیغامی
بلای عاشقی بردن نباشد کار هر مردی
در آتش زندگی کردن نباشد کار هر خامی
اگر در سر ندارم من خیال روی و مویت را
چه می جویم ز کوی تو به هر صبحی و هر شامی
جلالا جام می بردار و نام و ننگ یک سو نه
که ترک نام اگر گیری برآری در جهان نامی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیاور ساقیا! در دِه من دل خسته را جامی
که من خود را نمی دانم ز نیک و بد سرانجامی
هوش مصنوعی: ای ساقی! در روستای من، برای دل خسته‌ام جامی بیاور، زیرا من خود را نه در نیکی می‌شناسم و نه در بدی.
به امّید وصالش دامن عمرم به ناکامی
برفت از دست و در دستم نیامد دامن کامی
هوش مصنوعی: به امید رسیدن به زیبایی‌اش، عمرم را در حسرت و ناکامی سپری کردم و هرگز نتوانستم به خوشبختی و کامیابی دست پیدا کنم.
من اوّل بلبلی بودم میان بلبلان گویا
کنون هستم به تنهایی اسیر افتاده در دامی
هوش مصنوعی: من ابتدا همانند دیگر بلبلان شاداب و آزاد بودم، اما حالا به تنهایی گرفتار و در دام افتاده‌ام.
دلارامم اگر بینی نماند در دل آرامت
که دارد در همه عالم بدین خوبی دلارامی
هوش مصنوعی: اگر تو زیبایی مرا ببینی، دیگر در دلت آرامشی نخواهی داشت؛ زیرا که زیبایی من در کل جهان بی‌نظیر است.
بر آن بام آن که من دیدم گل خندان همی ماند
عجب دارم اگر روید گلی بر گوشه بامی
هوش مصنوعی: من بر بالای آن بام، گلی را دیدم که در حال خندیدن بود. تعجب می‌کنم اگر گلی دیگر بر لبه بام دیگری رشد کند.
مجالی نیست کس را ای دریغا در شبستانش
وگرنه می فرستادم به دست باد پیغامی
هوش مصنوعی: در این دنیا فرصت زیادی برای کسی نیست، ای کاش در این شب تار بتوانم پیامی را به وسیله باد ارسال کنم.
بلای عاشقی بردن نباشد کار هر مردی
در آتش زندگی کردن نباشد کار هر خامی
هوش مصنوعی: عاشق شدن و تحمل درد و رنج آن کار هر کسی نیست و نمی‌توان هر فردی را در آتش زندگی و سختی‌ها قرار داد. این کار نیاز به تجربه و پختگی دارد.
اگر در سر ندارم من خیال روی و مویت را
چه می جویم ز کوی تو به هر صبحی و هر شامی
هوش مصنوعی: اگر من در دل خیال چهره و موهای تو را ندارم، پس چرا هر روز صبح و عصر به دنبال تو می‌گردم؟
جلالا جام می بردار و نام و ننگ یک سو نه
که ترک نام اگر گیری برآری در جهان نامی
هوش مصنوعی: ای جلال، جام شراب را بردار و فراموش کن نام و ننگ را، زیرا اگر نام و شهرت را کنار بگذاری، برای خود در دنیا نام و آبرویی به دست خواهی آورد.